امداد در قلب کولاک

  [ سیما فراهانی ] این روزها سرشان بسیار شلوغ است. در خط مقدم برف و کولاک ایستاده‌اند و در یخبندان و کوران این روزها، مردم را تنها نگذاشته‌اند. بچه‌های پایگاه گردنه امین‌الله در خراسان شمالی، در روزهای سرد زمستانی ماموریت‌های ویژه‌تری را انجام می‌دهند. برف و کولاک این چند روز، آنها را به پیچ‌ها و گردنه‌های خطرناک کشانده تا یاری‌گر مردم گرفتار باشند. پایگاهی که فقط در فصل زمستان و تابستان به راه است و اعضای آن در روزهای سرد، عملیات‌های سختی را پشت سر می‌گذارند. تجهیزات زمستانه هم آنها را به طور کامل از سرمای این روزها نگه نمی‌دارد، با این حال تا پای جان در کنار مردم هستند و برای نجات آنها از خودشان می‌گذرند. سینا محمد پور که 16 سال است در جمعیت هلال‌احمر خدمت می‌کند، خاطرات و ماموریت‌های جالبی در گردنه امین‌الله بجنورد دارد.

محمد پور از 16 سالگی به صورت داوطلبانه خدماتش را در هلال‌احمر آغاز کرد. حالا دیگر اعضای این جمعیت را مثل خانواده خودش می‌داند. با پایان شیفت خود، باز هم کنار بچه‌ها می‌ماند و خدمت می‌کند. از نجات مردم لذت می‌برد و به گفته خودش هیچوقت خسته نمی‌شود.

ناجی زنان ترسیده در کولاک تاریک
او در گفتگو با خبرنگار «شهروند»  از حال و هوای این روزهای پایگاه می‌گوید و خاطراتشان را روایت می‌کند: «مدت‌هاست که در پایگاه گردنه امین‌الله فعال هستم. این پایگاه به صورت فصلی است. فقط در تابستان و زمستان برقرار است. بقیه ماه‌ها تعطیل می‌شود. پایگاه‌های فصلی همینطور است. در زمان‌هایی که نیاز باشد فعال می‌شود. البته ما نزدیک این گردنه پایگاه دیگری داریم اما  پایگاه ما به خصوص در فصل زمستان برای کمک فعال می‌شود. چراکه در گردنه همیشه با برف و  کولاک سر و کار داریم. البته امسال این کولاک، خیلی شدید بود. تا جاییکه از سراسر استان به عنوان نیروی پشتیبان درخواست کمک کردیم. دو شب پیش بود که با 3 نفر از همکارانم در این گردنه شیفت می‌دادیم. حدودا ساعت 10 شب بودبا خودرو در منطقه می‌گشتیم تا اگر کسی به کمک نیاز داشت، به سراغش برویم.  خانواده‌ای را دیدیم که با خودروی سمند در گردنه مانده بودند. برف شدید بود. جوری که اصلا دید نداشتیم. آنها سه زن بودند که یکی از آنها باردار بود. خیلی ترسیده بودند. خودروی سمندشان به خاطر لغزندگی جاده، با گاردریل برخورد  کرده بود و روشن نمی‌شد. آنها وقتی ما را دیدند، با گریه از ما درخواست کمک کردند. در آن سرما سعی کردیم خودرویشان را روشن کنیم، ولی نشد. البته خودشان هم چون تنها بودند، ترسیده بودند و نمی‌توانستند حرکت کنند. برای همین من و دو نفر دیگر از همکارانم از خودرو پیاده شدیم. جایمان را به آن سه خانم دادیم و راننده آنها را به شهر برد. ما هم با پای پیاده آنجا گشت زدیم. راننده آنها را به شهر برد و اسکان داد.ما وسط کولاک ماندیم و با این حال توانستیم به چند نفر کمک‌رسانی کنیم.»

 آنقدر به کارمان علاقه داریم که سختی‌هایش را نمی‌بینیم
این امدادگر پرتلاش از همان شب کولاک می‌گوید و ادامه می‌دهد: «آن شب وقتی از خودروی هلال پیاده شدیم، در آن سرما به خودروهای دیگر کمک کردیم.  هوا آنقدر سرد بود که رانندگان نمی‌توانستند از خودرویشان پیاده شوند. برای همین اگر خودرویی دچار نقص فنی می‌شد، مجبور بودند داخل بمانند. به آنها کمک می‌کردیم و سعی داشتیم نقص فنی خودروهایشان را برطرف کنیم.  مثلا زنجیر چرخ می‌بستیم یا ماشینی را که جایی گیر کرده بود، هل می‌دادیم که رهاسازی انجام شود. تا اینکه چند ساعت بعد به پایگاه برگشتیم. درست است که آماده‌باش کامل بودیم ولی هوا بسیار سرد بود و با پای پیاده، انجام ماموریت کمی سخت می‌شد. البته لباس گرم مخصوص داشتیم، ولی در حدی کولاک شدید بود که نمی‌توانستیم جایی را ببینیم. مجبور شدیم از عینک طوفان استفاده کنیم. خیلی سخت بود. ولی ما آنقدر به کارمان علاقه داریم که سختی‌هایش را نمی‌بینیم. برایمان این فعالیت‌ها خیلی دلنشین است. مثلا همین اتفاق بیشتر برایمان لذت داشت تا اینکه بخواهیم به سرما و خطر فکر و ماموریت را برای خودمان سخت کنیم. ما در پایگاه تقریبا هم سن و سال هستیم و این ماموریت‌ها برایمان خیلی لذت‌بخش است. دور از خانواده هستیم ولی کنار هم مثل یک خانواده شدیم. با جان و دل به ماموریت می‌رویم. شیفت که تمام می‌شود ناراحت می‌شویم. تقریبا 15 نفر هستیم که در بعضی مواقع داوطلبان دیگر هم به ما اضافه می‌شوند. اعضای هلال‌احمر واقعا به این کار از صمیم قلب علاقه دارند و ماموریت‌ها را با جان و دل انجام می‌دهند.»



اشک شوق برای نجات
سینا محمد پور به خاطره دیگری از این شب‌های سرد زمستانی اشاره می‌کند و می‌گوید: «یک شب دیگر وقتی داشتیم گشت می‌زدیم، مدیرعامل هلال‌احمر استان خراسان شمالی را دیدیم که به تنهایی پشت فرمان بود و داشت گشت می‌زد. همان زمان یک خانواده پنج نفره که نوزادی همراهشان بود، گرفتار شده بودند و خودرویشان گیر کرده بود. آنها گفتند ما را داخل شهر برسانید و خودرویمان همینجا باشد. همان لحظه آنها را سوار خودروی  مدیرعامل کردیم و او نیز ناجی این خانواده شد و آنها را به شهر برد. این خاطره  برای خودم خیلی جالب بود که حتی مدیرعامل استان هم در این کولاک شبانه گشت می‌زند. یک بار هم پارسال بود. 21 نفر در سرمای همین روزها، گم شده بودند. آنها تماس گرفتند و موضوع را اطلاع دادند. برای کوهنوردی به کوه شاه جهان رفته بودند. ما برای جست‌وجو رفتیم. با پای پیاده آنها را پیدا نکردیم و صبح با بالگرد رفتیم. ساعت هفت صبح بود من آنها را دیدم. جایی پشت کوهی نشسته و منتظر کمک بودند. وقتی به آنها رسیدیم اشک شوق ریختند. حتی ما هم گریه کردیم. آنها چندین ساعت در برف و کولاک مانده بودند و امیدشان تقریبا قطع شده بود. خیلی از این ماموریت لذت بردیم. حس فوق‌العاده ای داشت.»