چه کسی قصه مادر شهیدان را می‌نویسد؟

اشتباه است اگر تصور کنیم انقلاب اسلامی فقط در حوزه نیرو‌های انسانی ریزش و رویش داشته است؛ کسانی از سوپرانقلابی‌های چپ و راست سال‌های گذشته حالا به دشمنانی، چون اسرائیل و امریکا پیغام می‌دهند که بیا و به ما و کشور ما حمله کن و کسانی از مخالفان و حتی معاندان ارزش‌های دینی و انقلابی طی این‌سال‌ها خود را به مسابقه دوندگی در میدان انقلاب رساندند و از بسیاری از پرسابقه‌ها جلو افتادند و هنگامی به خط سرخ پایان رسیدند که آن خرگوش‌های پرمدعا یا در میانه راه از نفس افتاده بودند یا فریب هویج‌های دشمن را خورده و از آن کناره گرفته بودند. 
انقلاب اسلامی در حوزه‌هایی، چون علم و فناوری، اخلاق، سیره انقلابی، ساده‌زیستی، عمل به تکلیف، امیدواری و امیدزایی و در حوزه پر دامنه فرهنگ و هنر هم ریزش‌ها و رویش‌های فراوان داشته است. این یادداشت متأسفانه درباره یکی از این ریزش‌ها و در حوزه فرهنگ و ادبیات است. 
 
یکی از ویژگی‌های روزنامه‌ها و مجلات و کلاً نشریات بعد از انقلاب، صفحات ادب و هنر آنها بود که مضامین تازه و بدیع و قالب‌های متنوع ادبی و هنری فراوان داشت؛ از شعر و قصه گرفته تا نقد کتاب و نقد فیلم و معرفی نمایشگاه‌های روز نقاشی و گرافیک و کاریکاتور و عکس و طرح. اکثر این مطالب هم تولیدی بود نه ترجمه و بیشترشان را هم نویسندگان و هنرمندان و شاعران و قصه‌نویسان انقلابی و متدین می‌نوشتند. در این میان، «قصه» و «قصه‌نویسی» جایگاهی خاص و جدانشدنی از این صفحات مثل «ادب‌وهنر» کیهان، «صدای پای اندیشیدن» اطلاعات و «صحیفه» جمهوری اسلامی داشت. تقریباً هر شماره یک قصه و داستان کوتاه زینت‌بخش این صفحات بود. این روال در مجلات و نشریات دیگر هم به چشم می‌خورد و جالب اینجا بود که حتی مجلات و نشریات سیاسی مراکزی، چون سپاه مثل «پیام انقلاب» و «امید انقلاب» و... هم هر شماره حداقل یک قصه کوتاه داشت. 


این قصه‌ها با «خاطره‌نویسی» که این‌روز‌ها تک‌وتوک در اینجا و آنجا دیده می‌شود متفاوت بود و شروع جذاب و گره‌افکنی و تعقید و پایان شگفت‌انگیز داشت و ساختار حرفه‌ای آن معمولاً رعایت شده بود؛ حالا ممکن بود خیلی قوی و بی‌اشکال نباشد. درباره سه روزنامه‌ای که اسم بردم می‌دانم که تعداد داستان‌های رسیده به سرویس ادب و هنرشان آن‌قدر زیاد بود که مجبور به انتخاب بهترین‌های آنها می‌شدند یا بسته به فضای خالی صفحه از بین قصه‌های حروفچینی‌شده و فراوان آماده، مناسب‌ترین را برای چاپ انتخاب می‌کردند و به همین نسبت، تعداد مخاطبان و خوانندگان داستان‌ها هم زیاد بود. 
این شور و هیجان قصه‌نویسی به تدریج از اواخر دهه هفتاد رو به افول گذاشت و سال‌ها بعد به جایی رسید که الان هیچ‌کدام از روزنامه‌های منسوب به جبهه انقلاب، دیگر چیزی به اسم قصه و داستان کوتاه ندارند. البته نباید سهم مجله «همشهری داستان» را در سال‌های گذشته به خصوص در دوران طلایی مدیریت خانم نفیسه مرشدزاده نادیده گرفت که موتور پیشران بسیار خوبی در این حیطه بود. یا صفحات «مدرسه» و «نسل سوم» روزنامه کیهان در دهه هشتاد که در زمان مسئولیت آقای صفار هرندی راه‌اندازی شد و اوج گرفت و در آن نسلی از نویسندگان نوجوان و جوانی تربیت شدند که از جمله آثارشان قصه و داستان کوتاه هم بود. 
چندین بار از زبان رهبر فرزانه انقلاب شنیدم که از اینکه رمان درخوری به نسبت بزرگی و عظمت انقلاب اسلامی خلق نشده از نویسندگان و اهل قلم گلایه داشتند. اما من دیروز و دیشب وقتی خبر درگذشت مادر شهیدان جوادنیا را می‌شنیدم که در شب شهادت حضرت ام‌البنین علیها‌السلام مانند او به دیدار چهار فرزند شهیدش شتافته است، بار دیگر به یاد این ریزش فرهنگی در جریان انقلاب افتادم و حسرت خوردم که کاش قصه‌نویسان (و نه زندگینامه‌نویسان و راویان خاطرات) جبهه انقلاب در این حوزه‌ها بودند و آستین بالا می‌زدند و زندگی و خاطرات این استوانه‌های صبر و استواری را با زبان هنر و داستان‌های جذاب به نسل جوان و نسل‌هایی که شاید فقط چیز‌های مبهمی از این اسطوره‌ها بشنوند، منتقل می‌کردند تا آنها بدانند وامدار چه نادره‌های دورانی هستند و شهیدان از دامن کدام زنان به معراج رفتند.