به عزت نكردن در خود نگاه

۱- دوستي عزيز، چند شب پيش براي ديدن كنسرت استاد فرهاد فخرالديني رفته بود و برايم تعريف كرد كه رييس‌جمهور بي‌صدا و آرام، عادي و معمولي براي ديدن كنسرت در سالن حاضر شده‌اند، نه ازدحامي بوده و نه تيم‌هاي حفاظتي كه كار را بر مردم سخت كنند. خبري از گروه خبرنگاراني كه قرار بوده از بازديد سرزده! رييس‌جمهور فيلم و گزارش تهيه كنند هم نبوده. در سكوت و سادگي و بي‌مزاحمت، آمده‌ و نشسته‌اند و موسيقي را ديده و شنيده‌اند و در پايان هم بدون مراسمي و داد و بي‌داد كردني به استاد عزيز اداي احترام كرده و رفته‌اند. اين سنت‌شكني و اين عادي‌سازي بالاترين مقام اجرايي آن هم بدون ادا و اطوار و تبليغات و بگير و ببند، اگر نگوييم بي‌سابقه، قطعا كم‌سابقه است. 
در گذشته افرادي را داشته‌ايم كه به‌‌رغم ژست و ادعاي مردمي و خاكي بودن و تكرار مداوم «نوكر مردم»، در واقع پشيزي براي مردم ارزش قائل نبودند و نقش تواضع‌شان هم به اصطلاح سينمايي‌ها «در نمي‌آمد» و بر دل نمي‌نشست. در همين يكي، دو دوره قبل هم مديران و مسوولاني داشتيم كه در مقابل مردم و دوربين‌ها حوصله پاسخگويي نداشتند يا با پوزخندي براي «عوام كالانعام» مجبور بودند توضيح واضحات بدهند، روي مبل و صندلي طوري مي‌نشستند كه انگار با پاجامه و در خانه‌شان جلوي تلويزيون ولو شده‌اند.
كساني هم بوده‌اند كه ژست تواضع‌شان بدجوري توي ذوق مي‌زد، يعني در همان تواضع هم تفرعن و اين «ما بالاتريم» را به عيان مي‌شد ديد. چنان نگاهي به جماعت مي‌انداختند كه از آن «ببينيد ما چقدر خوبيم كه با شما زيردستان هم نشست و برخاست مي‌كنيم» بيرون مي‌زد. جز اينها، شخص مدير اجرايي در حلقه‌اي از محافظان، لشكر همراهان و عده‌اي ديگر كه هميشه از پي‌اش مي‌دويدند، معمولا با تاخير و ايجاد مزاحمت زياد در مجامع عمومي وارد مي‌شد. 
همين الان هم در دستگاه‌هاي مختلف كساني را داريم كه ادعاي نوكري‌شان گوش فلك را كر مي‌كند، از انقلابي‌هاي صدر انقلاب هم انقلابي‌ترند ولي در پاسخ به سوالات مردم، همان پوزخند «ما بهتر مي‌دانيم» را بر لب دارند يا مثل رييس سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران، از پرسش درباره آثار هنري از بين رفته بر‌آشفته مي‌شوند و مي‌گويند «هميني كه هست، باز هم مي‌فروشيم و موزه شهرداري حساب و كتاب به كسي پس نمي‌دهد.». 


۲- مرحوم پدرم تمام عمرش را در مخالفت با رژيم شاه گذرانده بود، دل‌داده دكتر مصدق بود و تا آخر عمر نتوانست بر كينه‌اي كه از شاه و رژيمش بر سر كودتاي ۲۸ مرداد و اعدام دكتر فاطمي و بعد آزار و دق مرگ كردن مصدق داشت، فائق بيايد. يكي از دلايل نفرت او از رژيم شاه، ادا و اطوار شاهزادگي «خاندان جليل سلطنت»! بود. مي‌گفت: «شاه و چند برادر و خواهرش قبول ديگه چاره‌اي نداشتيم بايد اينها را تحمل مي‌كرديم، ولي با لشكر «والاگهرها» و بدتر از همه با مادر ملكه با عنوان «سركار خانم فريده ديبا» كه يك روز در ميان جايي را افتتاح مي‌كرد يا با خيل محافظان و همراهان وارد مكاني مي‌شد و كل جمعيت بايد جلوي پايش برمي‌خاستند و اداي احترام مي‌كردند، چه مي‌كرديم؟ جداي از آن «سركارخانم» سخنراني هم داشت و گاه به وزير و وكيل و مدير هم دستورات غليظ و شديدي از پشت تريبون صادر مي‌كرد! سمتش چه بود؟ مادر ملكه!» 
اگر از معمرين و كساني كه زندگي در آن دوره را تجربه كرده‌اند، بپرسيد، همين حضور مزاحم اعوان و انصار دربار آن ‌هم با كبكبه و دبدبه‌ و دورشو كورشو، در مجامع از خاطرات ناراحت‌كننده آنهاست. به جعل تاريخ توسط «اينترنشنال‌»ها و «من و تو»ها توجه نكنيد. اينها مي‌خواهند از مضايق موجود استفاده كنند و بگويند قبلا ايران بهشت دموكراسي بوده و مسوولان مملكت عادي و معمولي در بين مردم زندگي مي‌كرده‌اند. حاشا و كلا كه چنين بوده باشد. قطعا يكي از مناظر آزار‌دهنده در سال‌هاي اخير هم به وجود آمدن اشرافيت انقلابي بوده. اشرافيتي كه مدعي است مملكت مال آنهاست و هر كه ناراحت است «در باز است برود…» عين همان تعبيري كه شاه درباره منتقدين داشت. 
۳- از مظاهر عيني دموكراسي، همين عادي بودن مقامي رسمي است كه با راي مردم بر مسند نشسته. احترام و شأن جايگاه رياست‌جمهوري - كه امري ملي و بسيار بالاتر از بازي‌هاي سياسي است - بي‌گمان بايد به اعلاي درجه حفظ شود، اما زدودن قداست از شخص رييس‌جمهور و پاسخگو كردن واقعي و عملي او، يكي از مهم‌ترين كارهايي است كه آقاي دكتر پزشكيان انجام داده‌اند. اين مسيري كه ايشان بدون سر و صدا و جنجال در كنار اصلاح تمام مضايق ديگر آغاز كرده، سطح انتظار از رييس‌جمهور را در جامعه بالاتر برده و در مسيري غيرقابل برگشت انداخته است. جانشينان آقاي پزشكيان ناچار خواهند بود كه به مقتضيات و تراز‌هاي جديدي كه براي اين جايگاه به وجود آمده، تن بدهند. ديدار فروتنانه رييس‌جمهور با شخصيت بزرگ فرهنگي ايران - آقاي دكتر موحد- و تكريم ديگر شخصيت‌هاي فرهنگي، آن‌ هم بدون جنجال و تبليغات و از سر صدق، سنت پسنديده و مباركي است كه در تاريخ معاصر ما با نام دكتر پزشكيان گره خواهد خورد. «ره اين است سعدي كه مردانِ راه/ به عزّت نكردند در خود نگاه».