تاوان شعار‌هاي پرهزينه

مهدي بيك اوغلي
«حرف‌هاي پرهزينه برخي چهره‌هاي راديكال و هزينه‌هايي كه مردم بايد پرداخت كنند.» اينها عبارات آشنايي است كه ايرانيان طي دهه‌هاي گذشته بارها و بارها تجربه كرده‌اند. نمونه موخر آن هم اظهارات عجيب و غريبي است كه محمود احمدي‌نژاد از يك طرف در نفي هولوكاست و مسائل مرتبط با اسراييل و از سوي ديگر درباره بي‌اهميت بودن تحريم‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل بيان مي‌كرد، بدون اينكه بداند، اين اظهارات تا چه اندازه براي ايرانيان هزينه‌ساز است و آنها را در دايره فشار غربي‌ها قرار مي‌دهد. اما احمدي نژاد همه اين اظهارات غيرضروري را به زبان مي‌آورد و صورت‌حساب صحبت‌هاي خود را از جيب مردم مي‌پرداخت! همه اظهارات، شعارها و صحبت‌هايي كه محسن ميردامادي، فعال سياسي اصلاح‌طلب معتقد است، بايد پايان داده شود تا مسوولان حوزه سياست خارجي بتوانند منافع حداكثري مردم ايران را تامين كنند. ميردامادي در گفت‌وگو با «اعتماد» در تشريح معناي وفاق ملي به مجموعه تصميماتي كه در استان سيستان و بلوچستان اتخاذ شد، اشاره كرده و آن را نماد ايده وفاق در سراسر كشور معرفي مي‌كند. ديدار پزشكيان با مولوي عبدالحميد و انتخاب استانداري در وهله نخست متخصص و شايسته و در وهله بعد از ميان قوم بلوچ و اهل تسنن نشان داد كه ايده وفاق تا چه اندازه مي‌تواند گلايه‌ها و دلتنگي‌ها را به لبخند و اميد بدل سازد. ميردامادي در ادامه به معادله ترامپ در حوزه سياست خارجي ايران و تابوي رابطه با امريكا هم اشاره مي‌كند و معتقد است كه ترامپ متغيري است كه براي ايران هم مي‌تواند تهديد باشد و هم فرصت. مهم اين است كه ايران چه نگاهي با اين متغير داشته باشد و چگونه با او بازي كند. اين فعال سياسي نهايتا معتقد است دولت براي تحقق وعده‌هايش، قبل از هر چيز به اختيارات متناسب با اين وعده‌ها نياز دارد. اختياراتي كه اگر از آن بهره‌مند شود، مي‌تواند گام‌هاي موثري به سمت توسعه كشور بردارد.
 
‌قبل از ورود به بحث اصلي خوب است درباره تشكيل دولت چهاردهم و عملكرد 100روزه دولت صحبت كنيم. دولتي كه با شعار وفاق وارد ميدان شده و تعجب دوست و دشمن را برانگيخته. درباره پيروزي و آغاز به كار اين دولت اصلاح‌طلب نظري داريد؟


مسعود پزشكيان در انتخاباتي متفاوت و غيرمنتظره ثبت‌نام كرد. توفيق يافت و در جايگاه رياست‌جمهوري قرار گرفت. شعار نو و مناسبي هم درباره وفاق ملي مطرح كرد كه تاثير خوبي در جامعه داشت. اين شعار نياز امروز جامعه ايراني محسوب مي‌شود. در گذشته، دولت‌هاي ايراني كه هر كدام منتسب به يكي از جناح‌هاي سياسي شناخته شده بودند در عمل و در پايان دوره فعاليت‌هاي خود يا موفق نمي‌شدند يا در مواردي هم كه توفيقي حاصل مي‌شد اين موفقيت‌ها پايدار نبودند. نهايتا هم پس از پايان دولت‌ها دوام نداشت. نمونه بارز يك چنين دولتي، دولت آقاي خاتمي و جريان اصلاحات است كه موفق‌ترين دولت در دوران پس از انقلاب بود اما پس از پايان دولت اصلاحات، موفقيت‌ها در دولت بعدي تداوم نيافت. باتوجه به اين تجربيات، اينكه دولت چهاردهم، رويكرد وفاق ملي در پيش بگيرد و از محدوده دولت‌هاي جناحي خارج شود، نياز امروز ايران است. شايد يك چنين گزاره‌اي (استفاده از نيروهاي ساير جناح‌ها) در كشورهاي توسعه يافته موضوعيت نداشته باشد و جناح‌ها، احزاب، گرايش‌هاي مختلف پس از پيروزي در انتخابات دولت خود را تشكيل داده و راه خود را مي‌روند. در ادامه مردم در صورت پسنديدن عملكرد آنها دوباره به آنها راي داده و آنها را ابقا مي‌كنند يا به رقبا راي مي‌دهند. اما ايران در عرصه سياسي هنوز تا رسيدن به يك چنين جايگاهي، فاصله زيادي دارد. وفاق نياز امروز جامعه ايراني است و اگر به درستي ادامه يابد، تجربه موفقي خواهد شد.
‌شما درباره ضرورت وفاق ملي صحبت كرديد اما مشخص نكرديد كه اين وفاق چه معنا و تعريفي دارد؟ وقتي از وفاق در عرصه سياست صحبت مي‌شود دقيقا منظور چيست؟
درباره تعريف وفاق ملي، هر كسي از ظن خود يار اين شعار شده و اين پديده تعريف و تبيين نشده است. از نظر من وفاق ملي يعني «دولتي براي همه ايرانيان.» دولت بايد به نحوي عمل كند كه همه ايرانيان احساس كنند به خواسته‌هاي‌شان در اين دولت توجه مي‌شود و همه ايرانيان هم خواهان موفقيت دولت باشند. موفقيت دولت را موفقيت خود دانسته و براي توفيق آن تلاش كنند. در نقطه مقابل هم شكست دولت را شكست خود بدانند. اين ضرورت هم در مورد مردم و هم در مورد نهادهايي كه از قدرت سهمي دارند مساله مهمي است. از سوي ديگر، كساني كه در انتخابات شركت نكردند، بخش بزرگي از جامعه امروز هستند. دولت بايد به آنها هم توجه كند كه چرا پاي انتخابات نيامده‌اند. البته در ايران اختيارات دولت محدود است. درحالي كه دولت‌هاي منتخب بايد همه اختيارات يا بخش عمده اختيارات را در دست داشته باشد تا وعده‌هاي‌شان را تحقق بخشند. اقشار مختلف جامعه بايد مورد توجه دولت باشند و آنها هم بايد موفقيت دولت را موفقيت خود بدانند.
‌آيا مي‌توان اين نوع كنشگري دو سويه را به صورت مصداقي تشريح كرد؟
به عنوان مصداقي، پديده‌اي كه در سيستان و بلوچستان رخ داد، مصداق روشني از وفاق ملي است. دولت در انتصابات خود به گونه‌اي عمل كرد كه اكثريت مردم منطقه كه قبلا احساس تبعيض و بي‌توجهي داشتند، احساس كردند به خواسته‌هاي آنها توجه مي‌شود. اينكه يك استاندار بلوچ و اهل سنت براساس شايستگي در آنجا منصوب شد، بسيار معنا‌دار بود. در سفر پزشكيان به استان هم مولوي عبدالحميد كه قبلا به گونه‌اي با او برخورد مي‌شد كه بر فاصله‌ها مي‌افزود با دولت همراهي كرد، اينها آثار عمل به شعار وفاق ملي و تحقق وعده‌هاي دولت بود.
‌اگر موافقيد كمي به حوزه سياست خارجي سرك بكشيم. به نظر مي‌رسد بحث رابطه با امريكا به يك تابو در نظام تصميم‌سازي‌هاي كشور بدل شده است. برخي طيف‌هاي راديكال اساسا مذاكره و گفت‌وگو با امريكا را برنتابيده و امريكا را شر مطلق مي‌دانند. اين بحث با توجه به حضور ترامپ ابعاد متفاوتي پيدا كرده، برخي حضور ترامپ را براي ايران يك فرصت و برخي ديگر آن را تهديد مي‌دانند، درباره اين ديدگاه‌هاي متفاوت و بعضا متضاد چه نظري داريد؟
ترديدي وجود ندارد كه بسياري از مشكلات كشور به دليل تقابل بين امريكا و ايران شكل گرفته‌اند. ايران هنوز نتوانسته اين معادله را حل كند. آمدن ترامپ هم دوره جديدي را در دوران تقابلي ايران و امريكا شكل مي‌دهد. هر چند شايد ترامپ، ترامپ 4 سال قبل نباشد و تغيير كرده باشد، اما مشخص نيست اين تغيير آيا به نفع ايران است يا باعث بيشتر شدن فشار عليه ايران مي‌شود؟ با تيمي كه ترامپ چيده اساسا ممكن است ترامپ به نسبت 2016 تا 2020 راديكال‌تر هم شده باشد، اما براساس يك قاعده كلي، آمدن ترامپ هم فرصت است و هم تهديد. تهديد يا فرصت بودن ترامپ به رفتارهاي ما هم بستگي دارد. در دوره قبل كه ترامپ رييس‌جمهور بود با توجه به اختلاف‌نظرهايي كه بين امريكا و اروپا وجود داشت، ايران توانست به گونه‌اي رفتار كند كه اروپايي‌ها در تقابل با ايران قرار نگيرند. دو بار در شوراي امنيت پيشنهادات امريكا رد شد و اروپايي‌ها با امريكا عليه ايران همراهي نكردند. امروز اما ايران در قبال اروپايي‌ها و ماجراي مناقشه اوكراين به گونه‌اي رفتار كرده كه اروپا تندتر از امريكا روبه‌روي ايران ايستاده است. در تصميم اخير شوراي حكام، اروپايي‌ها پيشگام صدور قطعنامه عليه ايران بودند. يا حمايتي كه اروپايي‌ها از امارات در بحث جزاير سه‌گانه ايراني داشتند به دليل همين اشتباهات استراتژيك است. درواقع ما اروپايي‌ها را كه همواره نسبت به امريكا ملايمت بيشتري داشتند، تحريك كرديم.
‌اما هنوز به اين پرسش پاسخ نداديد كه ترامپ در مواجهه با پرونده ايران چگونه عمل مي‌كند؟
براي يافتن پاسخي براي اين پرسش بايد به اين متغيرهاي موجود توجه كرد. ترامپ هم مي‌تواند فرصت باشد و هم تهديد. كشورها در بازه زماني دو ماه و اندي كه تا موعد حضور او در كاخ سفيد مانده، تلاش مي‌كنند منافع خودشان را استيفا كنند. در دوره قبل هم اسراييل و عربستان تلاش بسياري كردند تا سياست تقابل با ايران را در دولت ترامپ تشديد كنند و ايران كاري براي خنثي‌سازي اقدامات نكرد. كارشناساني كه در بحث امريكا صاحب‌نظر هستند، معتقد بودند كه ما مي‌توانستيم كاري كنيم كه سياست‌هاي ضد ايراني ترامپ تا حد زيادي تعديل شود. امروز هم اگر ايران برنامه‌اي براي ترامپ نداشته باشد، عقب مي‌افتد. به نظرم حتي لازم است قبل از انتخابات امريكا ايران پكيجي را در بحث رابطه با امريكا تهيه كرده و براي تنش‌زدايي و فراتر از آن اقدام مي‌كرد. نشنيدم كه كاري در اين زمينه صورت گرفته باشد. حكومت‌ها در امر سياست (خارجي و داخلي) نبايد موضوعي را براي خود حيثيتي كنند. عرصه بين‌الملل عرصه خير و شر يا حق و باطل نيست. كشورها در روابط خارجي، منافع خود و كشورشان را درنظر مي‌گيرند. ايران هم بايد اين منافع را مدنظر قرار دهد. مثلا در مورد چين، ايران علي‌رغم اينكه اقليت مسلماناني كه در اين كشور سركوب مي‌شوند با چين روابط خوبي دارد. ايران نمي‌گويد رفتار چين مصداق حق و باطل است! منافع كشور اقتضا مي‌كند با چين رابطه داشته باشيم و رابطه داريم.
‌زماني كه بحث رابطه با امريكا مطرح مي‌شود، مساله سوءمديريت‌ها و مشكلاتي كه در تصميم‌سازي‌هاي داخلي هم وجود دارد، مطرح مي‌شود. در واقع برخي افراد حل مشكلات داخلي را بر تلاش‌ها براي بهبود روابط خارجي ارجح مي‌دانند. مثلا گفته مي‌شود هر سال بالغ بر 30 ميليارد دلار سرمايه ارزي از كشور خارج مي‌شود بعد ايران تلاش مي‌كند زمينه جذب 7 تا 9 ميليارد دلار سرمايه خارجي را فراهم سازد! نظر شما درباره اين ديدگاه‌هاي متعارض چيست؟
دو موضوع مديريت در عرصه‌هاي داخلي و خارجي مقولات جدا از هم نيستند و با هم پيوستگي دارند. اصولا نظام تصميم‌گيري و مديريت كشور اگر عقلاني باشد هم در سياست خارجي عاقلانه تصميم مي‌گيرد و هم در سياست داخلي. اين دو حوزه مكمل هم هستند. خروج ميلياردها دلار سرمايه از كشور، بخش كوچكي از اتلاف منابع است. خسران واقعي خروج نيروهاي انساني متخصص و كاربلد از كشور است. متاسفانه بر اثر تضعيف اميد به آينده، بسياري از ايرانيان راهي ساير كشورها مي‌شوند. اگر دولت پزشكيان عملكرد مطلوبي داشته باشد، بخش قابل‌توجهي از اين مشكلات رفع مي‌شود در غير اين صورت بايد شاهد تداوم خروج منابع انساني، اقتصادي، فرهنگي و... باشيم.
براي دستيابي به اين موارد مهم و كليدي، دست دولت بايد باز باشد و محدوديت‌هاي مختلفي كه در گذشته در برابر دولت‌ها وجود داشت، پايان يابد تا دولت بتواند زمينه تحقق شعارهايي كه مورد اقبال مردم قرار گرفته را ايجاد كند. بدون ترديد بارقه‌هاي اميد هم در قلب‌هاي ايرانيان جوانه مي‌زند.
‌اگر قرار باشد در مقام مشورت و توصيه با دولت قرار بگيرد به چه موضوعاتي اشاره مي‌كنيد و معتقديد دولت در كدامين حوزه‌ها بايد تمركز بيشتري ايجاد كند؟ در واقع اولويت‌هاي پيش روي دولت را چگونه دسته‌بندي مي‌كنيد؟
ايران براي تحقق منافعش در حوزه سياست خارجي، نبايد توانايي‌ها و ظرفيت‌هاي خود را كمتر از حد واقعي و نه بيشتر از حد واقعي محاسبه كند. ايران نيازمند واقع‌گرايي است. با 50 سال تجربه، ايران نمي‌تواند يك تنه نظم بين‌الملل را تغيير دهد، چراكه اين نظم تابع پارامترهاي متنوع و گسترده است كه خارج از حيطه اختيارات ايران است. اساسا به مصلحت كشور نيست كه مسائل ايران در تقابل با ساير كشورهاي جهان ديده شود، به خصوص تقابل با قدرت‌هاي اصلي جهاني. مطلب ديگر اينكه در سياست خارجي، گرايش صرف به يك بلوك، چه شرقي باشد و چه غربي در راستاي منافع ملي ما نيست. اينها ضرورت‌هايي است كه ايران تا به امروز آنها را رعايت نكرده است. مساله بعدي پرهيز از شعارهاي نسنجيده‌اي است كه ايران در بحث سياست خارجي، فراوان داشته و دارد، به خصوص اظهارات و شعارهايي كه برخي راديكال‌ها و بعضا نظاميان در حوزه سياست خارجي سر مي‌دهند و هزينه‌هاي آن متوجه ايرانيان و كل كشور مي‌شود. اينها مسائلي هستند كه تاوان بسياري براي ايران و ايراني داشته است. در حقيقت بسياري از هزينه‌هايي كه در بخش سياست خارجي پرداخت مي‌شود، هزينه‌هاي كارهاي نكرده و شعارهاي داده شده است. شعارهايي سر داده مي‌شود كه نمي‌توان آنها را محقق كرد، اما چون شعارهاي مرتبط با آن سر داده مي‌شود هزينه‌هاي آن هم ناچار پرداخت مي‌شود. در ماجراي اخير كه اروپايي‌ها مواضع تندي درباره مساله هسته‌اي ايران اتخاذ كردند به اظهارات افرادي در ايران در بحث هسته‌اي اشاره مي‌شود كه شايد اساسا ضرورتي براي بيان ديدگاه‌هاي هسته‌اي توسط آنها وجود نداشت.
‌آيا در اين مواردي كه شما ذكر كرديد مصاديقي هم وجود دارد؟
در بسياري از موارد فرصت‌هاي زيادي در راستاي منافع كشور از دست رفته و بعد مسوولان متوجه اين فرصت‌هاي از دست رفته شده‌اند. مثلا در ماجراي جنگ 8 ساله فرصت‌هايي وجود داشت كه ايران از موضع قدرت مي‌توانست جنگ را پايان دهد و امتيازات مهمي به دست آورد. اما اين كار صورت نگرفت، فرصت را نشناخته، تهديدات بعدي را هم نشناختيم و به آنها بي‌توجهي كرديم. نتيجه اين شد كه جنگ در شرايط نامناسبي به پايان رسيد و امتيازات قابل‌توجهي كسب نشد. در بحث هسته‌اي هم ايران بارها مي‌توانست در شرايط قوت و قدرت به تعامل برسد اما اين كار صورت نگرفت. البته در برجام سير خوبي طي شد كه با حضور ترامپ تداوم نيافت. در تحولات منطقه‌اي هم ايران در گذشته شرايط قوي‌تر از امروز داشت و مي‌توانست نقش موثري در تصميم‌سازي‌هاي منطقه‌اي ايفا كند، اما در نقاط اوج از اين فرصت استفاده نشد و فرصت‌ها يكي پس از ديگري از دست رفتند. به اين مسائل بايد توجه شود. يعني بايد هم فرصت‌سازي شود و هم بتوان از فرصتي كه ايجاد مي‌شود به درستي استفاده شود. اميدواريم دولت در اين جهات هم موفق باشد و دستاوردهاي قابل‌قبولي در راستاي منافع مردم كسب كند.