سالیان سال عاشقانه با هلال

  [ سیما فراهانی ]    دوران جنگ بود که مدرسه را رها کرد. آن زمان معلم آموزش و پرورش بود، ولی احساس کرد که باید به یاری رزمندگان بشتابد. شهناز آرامی درست 42 سال پیش بود که با جمعیت هلال‌احمر آشنا شد و دیگر نتوانست از خدمت در این جمعیت بشردوست، دست بکشد. شغلش را رها کرد و در جمعیت ماند. داوطلبانه فعالیت کرد. در سال‌های جنگ داوطلبانه به عضویت جمعیت هلال‌احمر درآمد و پشت جبهه، لباس رزمندگان را می‌شست. خیاطی می‌کرد و بسته‌های اهدایی را برای رزمندگان می‌فرستاد. از هیچ خدمتی دریغ نمی‌کرد. وقتی داوطلبان این جمعیت را دید که چطور خالصانه و بدون هیچ چشمداشتی، فعالیت می‌کنند، تصمیم گرفت در هلال‌احمر بماند. جنگ که تمام شد، به آموزش و پرورش برنگشت. در کنار جمعیت ماند و خدمات فرهنگی را ارائه کرد. چندین سال داوطلبانه کار می‌کرد تا اینکه به استخدام هلال‌احمر درآمد. شهناز آرامی حتی بعد از بازنشستگی‌اش همچنان با هلال‌احمر فعالیت دارد و نمی‌تواند از این خانواده جدا شود.

خیاطی و شست‌وشو برای رزمندگان
شهناز آرامی چهار سال پیش بازنشسته شد. اما هنوز هم در سازمان جوانان مشغول خدمت‌رسانی است. او در گفت وگو با خبرنگار «شهروند» از شروع فعالیت‌هایش در جمعیت می‌گوید: «سال 61 بود. من معلم رسمی آموزش پرورش بودم. اما در روزهای جنگ، مدتی مدارس تعطیل شد. من هم نمی خواستم بیکار بمانم. به یکی از همکارانم گفتم تو در این چند روز چکار می‌کنی. او با هلال‌احمر آشنایی داشت. گفت با جمعیت همکاری می‌کنم تا بتوانم برای رزمندگان کاری کرده باشم. همانجا از این مساله استقبال کردم. بلافاصله از او خواستم مرا هم با خودش ببرد. آنجا بود که عضو داوطلب جمعیت شدم. همراه با این جمعیت در پشت جبهه مستقر شدیم و به رزمندگان خدمت می‌کردیم. در شست‌وشوی لباس‌ها و جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیرنقدی به رزمندگان کمک می‌کردم. مثلا رزمندگان گاهی برای استراحت و یا انجام کاری به آنجا می‌آمدند و در هلال‌احمر مستقر می‌شدند. لباس‌هایشان را می‌شستیم. خیاطی می‌کردیم. بسته‌های اهدایی را به جبهه می‌فرستادیم. خلاصه از هرکاری از دستمان برمی‌آمد، انجام می‌دادیم. بعد که جنگ تمام شد با وجودی که کارمند آموزش و پرورش بودم، تصمیم گرفتم، داوطلبانه در مرکز پرورش اسلامی هلال‌احمر فعالیت کنم.»

سال‌ها فعالیت عاشقانه
این کارمند بازنشسته جمعیت هلال‌احمر در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «تا سال 79 به صورت داوطلبان کار کردم و اصلا پشیمان نبود. هیچوقت دلزده و دلسرد نشدم. من عاشق این کار بودم و از خدمت در این جمعیت لذت می‌بردم. تا اینکه بعد از چندین سال خدمات داوطلبانه، استخدام شدم. در سازمان جوانان هلال‌احمر مشغول به فعالیت شدم. بعد از جنگ در فعالیت‌های فرهنگی با جمعیت همکاری می‌کردم. مثلا کلاس‌های آموزشی برای بچه‌ها در سطح شهرستان برگزار می‌کردیم. خیاطی، نقاشی و مرواریدبافی را آموزش می‌دادیم. مدیر امور جوانان هلال‌احمر شهرستان اهواز بودم. شاید روحیه خدمات داوطلبانه باعث شد در این جمعیت بمانم. می‌خواستم سهمی در این جنگ نابرابری که در ایران بود، داشته باشم. به همین دلیل در هلال‌احمر ماندم. با وجودی که به آموزش و پرورش هم علاقه داشتم، ولی دیگر نتوانستم از جمعیت جدا شوم. از سال 79 تا 99 رئیس اداره دانش‌آموزی هلال‌احمر بودم. در زلزله بم سه ماه در انبارهای هلال‌احمر به تفکیک اجناسی که جمع‌آوری می‌شد پرداختم. به صورت شبانه‌روزی در انبارها بودیم و لحظه‌ای به برگشتن به خانه فکر نمی‌کردم. در حال حاضر نیز در امور مربوط به بازنشستگان هلال‌احمر فعالیت دارم. در کانون عالی کارمندان بازنشسته مشمول قانون تامین اجتماعی نماینده هلال احمر هستم. همچنین کتاب خاطرات یک امدادگر را ویرایش کردم. در مسابقات رفاقت مهر نیز کتابی منتشر شد که در تهیه و تدوین قسمت امدادی این کتاب همکاری کردم.»

خاطره‌ای تلخ از سیل اهواز
پیشکسوت هلال‌احمر، به خاطره تلخی از سال‌ها پیش اشاره می‌کند و می‌گوید: «در دهه 70 بود. سیلی در اهواز آمد. گروه امدادی آقایان برای امدادرسانی رفتند. بعد از چند روز برگشتند. یکی از امدادگران از شدت کار شبانه‌روزی در منطقه سیل‌زده، در اداره سکته کرد و جان خود را از دست داد. چندین روز بدون استراحت در عملیات امدادرسانی و کمک به افراد سیل زده فعالیت کرده بود. این خاطره برایم بسیار تلخ بود. ولی در عین حال بسیار آموزنده بود. اینکه واقعا در جمعیت تا پای جان به مردم خدمت می‌شود. بهترین خاطراتم هم دورانی است که با سازمان جوانان کار کردم. مستقیما با بچه‌ها و دانش‌آموزان سر و کار داشتم. سال 99 نیز بازنشسته شدم. هنوز هم به عنوان مشاور مدرسه، با خیلی از مدارس همکاری دارم.»