غفلت سوری

[عبدالباسط انصاری] سقوط تلخ دولت سوریه به ریاست بشار اسد و پایان تعجب برانگیز حکومت سوریه ظرف کمتر از دو هفته، سبب شکل گرفتن تحلیل‌ها و بحث‌های گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی شد. درحالی‌که با فروپاشی سازمان تروریستی و حکومت دولت داعش در سال 2017(1396)، خطر جریان‌های تکفیری تقریبا از سر کشور سوریه رفع شده بود و گمان می‌رفت اسد با اصلاح و تجدیدنظر در برخی رویه‌ها، تصمیمات و رویکردهای داخلی، با حمایت کشورهای محور مقاومت، موقعیت خود را بهبود بخشد و بر چالش‌ها غلبه کند، اما این اتفاق رخ نداد تا در نهایت با مقاومت بسیار اندک بدنه ارتش و از دست رفتن پشتوانه مردمی، یک گروهک تروریستی با حمایت ترکیه، آمریکا و اسرائیل قدرت را در دست گیرد و نگرانی و دلهره از روی کارآمدن یک دولت تکفیری و یا جنگ داخلی طولانی مدت و حتی احتمال تجزیه سوریه، در میان دوستان سوریه و برخی کشورهای منطقه سایه اندازد.
سوریه که زمانی در خط اول جنگ‌های اعراب و اسرائیل قرار داشت و از معدود کشورهای عربی بود که هیچ‌گاه تن به سازش با رژیم صهیونیستی و عادی‌سازی‌ روابط نداد، اکنون با چالش طمع اسرائیل و متحدانش بر خاک خود مواجه شده و با چشم‌اندازی مبهم و احتمالاتی ترسناک روبه‌روست.
قصد این نوشتار بازخوانی جزئیات و رویدادهای ریز تاریخی در شکل‌گیری حکومت جدید ر سوریه نیست. اما به‌طور موجز می‌توان گفت سوریه از ابتدای دوره استقلال از قیمومیت فرانسه در اواسط دهه 40 میلادی به مانند کشورهای عراق و لبنان از دردهای مشترکی رنج می‌برد: فرقه گرایی، بی‌ثباتی و فقدان ساختار سیاسی مستحکم. با روی کارآمدن حافظ اسد در ابتدای دهه 70میلادی، وی با بحران‌های داخلی دست و پنجه نرم می‌کرد و به هر روی بر مخالفان غلبه کرد و قریب 3دهه حکومت را در دست گرفت و از حیث نقش آفرینی در مسائل منطقه‌ای و جهانی، همواره در جبهه مقابل اسرائیل و آمریکا و حامی مقاومت، استقلال اعراب و اقتدار در برابر صهیونیست‌ها و افزایش قدرت اعراب بود. حافظ اسد اما در اصلاح ساختار سیاسی، تحقق اتحاد حداکثری داخلی و درمان ریشه‌ای فرقه گرایی و اختلافات مذهبی-طایفه‌ای در سوریه ناموفق بود هرچند به اتکای کاریزما و شخصیت اقتدارگرای خود قریب 3دهه حاکم کشور سوریه شد. حافظ اسد از حامیان انقلاب اسلامی و متحد جمهوری اسلامی بود و از معدود کشورهای منطقه بود که در 8سال جنگ تحمیلی و با وجود گرایشات پان عربی خود در کنار ایران ماند و کمک‌های بسیاری از حیث تسلیحاتی به جمهوری اسلامی کرد.
با فوت حافظ اسد و در فقدان رفعت برادر وی و باسل فرزند سیاس او، تنها گزینه جانشینی وی، بشار اسد 35ساله بود که در سال 2000حکومت را به‌دست گرفت. بشار اسد که تحصیل‌کرده رشته پزشکی بود علاوه بر فقدان دانش نظامی و سیاسی کافی برای اداره حکومت، فاقد کاریزما و اقتدار فردی پدر نیز بود.



با تکیه زدن اسد بر جایگاه ریاست دولت، وی در یک اقدام دور از انتظار سعی کرد در قامت یک رهبر خوش فکر و باتدبیر ظاهر شود. بشار در نخستین اقدام چشمگیر که به «بهار دمشق» موسوم شد بسته‌ای از اصلاحات اقتصادی و سیاسی برای حل مشکلات و افزایش وفاق در کشور طراحی کرد که شامل آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی و برنامه‌های رفاهی جهت کاهش فقر بود. این بسته کورسوی امیدی در سوریه ایجاد کرد اما با التهاب فضای سیاسی، برخی تندروی‌ها و مطالبات حداکثری مخالفان و ایضا فشارهای نسل قدیمی حزب بعث، ظرف چند ماه این برنامه کنار گذاشته شد.
فقر چشمگیر و زیرساخت ضعیف اقتصادی و تکنولوژیک و اتکای صرف به فروش نفت و دو سه صنعت خاص همچون نساجی، از دوران حافظ اسد برای بشار به یادگار مانده بود و سبب شد وی از ورطه سوسیالیسم به ورطه لیبرالیسم بیفتد و خصوصی‌سازی‌، حذف یارانه‌های سوخت و انرژی و کاهش خدمات رفاهی عمومی و دولتی را در دستور کار قرار دهد. هر چند برای مدتی سوریه رشد اقتصادی قابل قبولی را تجریه کرد اما به‌گفته برخی تحلیل‌گران و کارشناسان این رویکرد اقتصادی به سبب فقدان انعطاف و شرایط اولیه لازم برای اقتصاد کشور، منجر به تحول عمده‌ای در جهت بهبود وضعیت اقتصادی در درازمدت نشد و تبعات اتخاذ این سیاست، افزایش فقر و نابرابری در سوریه بود تا بر دامنه نارضایتی‌ها از اسد بیفزاید. توسعه نامتوازن و شکاف شدید میان شهرها و روستاها از دیگر زمینه های ناراضیتی اقتصادی مردم سوریه بود.
این شرایط زمینه رشد جریان‌های مسلح مخالف با گرایشات تکفیری و سواستفاده آنان از برخی گلایه‌های مردم را در حوالی سال‌های 2011 و 2012 سبب شد. زمینه‌های قومی و طایفه‌ای و نارضایتی‌های اقتصادی سبب شد، جریان‌های تکفیری چون: داعش، جبهه النصره، ارتش آزاد و... یکباره به این کشور هجوم برند و منطقه را درگیر یک بحران فرسایشی کنند که ویرانی و قتل عام گسترده و نابودی بسیاری از زیرساخت‌های سوریه از تبعات آن بود. تشدید فرقه گرایی، رسوخ تفکر تکفیری در کشور سوریه و پراکنده شدن تروریست‌ها در خاک این کشور از دیگر تبعات فتنه داعش بود. اسد در چنین شرایطی هم دست از کمک به محور مقاومت و همسویی با جمهوری اسلامی برنداشت و در نهایت با کمک دیگر گروه‌های مقاومت بر مشکلات فائق آمد.
7 سال پایانی حکومت بشار اسد اما روند عجیبی داشت. درحالی‌که انتظار می‌رفت وی پس از غلبه بر داعش، اصلاحات ساختاری برای حل شکاف‌ها، فرقه گرایی‌ها و نارضایتی‌ها را در پیش بگیرد، اما در اتخاذ این رویکرد و افزایش انسجام ملی، تعلل کرده و به درستی عمل نکرد تا باقی ماندن نارضایتی‌ها و زمینه‌های مورد اشاره در نهایت منجر به سقوط حکومت سوریه شود. در این میان نقش عوامل خارجی همچون آمریکا، صهیونیست‌ها، فرخی کشورهای عرب و ترکیه را نیز نباید در بر هم زدن شرایط داخلی سوریه نادیده گرفت. حفظ بقایای پراکنده شده تکفیری‌ها در حومه ادلب و حلب، ارسال کمک برای آنان، دامن زدن به اختلافات طایفه‌ای و اعمال فشار بر اقتصاد این کشور با اعمال تحریم از سوی آمریکا و تزریق ناامنی و وحشت در خاک سوریه توسط رژیم صهیونیستی با حملات هوایی و ترور و بمب‌گذاری، سبب شد شرایط اخلی سوریه نه به سمت اصلاح و ثبات بلکه به سمت التهاب مجدد برود. از دست رفتن مقبولیت و مشروعیت حکومت به سبب مشکلات و شکاف‌های گسترده و حرکت نکردن بشار اسد به سمت تغییرات ساختاری جدی از طریق جلب رضایت و مشارکت اقوام، قبایل و مذاهب مختلف سبب شد در نهایت حکومت سوریه سقوط کند. این مسئله نشان می‌دهد در کشور طایفه‌ای در منطقه ملتهب خاورمیانه، انسجام بخشی و اتحاد داخلی و ارتقای سطح امنیت ملی نیاز فوری است. نیازی که اسد آن را دیر متوجه شد و دیگر توان و امکانی برای اتخاذ چنین رویکردی نداشت. هر چند نباید نقش فاصله‌گیری نسبی اسد از ایران، غفلت از دسیسه‌های ترکیه و حرکت به سمت اعراب مخالف خود، بدون برنامه‌ریزی دقیق را در تسریع سقوط حکومت سوریه نیز نادیده گرفت.