چپ فحش نیست

چندی است که در برخی محافل روشنفکری و به ویژه در فضای مجازی، چپ و چپ‌گرایی به فحش و ناسزا تبدیل شده. البته این مربوط به امروز و دیروز نیست و در ایام اخیر فقط تشدید شده. علت این تشدید هم تا حدودی روشن است، مشکلات و مصايب زیاد است و باید یکی را پیدا کرد و مشکلات را سر او خالی کرد. چپ‌گرایی تقریبا همیشه یک انگ بوده، یک قربانی خیلی خوب برای اینکه همه بدبختی‌ها و مشکلات را گردن آن بیندازند و خیال همه را راحت کنند. اصلا کاری به مارکس و انگلس و اعوان و انصارشان ندارم. از قبل هم همین‌طور بوده. کلا جریان‌هایی که خلاف جهت آب هستند یا حرف‌هایی می‌زنند که به مذاق پولدارها و قدرتمندها خوش نمی‌آید و رگه‌هایی از طرفداری از طبقات و گروه‌های فرودست در آنها حس می‌شود، با این اتهامات مواجه هستند. نمی‌خواهم مثل چپ‌ها بگویم که مزدک چپ بوده، اما ببینید چه چیزهایی علیه او و طرفدارانش می‌گویند! 
حالا اینها را می‌نویسم، خودم را در مظان اتهام قرار می‌دهم که به عنوان یک چپ دارم از همپالگی‌هایم دفاع می‌کنم. هر چه هم بگویم که دوست عزیز، بزرگوار، به پیر، به پیغمبر، من چپ نیستم یا دست‌کم خودم را اینچنین نمی‌خوانم، باور نمی‌کنند و می‌گویند: «تو با آن سبیل‌های از بناگوش در رفته‌ات، از پانصد کیلومتری معلوم است که چپی! لازم نیست حرف بزنی!» قبول، من چپ، اما اینکه من چپ باشم یا نه، چه اهمیتی دارد؟ مهم ایده‌ها و اندیشه‌ها و آرمان‌های چپ‌گرایی است. مگر آرمان‌های عدالت و مساوات و برابری چه بدی دارد؟ می‌دانم که برخی با اصل این ایده‌ها مشکل دارند و در نتیجه بحث با ایشان به درازا می‌کشد، اما شاید بعضی بگویند این آرمان‌ها یا بیان‌شان ایرادی ندارد، مشکل از راه‌حل‌ها و برنامه‌هایی است که چپ‌ها به خیال خودشان برای تحقق این آرمان‌ها ارايه کرده‌اند. 
من هم قبول دارم که بسیاری از تجربه‌های محقق شده چپ‌گرایی یا به قول معروف سوسیالیسم واقعا موجود وحشتناک بوده، اما این همه ماجرا نیست. ضمن آنکه سوی دیگر هم چندان علیه‌السلام نیست. مهم آرمانخواهی و تلاش آدم‌ها برای تحقق ایده‌هایی اخلاقی و انسانی است، مثل همان برابری و عدالت که گفتم. در غیاب چپ‌گرایان و دست‌کم وز وز نقد آنها، قدرتمندان و برخورداران هر کار که بخواهند، می‌کنند و کسی نیست به ایشان بگوید خرت به چند!
این هم که در برخی جوامع مثل ما منشا همه بدبختی‌ها و مشکلات را چپ‌ها و چپ‌گرایی معرفی می‌کنند، می‌تواند چند علت داشته باشد. بدبینانه‌اش که من طرفدارش نیستم، این است که کار، کار خود برخورداران و توانگران است، آنها با طفره‌روی و جا خالی کردن، می‌خواهند علت دردسرها را منتقدان معرفی کنند. البته گفتم که من این نظر را قبول ندارم. شخصا معتقدم بیشترین دلیل گیر دادن به چپ‌ها آن است که ناراضیان از وضعیت به هر دلیلی نمی‌توانند یا جرات ندارند به علل اصلی مشکلات اشاره کنند و در نتیجه آدرس غلط می‌دهند. یعنی یک لولو خورخوره‌ای به اسم چپ درست کرده‌اند و مدام به آن گیر می‌دهند و آن را علت‌العلل همه مشکلات و بدبختی‌ها می‌نامند. درست مثل اتفاقی که در سال‌های اخیر برای یک موجودیت مبهم و روی هوا به اسم «روشنفکران» رخ داده و هر مشکلی را به آنها حواله می‌دهند. یک بار هم یکی نمی‌گوید اگر چپ‌ها اینقدر خطرناکند، چرا در برابر این حمله‌ها هیچ کاری نمی‌کنند. 
به عبارت دیگر حمله به چپ‌ها و روشنفکران کارهای بی‌خطر و شیکی است که هم باعث می‌شود حرص‌مان خالی شود، هم به همه پز با سوادی و چیزفهمی بدهیم. در حالی که بهتر است به جای حمله دن کیشوت‌وار به آسیاب‌های بادی، سراغ ریشه‌های اصلی مصايب برویم. اگر هم جرات یا تمایلی به معرفی‌اش نداریم، بهتر است سکوت کنیم. والسلام.