جوايز ادبي و دوستان و دشمنان واقعي

بايد اعتراف كنيم چه بخواهيم چه نخواهيم وجود و حضور جوايز ادبي -حتي براي نويسندگانِ جدي و عبوس- دقت بفرماييد نگفتم يبس! - شوري به پا مي‌كند. كمترينش ازدياد مخاطبان كتاب و فروش بيشتر كتاب‌هاي كانديدا شده و جايزه گرفته است. همه جا صحبت از جوايز مي‌شود، نقد و نظرها جريان مي‌يابد، منتقدها دست ‌به ‌قلم مي‌برند. شايعات و اخبار گاسيپ‌نما هم رشد روزافزوني مي‌يابند كه نمك و فلفل اين رويدادهاست و براي خودش جذابيتي دارد.
دهه‌هاي هفتاد و هشتاد را كه يادمان هست. از نظراتي تقريبا بيشتر ديدارهاي اهل قلم و فرهنگ و هنر در جشنواره‌ها و جلسات اهداي جوايز و نشست‌هاي ادبي و نقد و بررسي كتاب بود؛ اما دهه۹۰، متاسفانه بيشتر ديدارها در مراسم ترحيم تازه مي‌شد و تاسف‌بار بود.
بنده به عنوان يك جايزه‌بگير غيرحرفه‌اي -يادم هست يك‌بار يك منتقد در مورد من گفت «اين هر جايزه‌ ادبي رو كه مي‌شه گرفت، گرفته. جايزه‌اي نمونده كه نگرفته باشه.» ولي اشتباه مي‌كرد. اولا «اين» را به «درخت» مي‌گويند، نه به منِ اشرفِ مخلوقات؛ دوم، بنده جايزه‌ گلشيري و جايزه‌ پكا را نگرفتم و كتابم فقط كانديداي دريافت اين دو جايزه شده بود.
داشتم مي‌گفتم من به عنوان يك جايزه‌بگير غيرحرفه‌اي- اگر عبارت «غيرحرفه‌اي» را به كار مي‌برم به خاطر اين است كه از من جايزه‌بگيرتر هم هست؛ مثلا پيمان‌ هوشمند‌زاده‌ عزيز و گرامي! بزنم به تخته، هنوز هم دارد جايزه مي‌گيرد. خدا را شكر حسود نيستم. چشمم هم شور نيست. تا هست، بماند و به شادي و تندرستي جايزه بگيرد. كي بخيل است؟


داشتم چه مي‌گفتم؟ به عنوان يك جايزه‌بگير غيرحرفه‌اي - جدا از اثرات وجود و حضور جوايز ادبي- وراي شوري كه اين جوايز به پا مي‌كند، سواي افزودن بر مخاطبان كتاب و بالا بردن تيراژ كتاب‌ها - به تجربه عميقا درك كرده‌ام كه بيشترين اثري كه اين جوايز دارد، نشان دادن دوست و دشمن واقعي است. بعد از چاپ كتاب «شب‌هاي چهارشنبه»ام، ده‌ها نامه و ايميل تشويقي و احساسي از نويسندگان مشهور تا مردم عامي دريافت كردم. اما وقتي كتاب كانديداي دريافت چهارمين جايزه شد، چندين نامه و نقد و نظر در روزنامه‌ها چاپ شد يا برايم ايميل شد كه نشانم داد چقدر ما كوتوله‌ايم و چقدر چشم نداريم همديگر را ببينيم. حتي فهميدم كدام دوستِ صميمي جان‌جاني‌ام فلان منتقد را كوك كرده كه يك چيزي عليه شاگردان گلشيري و من و كتابم بنويسد.‌گيريم آن نقد و نظرها اثري گذاشت.‌گيريم آن موقع حرص هم خورده باشم. - طبيعي است، جوان‌ بودم و خام. الان اما فقط مي‌خندم، به تمام آن جريان‌ها و لابد حس و حالم. ديگر هيچ چيز برايم مهم نيست، الا خود ادبيات.
اما اين جوايز بدي هم دارد. وقتي كتابي جايزه مي‌گيرد، همه -يا لااقل خام‌ترها- شروع مي‌كنند به كپي كردن از روي دست نويسنده‌ جايزه گرفته و ناگهان با موجي از آثار چاپ شده‌ تكراري روبه‌رو مي‌شويم و چه بسا خود نويسنده هم شروع كند به تكرار خودش كه ديده شده آسيبش يكي، دو دهه مي‌ماند.
اما معتقد نيستم وجود و حضور و برگزاري جوايز بر سليقه‌ جامعه اثر مي‌گذارد، چراكه -با عرض احترام- هنوز هم مي‌بينيم قفسه‌ كتاب‌هاي عزيز و گرانقدرِ زرد و عامه‌پسند همچنان بزرگ‌تر از قفسه‌ كتاب‌هاي ديگر است و كتاب‌هاي‌شان هم بسيار بسيار بسيار ضخيم‌تر و كت و كلفت‌تر از بقيه‌ كتاب‌هاست و عدد تجديد چاپ‌شان گاه سه رقمي هم مي‌شود. چشم حسودان و بخيلان كور و جزغاله باد!