جوايز ادبي، زخمي‌هاي سانسور

  شبنم     كهن‌چي
«سانسور» مساله فراگيري است كه حوزه‌هاي مختلفي را دربر مي‌گيرد؛ اطلاعات، عقايد، اختيارات، حقوق شهروندي، تخيل و.... با اين حال، حدود بازداري در هر كدام از اين حوزه‌ها متفاوت است. يكي از بزرگ‌ترين حوزه‌هاي اعمال سانسور، فرهنگ و ادبيات است. اين گزارش البته درباره مجوز، توقيف، اصلاح و تجديد چاپ كتاب نيست كه «سانسور» عاليجناب سرخ‌پوشِ ماجراي‌ آنهاست. اين گزارش به اهميت جوايز ادبي ايران، مسيري كه طي كرده‌اند و تاثيرشان بر شكل‌گيري جريان‌هاي ادبي مي‌پردازد. شكي نيست كه نقش جوايز ادبي در جوامع، جدي‌تر از تقديري ساده از يك اثر برتر است. جوايز ادبي به‌مثابه پيش‌ران‌هاي جريان‌هاي ادبي و عامل ارتقاي سليقه جامعه، محلي براي كشف و پرورش استعدادهاي نو هستند. بستري كه تنگناهاي موجود در فضاي فرهنگي ايران در سال‌هاي گذشته آرام و خاموش از اثرگذاري آن كاسته‌اند. آشكار است كه سانسور مي‌تواند مانع معرفي آثار نو و جريان‌ساز شود، به تكرار مكررات و كليشه‌ها دامن بزند و تنوع آثار را در رقابت كاهش دهد. هرچند تنها چالش جوايز ادبي، اين نيست اما بي‌شك سانسور يكي از مهم‌ترين‌ عوامل بازدارنده اين رقابت‌هاست. با چند نويسنده درباره اهميت و نقش اين جوايز بر شكل‌گيري جريان‌هاي ادبي و نيز زيست ادبي نويسنده گفت‌وگو كرديم.
 
جريان‌سازي، هدف اصلي جوايز


سپيده شاملو، داستان‌نويس برنده جايزه رمان اول، دوره اول جايزه ادبي هوشنگ گلشيري است. او اين جايزه را براي رمان «انگار گفته بودي ليلي» دريافت كرد. اثر ديگر او، «سرخي تو از من» نيز در جايزه‌ ادبي روزي روزگاري و پنجمين جايزه‌ ادبي اصفهان در سال 86 مورد تقدير قرار گرفت. او درباره جوايز ادبي مي‌گويد: «به نظرم جوايز ادبي در دو بخش روي نويسنده تاثير مي‌گذارد؛ دروني و بيروني. در بخش بيروني اولين اتفاقي كه مي‌افتد، شهرت است. برنده جايزه، مشهور مي‌شود. در سطح جهاني و ابعاد كوچك‌ترش در ايران، وقتي برنده اعلام مي‌شود، مترجم‌ها و بعد ما دنبال خريد كتاب مي‌رويم. اين شناخته شدن نويسنده، مهم است.»
او مي‌گويد: «در جهان معمولا اين شناخته شدن همراه با محبوبيت است. نمي‌توانم بگويم اينجا در ايران هم اين‌طور است. اينجا رقابت جوري است كه يك نويسنده گويي نماينده يك گروه است و هنگامي كه برنده مي‌شود، آن گروه برنده و گروه ديگر بازنده مي‌شود. در اين بازي بسياري از طرفداران كه گاهي دستي در رسانه و مطبوعات نيز دارند، موجب محبوب نشدن نويسنده مي‌شوند. در جهان اين‌طور نيست چون به جامعه به آرا و داوري اعتقاد دارند، فكر مي‌كنند درست است و چون انتخاب، تشخيص آنها بوده، پس اثر مهم است و پذيرفته مي‌شود.»
شاملو مي‌گويد: «اتفاق ديگر به همان علت شهرت اتفاق مي‌افتد؛ فروش اثر بالا مي‌رود. در تمام جهان، با بالا رفتن فروش زندگي نويسنده تغيير مي‌كند، اما در ايران نه. اينجا فروش بالا مي‌رود اما چون درنهايت و در بهترين شكل هنوز نويسنده نمي‌تواند از طريق نوشتن روزگار خود را بگذراند، برايش اتفاق بزرگي از نظر مالي نمي‌افتد.»
او به اتفاقات ديگر براي نويسندگان برگزيده اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «گاهي بردن جايزه باعث مي‌شود اتفاقاتي بهتر براي نويسنده بيفتد. من يادم است زماني مي‌خواستند براي سمينارهاي مختلف در كشورهاي ديگر دعوتنامه ارسال كنند، سفارتخانه‌ها اول سراغ كساني مي‌رفتند كه جايزه برده بودند.»
شاملو درباره تاثير دروني جوايز ادبي براي نويسنده مي‌گويد: «اينها نظرات شخصي من است و من به آمار دسترسي ندارم اما فكر مي‌كنم وقتي نويسنده در سنين جواني موفق شود جايزه ادبي معتبري به دست بياورد، گاهي ممكن است از اين بترسد كه آيا اثر بعدي در حد اثر برنده مي‌تواند باشد يا خير. اين فكر ممكن است اثر مخرب داشته باشد. گاهي نيز ممكن است نويسنده دچار غروري كاذب شود كه باعث درجا زدن او شود و تغييرات اساسي دروني به وجود بياورد كه به كارش لطمه بزند. گاهي جايزه به نويسنده جوان، اعتماد به نفس مي‌دهد و باعث مي‌شود با به دست آوردن شهرت و محبوبيت بتواند قدم‌هاي بلندي بردارد. بنابراين نمي‌توانم بگويم جوايز ادبي مثبت است يا منفي. شايد بتوانم بگويم چيز منفي نيست.»
شاملو درباره نقش جوايز ادبي در شكل‌گيري جريان‌هاي ادبي مي‌گويد: «يكي از اهداف ايجاد جوايز ادبي شكل‌دهي به جريان‌هاي ادبي است. اين جوايز به اين دليل ايجاد نشده‌اند كه فوايد و ضررها را براي شخص نويسنده رقم بزنند. جوايز ادبي براي هدفي بزرگ‌تر تعريف مي‌شود كه اصلي‌ترين آنها شكل دادن به جريان‌هاي ادبي تازه است. در حقيقت اين جوايز ارزشمندي يك سبك، يك ژانر و يك نوع نگاه را تعريف مي‌كنند. يعني خواننده چنانچه به اين داوري‌ها اعتماد داشته باشد بعد از نگاه كردن به آثار برنده متوجه مي‌شود چه چيزي ارزشمند است و آن آثار و آثار مشابه را دنبال مي‌كند. حتي نويسنده‌ها نيز نگاهي نو كشف مي‌كنند و متوجه مي‌شوند ارزشمند است. نمي‌توانم البته در مورد نويسنده‌ها بگويم... بيشتر اين تاثير بر مخاطب است و او مي‌تواند مثل يك نقشه راه از جوايز ادبي استفاده كند.»
اين نويسنده به زيبايي‌شناسي در ادبيات اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «زيبايي‌شناسي چيزي نيست كه در طول زمان يكسان بماند. جوايز ادبي مي‌توانند مهر تاييدي باشند بر زيبايي‌شناسي‌هاي نو و نوع نگاه‌هاي جديد.»
او ضمن اشاره به اينكه نمي‌خواهد درباره جوايز دولتي صحبت كند چون «آنها معمولا ربطي به ادبيات ندارند» درباره جوايز ادبي مي‌گويد: «درباره جوايز مستقل بايد گفت بسياري از آنها توقيف شده‌اند يا آن‌قدر فشار به آنها وارد مي‌كنند كه مجبورند محتاطانه عمل كنند. جوايز ادبي ما دچار چالش‌هاي زيادي هستند؛ چالش‌هاي بيروني كه يكي از آنها سانسور است و چالش دروني. مثلا مي‌شنويم به يك سليقه خاص جايزه داده مي‌شود. يا مثلا فلاني جزو هيات داوران است پس مشخص است فلان اثر حتما جايزه مي‌برد يا جايزه نمي‌برد. اما اينكه من مي‌گويم به معني اين نيست كه همه هميشه اين‌طورند. به هر حال جوايز ادبي بودن‌شان از نبودن‌شان بهتر است براي اينكه وجود جوايز ادبي به مخاطب و نويسنده به شكل‌هاي گوناگوني كمك مي‌كند.»
 
اعتبارِ مداومت، تاثيرِ استقلال
محمد تقوي، داستان‌نويس و منتقد درباره تاثير جوايز ادبي بر شكل‌گيري جريان‌ها و سلايق ادبي جامعه مي‌گويد: «به نظر مي‌رسد جايزه ادبي و نهاد اهداكننده بايد دست‌كم يكي يا هر دو اعتبار بالا را داشته باشد. اگر جايزه اعتبار مالي قابل‌توجهي داشته باشد، مي‌تواند روي زندگي اجتماعي و تامين هزينه‌هاي نويسنده تاثير داشته باشد و ممكن است عوامل مزاحم را تا حدودي حذف كند و در ادامه بر روند آفرينش ادبي او هم تاثير بگذرد و فرصتي براي كار بيشتر ايجاد كند. اعتبار ادبي هم ثروتي است كه بايد نهاد اهداكننده داشته باشد تا آن را به نويسنده و البته اجتماع هديه بدهد. به همين دليل فكر مي‌كنم اعتبار يك جايزه ادبي به حساب بانكي و خزانه اعتباري و ادبي نهاد مربوط و سابقه و سنتي برمي‌گردد كه در كارنامه خود دارد. اگر يك جايزه ادبي هيچ‌كدام از اعتبارات لازم را نداشته باشد چگونه مي‌تواند بر نويسندگان يا جريان‌هاي ادبي تاثير بگذارد؟»
او مي‌گويد: «به نظر مي‌رسد كه اين اعتبار را تنها در نهاد‌هايي مي‌توان جست‌وجو كرد كه برآمده از يك جريان ادبي يا اجتماعي يا اقتصادي باشند. شايد بتوان كارنامه نهادهاي اهداكننده جايزه ادبي را در نقطه آغاز و نحوه مديريت و اعتبار فرآيند داوري آنها جست‌وجو كرد اما به نظرم مهم‌ترين عاملي كه مي‌تواند به يك جايزه ادبي هويت و اعتبار ببخشد اين است كه چقدر دوام مي‌آورد. يك جايزه ادبي وقتي پايدار مي‌ماند كه تبديل به يك سنت بشود وگرنه بعد از سالياني فراموش مي‌شود.»
از نظر اين نويسنده مي‌توان نهادهاي اهداكننده جوايز ادبي را مثل باقي نهادهاي كشورمان به نهادهاي خيلي دولتي و نهادهاي دولتي‌ و نهادهاي خصولتي و در انتها به نهادهاي مدني يا خصوصي تقسيم كرد. او مي‌گويد: «نهادهاي خيلي‌ دولتي و دولتي و نهادهاي خصولتي بودجه‌هاي آشكار و نهان دارند و تا وقتي كه بودجه داشته باشند طبق بخشنامه يا توصيه به كارشان ادامه مي‌دهند. اين بخش اهداف خود را دنبال مي‌كند و به ‌نظر مي‌رسد چندان تاثيري بر نويسندگان مستقل ندارند و بيشتر مي‌خواهند نويسندگاني را حمايت كند كه مي‌پسندند يا خودي مي‌داند. آنها مي‌خواهند هم نويسندگان و هم خوانندگان را به مجرايي هدايت كنند كه درست مي‌دانند.»
او مي‌افزايد: «شايد كارآمدترين جايزه‌هاي ادبي آنهايي باشند كه به همت نهادهاي خصوصي و صنفي ناشران اهدا مي‌شوند. معيارهاي چنين نهادهايي مبتني است بر بازار نشر و تيراژ و فروش كتاب. به نظرم اين روش دموكراتيك و منطقي است و اگر اين نهادها از بلاياي طبيعي و سماوي جان سالم به در ببرند قادر خواهند بود با همين منطق به كارشان ادامه بدهند و انواع سليقه و پسند كتابخوانان را نمايندگي كنند. اين جايزه‌ها مي‌توانند به طريق سالمي روي روند آفرينش نويسندگان تاثير بگذارند و بين نويسنده و مخاطب پلي ايجاد كنند.»
تقوي مي‌گويد: «ادبي‌ترين جايزه‌هاي ادبي متعلق است به نهادهايي كه خود برآمده از جريان‌هاي ادبي‌ هستند. اين جوايز ممكن است اعتبار مالي چنداني نداشته باشند اما اعتبار ادبي آنها بسيار است و به طريق نظري و عملي و تجربي بر نويسندگان تاثير مي‌گذارند. اين جوايز و اين نهادها قادر هستند براي آينده راه يا راه‌ها يا حتي آزادراه‌هايي باز كنند. شرط شروع يا ادامه كار چنين نهادهايي وابسته است به پشتيباني بخش‌هايي از اجتماع يا توليدكنندگان يا نهادهاي فرهنگي مستقلي كه حساب‌هاي بانكي دارند و به دلايل گوناگون علايق ادبي هم دارند. نويسندگان وقتي وارد اين عرصه مي‌شوند كه ميدان خالي است و نيازها بي‌جواب مانده است. اين وظيفه نويسندگان نيست و آنها قادر نيستند در طولاني‌مدت اين ‌بار را به دوش بكشند.»
كاركردهاي مغفول ‌ جوايز ادبي
عليرضا زرگر، مدير و بنيانگذار جايزه ادبي مهرگان است؛ جايزه‌اي مستقل كه با حدود سه دهه سابقه، بيشترين تداوم را در ميان جوايز ادبي ايران داشته و -گوش شيطان كر- هنوز پابرجاست و برگزار مي‌شود. او مي‌گويد: «درباره اهميت و نقش جوايز ادبي آنچه مي‌توانم اشاره كنم اين است كه جوايز ادبي در ايران و در دنيا تقريبا هدف‌ها و كاركردهاي مشابهي دارند. همه جوايز مي‌كوشند از نگاه داوران خود، بهترين نويسنده و بهترين اثر ادبي را برگزيده و به جامعه معرفي كنند و به اين وسيله به فروش و توزيع بيشتر آثار و ارتقاي سليقه ادبي خوانندگان كمك كنند.»
زرگر بر اين باور است كه «در ايران همه كاركردهاي جوايز ادبي امكان بروز پيدا نمي‌كنند» و در بيان دلايل اين امر توضيح مي‌دهد: «از يك سو به دليل سانسور گسترده دولتي، امكان چاپ و نشر آثار تراز اول ادبي ممكن نمي‌شود و بعضي از نويسندگان به دليل آزردگي فراوان از سياست‌هاي اداره سانسور، اساسا آثارشان را به وزارت ارشاد نمي‌فرستند و در حقيقت تيغ سانسور مانعي جدي براي بروز همه ظرفيت‌هاي قلم و تخيل نويسندگان است. به همين دليل است كه در سال‌هاي اخير آثار بسياري از نويسندگان مقيم داخل ايران عملا به خارج تبعيد شده و در خارج كشور چاپ مي‌شود. ما به تجربه در جايزه مهرگان ادب در اين دوره با تعداد زيادي از اين آثار روبه‌رو هستيم. از‌سوي ديگر به دليل نبود يا كمبود نشريات نقد ادبي و برنامه‌هاي راديو و تلويزيون كه به نقد و بررسي آثار بپردازند، عملا فشار مضاعفي به داوران و جوايز ادبي وارد مي‌شود؛ جامعه هر انتخاب آنها را به مثابه نقد ادبي تلقي مي‌كند درحالي كه چنين نيست و داوران از منظر دانش، تجربه و سليقه ادبي خود آثار را برمي‌گزينند.»
او درباره سير حركت و موفقيت جوايز ادبي نيز مي‌گويد: «آنچه اهميت دارد تداوم كار در چارچوب معيارهاي حرفه‌اي است. به اين معنا كه دبيرخانه جايزه از يك‌سو لازم است عملكردي شفاف و پاسخگو داشته باشد و از سوي ديگر بايد بستري فراهم آورد كه داوران در آن بستر بتوانند با استقلال كامل، بي‌طرفانه و منصفانه داوري كنند. داوران نيز ضروري است ضمن برخورداري از دانش و تجربه كافي، شجاعت در بيان نقد و نظر خود داشته و تعصب‌پرهيز باشند. موفقيت جوايز ادبي بستگي تام و تمامي به استقلال داوران و شفافيت دبيرخانه جايزه دارد، ضمن آنكه استمرار كار و قدمت جوايز نيز بسيار مهم است.»
مدير جايزه ادبي مهرگان جايزه ادبي را امري دو سويه مي‌داند: «از يك‌سو مشوق نويسنده است و از سوي ديگر پيشنهادي است كه از سوي يك نهاد يا بنياد ادبي يا جمعي از كارشناسان به علاقه‌مندان ادبيات داده مي‌شود. نويسنده كتابش را نمي‌نويسد تا آن را در كنج خانه يا روي طاقچه بگذارد و گاه‌گاهي از روي آن بخواند. نويسنده به تعداد خواننده اهميت مي‌دهد؛ هر چه تعداد خواننده بيشتر باشد، شوق و انگيزه نويسنده بيشتر مي‌شود. در اين ميان اگر جايزه‌اي نيز نصيب او شود پديده انعكاس ثمر كه مقوله‌اي روانشناختي است و مي‌توان ساعت‌ها در مورد آن حرف زد در او پديد مي‌آيد. نويسنده احساس مي‌كند جامعه به اثر او توجه بيشتري پيدا كرده و اين موضوع سبب خلق آثاري بهتر مي‌شود.»
 
جوايز ادبي در فضاي راكد فرهنگي؟!
علي شروقي، نويسنده و روزنامه‌نگار است. رمان «پرده آهنين» او در سال 1400 موفق به دريافت جايزه ادبي هفت اقليم شد. همچنين مجموعه داستان او به نام «حيوانات اهلي» نامزد جايزه ادبي هوشنگ گلشيري و جايزه مهرگان شد. او معتقد است: «جوايز ادبي خصوصي در اواخر دهه‌ ۷۰ و اوايل ۸۰ تاثيرگذار بودند؛ يعني دوره‌‌اي كه سال‌ها بعد از جايزه‌ قلم گردون، چند جايزه‌ ادبي خصوصي جديد پا گرفتند.» او مي‌گويد: «اين جايزه‌ها در آن دوره تا حدودي توانستند جريان‌هايي ايجاد كرده و ژانرها و سبك‌هايي از داستان‌نويسي را در ادبيات داستاني ايران رايج كنند. مثلا با جايزه‌گرفتن رمان «چراغ‌ها را من خاموش مي‌كنم» زويا پيرزاد، ژانري در داستان ايراني پديد آمد و رايج شد كه متاثر از اين رمان بود. دليلش هم اين بود كه اين رمان هم توجه منتقدان را جلب كرد و هم مخاطبان زيادي پيدا كرد و خوب خوانده شد. يعني خوب توانست در فضاي ادبي جا باز كند. يا مثلا مجموعه داستان «تمام زمستان مرا گرم كن» علي خدايي و رمان‌هاي «همنوايي شبانه‌ اركستر چوب‌ها»ي رضا قاسمي، «اسفار كاتبان» ابوتراب خسروي و «نيمه‌ غايب» حسين سناپور نيز همين‌طور. اينها كه اسم بردم هركدام سبك و سياق خاص خود را دارند و مثل هم نيستند. البته اشتراكاتي هم ممكن است بشود بين بعضي از آنها پيدا كرد اما به ‌هر حال هر كدام حال ‌و هواي خاص خودشان را دارند و همه هم مخاطبان و طرفداراني پيدا كردند. مي‌خواهم بگويم يك تنوع سليقه به‌واسطه‌ جايزه‌ها به وجود آمد. گرچه خب كارهاي زويا پيرزاد چون سبك ساده‌تري داشت مخاطبان بيشتري پيدا كرد ولي بقيه‌ كتاب‌هايي هم كه جايزه گرفتند خوب خوانده شدند، يعني فقط از طرف مخاطبان متخصص ادبيات خوانده نشدند و يك اقبال عمومي نسبي هم بين مخاطبان غيرمتخصص علاقه‌مند به ادبيات داستاني پيدا كردند. حتي رمان‌هاي محمدرضا كاتب، با اينكه كاتب نويسنده‌اي سخت‌نويس با سبكي بسيار پيچيده است، بعد از اينكه رمان هيس او جايزه‌گرفت طرفداراني پيدا كردند.»
او به دهه 80 اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «از اواسط دهه‌ ۸۰ جايزه‌هاي ادبي كم‌كم تاثيرگذاري‌شان را از دست دادند. دليلش هم اين بود كه آن فضاي نسبتا باز فرهنگي‌اي كه داشت در دوره‌ اصلاحات ايجاد مي‌شد يك‌باره از بين رفت. در دوره‌ اصلاحات، فضاي فرهنگي كمي بازتر از قبل شد. سانسور يك‌مقدار كمتر شد. روزنامه‌ها و نشرياتي هم كه صفحات فرهنگي جذاب داشتند زياد شدند. حتي بعد از توقيف گسترده‌ مطبوعات هم باز تا پايان دوره‌ اصلاحات، روزنامه‌ها و نشرياتي بودند كه خوب در حوزه‌ فرهنگ كار مي‌كردند، مخاطب داشتند و مي‌توانستند توجه مخاطبان را به جوايز ادبي و كتاب‌هايي كه جايزه مي‌گرفتند جلب كنند. اما بعد از دوره‌ اصلاحات وضع عوض شد و كار به جايي رسيد كه جايزه‌هاي خصوصي حتي سر پيدا كردن محل برگزاري به مشكل خوردند. آن جنب‌وجوشي كه بعد از سال‌ها دوباره در فضاي فرهنگي افتاده بود، پانگرفته از بين رفت. ديگر كسي به جوايز ادبي توجهي نداشت. بيشتر فقط كساني كه حرفه‌شان ادبيات بود باخبر مي‌شدند كه چه كتابي جايزه گرفته. مخاطبان عادي توجهي به اين قضايا نداشتند.» او درباره وضعيت جوايز مستقل بعد از دوره اصلاحات گفت: «آن چند جايزه‌ مستقلي كه در اواخر دهه‌۷۰ و ابتداي ۸۰ پا گرفته بودند بيشترشان نتوانستند به كارشان ادامه دهند و كم‌كم تعطيل شدند. جوايزي هم كه برگزار مي‌شدند و همچنان برگزار مي‌شوند كم‌كم تاثيرگذاري‌شان را از دست دادند چون فضاي كلي فرهنگي راكد شد و ديگر جنب‌وجوشي نداشت. سانسور دوباره بيشتر شد و در مواردي كتاب‌هايي كه جايزه گرفتند توقيف و از كتابفروشي‌‌ها جمع شدند يا اجازه‌ تجديد چاپ نيافتند. فشارهاي معيشتي هم كه بود. روزنامه‌ها و نشريات هم اثرگذاري‌شان را از دست دادند‌. در چنين شرايطي جوايز ادبي هم ديگر تاثيري بر سليقه‌ عمومي نداشتند و هنوز هم وضع به همين منوال است.»
شروقي مي‌گويد: «الان اصلا مخاطبان عادي و غيرمتخصص ادبيات داستاني سراغ داستان‌هاي ايراني جديد نمي‌روند و نويسنده‌هاي جديد ايران را نمي‌شناسند. فوقش اگر بخوانند كارهاي نويسندگان ايراني قديمي را مي‌خوانند. تازه نسل جديدتر، آنها را هم زياد نخوانده و تقريبا با ادبيات داستاني ايران آشنا نيست. در چنين فضاي فرهنگي راكدي طبعا جوايز ادبي هم نمي‌توانند تاثيرگذار و جريان‌ساز باشند.»