رنجي زنانه در دل جنگ...

به رنگ جعبه‌اي، نمايشي به نويسندگي و كارگرداني بهزاد خاكي‌نژاد است. اين نمايش كه مي‌توان آن را در قالب تئاتر اپيك جاي داد و ويژگي‌هاي رئاليسم جادويي را نيز به همراه دارد، به شيوه كارگاهي و با همكاري هنرجويان به عنوان بازيگر به روي صحنه رفته است. به رنگ جعبه‌اي نمايشگر روايت‌هاي چند زن از روزهاي جنگ است و اشاره‌اي به منطقه جغرافيايي خاصي نمي‌كند و بيانگر اثرات ويرانگر جنگ در زندگي زنان، بدون در نظر گرفتن مرزبندي مشخصي است.
به عنوان يك نمايش كارگاهي كه با همكاري هنرجويان شكل گرفته، اين نمايش، اثري در‌خور توجه است كه ماحصل سال‌ها تجربه كارگردان در زمينه اجراهاي كارگاهي مي‌باشد و نكات قابل تأمل و آموزنده‌اي براي علاقه‌مندان به فعاليت در حوزه نمايش‌هاي كارگاهي دارد.
داستان نمايش، داستاني جذاب و در عين حال دردناك است و براي مخاطباني كه دوره جنگ را تجربه كرده‌اند، تداعي‌كننده خاطرات آن دوره هست. داستاني كه اگر در پرداختي مناسب‌تر، انسجام بيشتري مي‌يافت  مي‌توانست براي مخاطب جذابيت بيشتري داشته باشد چرا كه عدم انسجام در برخي از بخش‌ها و وجود بعضي نقاط مبهم در داستان فعلي، مي‌تواند در پيگيري خط داستاني براي مخاطب كمي مبهم به نظر ‌آيد .
نمايش با روايت قصه دلدادگي پسري به دختر همسايه شروع مي‌شود و مخاطب را وارد دنياي زنانه دختر همسايه و باقي زنان مي‌كند. تنها بازيگر مرد نمايش راوي دلدادگي خويش و در عين حال عامل تغيير در وضعيت صحنه است. اگر از منظر تاريخي به اين موضوع بنگريم مي‌توانيم چنين بگوييم: اينكه روايت از طريق يك مرد شروع مي‌شود و وي عامل تغيير در وضعيت صحنه نيز مي‌باشد به نوعي تداعي‌گر اين موضوع است كه اغلب جنگ‌ها در طول تاريخ توسط مردان شروع و رهبري شده و زنان در آن گرفتار شده‌اند. اما زنان اين نمايش، راوياني هستند كه در گرداب جنگي ناخواسته گرفتار شده‌اند و حال مأمني امن يافته‌اند تا از دردمندي خود در روزهاي سراسر وحشت جنگ بگويند. برخي از بازيگران خانم در حين اجرا، درك كاملي از وضعيت نمايش و شرايط روحي و رواني هم‌جنسان خويش در بحبوحه جنگ دارند و به خوبي توانسته‌اند آن را در بيان و حالات خويش نمايش دهند اما برخي ديگر تنها به روايت متن بسنده نموده و به جوهره نقش دست نيافته‌اند.


در اين اثر با وجود اينكه بازي و حركت بازيگران در بعضي قسمت‌هاي نمايش به دليل محدوديت سالن اجرا و گاهي عدم هماهنگي و عدم تعامل كامل آنها با يكديگر، با فشردگي و بعضا بي‌نظمي همراه است اما  صحنه‌پردازي به گونه‌اي است كه با استفاده از آن مي‌توان برخي از ضعف‌هاي اجرا را برطرف نمود. در صحنه‌پردازي اين اثر نكات قابل توجهي وجود دارد، نكاتي همچون استفاده بهينه و حداكثري از محيط، فضاسازي با كمترين آكسسوار و به حداقل رساندن دكور كه در عين سادگي و دوري از به كارگيري وسايل بلااستفاده و زينتي در محيط، پاسخگوي نيازهاي نمايش نيز هست، اما استفاده از توپ‌هاي بدمينتون به عنوان يكي از آكسسوارها به نوعي تبديل به يك شمشير دو‌لبه در اجرا شده است چرا كه اين توپ‌ها علاوه بر اينكه ريتم اجرا و تعامل ميان بازيگران را حفظ نموده‌اند، خود گاهي سبب‌ساز اغتشاش و بي‌نظمي نيز شده‌اند. در اين نمايش چند زن مرده‌‌اند و پس از مرگ، روايتگر مرگ‌شان در طول جنگ هستند. نوع لباس بازيگران و استفاده از پوشش باراني به گونه‌اي است كه آنها را همچون غشايي در برگرفته كه حالت غشاي جنين و مرگ و تولد دوباره انسان را به ذهن متبادر مي‌كند و به نوعي بيانگر تكرار جنگ و مرگ و تولد نسلي ديگر است كه در ميان آنها نيز باز هم جنگ و كشتار شكل خواهد گرفت و كودكاني به دنيا خواهند آمد تا دوباره بجنگند تا اين چرخه بدون توقف به راه خود ادامه دهد.
موسيقي زنده و همسو با اجرا به همراه افكت‌هاي صوتي، به نظم‌بخشيدن حركات و بازي بازيگران در صحنه و فضاسازي مناسب در اثر كمك شاياني نموده است.