درجه منفعت خودمان و بده بستان با دولت

چه خوش بي‌مهرباني هر دو سر بي
كه يك‌سر مهرباني دردسر بي/
گويا باباطاهر عريان نيز عريان‌تر از ما بود در زمانه عسرت و زيست خويش كه چنين سرود. هر چند اين بيت را بايد در نجواهاي عاشقانه معنا كرد و هر مخاطبي مرادي از آن يابد فراخور نياز روحي و جسماني‌اش. ولي آغاز‌گر اين يادداشت با اين بيت معروف نقبي است به «پويش دو درجه كمتر» درخواستي جناب پزشكيان رييس‌جمهور بي‌رياي‌مان. خب معمول چنين است كه از آسمان بر زمين ببارد! اين ‌بار اما گويي قرار بر معكوس جلوه دادن اين ضرب‌المثل است! خرده‌اي هم بر آن نيست. رييس‌جمهوري از مردمش و به طريق اولي طرفدارانش چنين مي‌خواهد. آن هم براي رفاه و آسايش خودشان. ناترازي‌ها دمار از روزگار بخش انرژي در آورده است. اين آزگار ناخواسته طي سال‌ها با ما زيسته؛ اما زيست پنهاني و نخواسته‌اند كه موجوديت (كمبود) آن آشكار شود! دلايلش زياد است. اولين و شايد دم‌دست‌ترين آن نزد عام و خاص همان از اين ستون تا آن ستون فرج است كه از كفر ابليس و زهد اسفنديار معروف‌تر است! بدين نگره دلايل ديگر را نيازي به شرح و تفسير كارشناسانه نيست! و به حتم در زمان لازم بارها گفته و نوشته شده؛ ولي چون معمولا «تغاري بشكند ماستي بريزد» بر اركان مديريتي‌مان مي‌چربد، نيازي به كار كارشناسانه احساس نمي‌شود! حال اميدواريم انگاره كارشناسانه‌اي كه جناب پزشكيان بر آن تاكيد دارند در مديريت امور در اين فقره لحاظ شود تا در سال و  ساليان آينده بنا بر آلودگي و برودت؛ دوسوم كشور و بالمآل كل آن تعطيل نشود! بگذريم از اين پيش قلياني كمي مطلول و بپردازيم به تقاضاي رييس‌جمهور در پي وفاق‌مان! خب در كوي و برزن بعد اين خواسته ايشان پرسش‌هايي مطرح مي‌شود. تازه اگر براي مردمان اين سرزمين اصولا چنين خواسته‌هايي مهم باشد! كه حاليه بحث اصلي هم اين نكته مهم است. اينكه چرا براي عموم مردم اين همكاري‌ها نمود بيروني ندارد؟ سال‌ها پيش در دوره سيطره فرانك، پول فرانسه، دولت وقت مبلغي بر قيمت سيب‌زميني افزود. گويا سيب‌زميني سرخ كرده در رستوران‌هاي آن ديار طالب فراوان دارد و به نوعي براي جلب و جذب مشتري در برخي رستوران‌ها هم رايگان سرو مي‌شود. از دوستان ايراني كه بنا بر طبع رايگان پسند‌مان نقل شده كه بابت اين رايگان بودن بيشتر زمان‌ها سري به رستوران‌ها مي‌زديم! روزي ديديم كه ديگر خبري از سيب‌زميني نيست. پرسان شديم؛ در جواب شنيديم كه قيمت افزايش يافته و اتحاديه رستوران‌دارهاي فرانسه در پويشي هماهنگ از خريد سيب‌زميني خودداري كرده‌اند! روزها گذشت و انبوه سيب‌زميني بود كه تلنبار ميادين و مغازه‌ها شده بود! دولت كه چنين ديد و ياراي مقاومت با سنديكاها نداشت نه‌تنها قيمت را به قبل برگرداند، بلكه چيزي از قبل نيز كمتر آن را عرضه كرد! آن دوست اضافه كرد اين كردار را با فرهنگ خودمان سنجيديم. مي‌گفت اگر قرار بر چنين كاري در ايران ‌بود چه رفتاري نشان مي‌داديم؟ فرض بر آن گرفتيم كه قرار بود ما از افزايش سيب‌زميني در كشورمان به نوعي اطلاع (رانت قيمتي) مي‌داشتيم. آيا براي مصرف‌مان خريد داشتيم يا نه؟ يا اجازه مي‌داديم كه عرضه و تقاضاي منطقي قيمت آن را مشخص كند؟ اين داستان واقعي روحيات‌مان، نشان مي‌دهد چرا پويش‌هايي از اين دست معمولا كارساز نيست. ديدن خود و از آب گذشتن خويشتن براي ما اولويت اول است! تعارفي هم نداريم؛ در پيرامون زياد مشاهده مي‌كنيم اين خصلت منفعت‌طلبانه را. البته زياد هم نمي‌توان بر آن خرده گرفت. بسان بيت ابتداي نوشته محبت و دوستي بايد دو طرفه باشد. مردم و حاكميت بايد در بزنگاه‌هايي هواي هم را داشته باشند. جدا از ضعف و كردار نهادينه خود منفعتي‌مان اين نگره گسست اخلاقي دولت و مردم نيز جولان مي‌دهد. چه كرديدهاي بي‌شمار در برابر چه كرديم‌هاي فراوان قرار مي‌گيرد. بده و بستان‌هاي عرفي در اينجا نقش مهمي دارد. مخلص كلام آنكه مادامي كه اين دو نگره (منفعت‌طلبي شخصي و چه كردن‌هاي دولت‌ها) حل نشود و اين تعارض‌های آشكار را پاياني متصور نباشد؛ چنين درخواست‌هايي هم راه به جايي نمي‌برد. شايد آن بيت باباطاهر را نسل جديد و پرسشگر نشنيده باشند؛ ولي به حتم اين آهنگ و ترانه را شنيده‌اند كه: چراغش رو تو روشن كن/ لباسش رو تو بر تن كن/ اذون مغربش با من طلوع مشرقش با من.../ 
آري اگر من و تو در انديشه دو طرف، جايگاه درستي پيدا كند به حتم دو درجه كه سهل است شايد به درجات بالاتري نيز برسيم!