پیدا و پنهان تحولات سوریه

از سقوط نظام سیاسی سوریه چند روزی گذشته است و طرفین حاضر در ماجرا اظهاراتی داشته‌اند که ابعاد ماجرا را روشن‌تر از قبل کرده است. در این میان پنج نکته قابل تأمل است: ۱- شورش مسلحانه نیرو‌های وابسته نه انقلاب مردمی: آنچه در سوریه اتفاق افتاد اندک شباهتی به انقلاب نداشت. اساساً جامعه سوریه در طول بیش از یک دهه جنگ، فروپاشیده و همه امکان‌های کنشگری خود را از دست داده بود و لذا مردم هیچ عاملیتی در ماجرا نداشتند. نیرو‌های شورشی که بخش قابل توجهی از آنان را نیرو‌های خارجی شامل می‌شدند، با حمایت نظامی و اطلاعاتی خارجی، یک شورش مسلحانه را علیه نظام سیاسی سوریه در پیش گرفته و در نهایت موفق شدند نظام سیاسی سوریه را ساقط کنند. آنچه در سوریه اتفاق افتاد یک شورش مسلحانه با عاملیت خارجی بود نه انقلاب مردمی.   ۲ - بازیگری امریکا نه پیروزی همسایه شمالی: آنچه از ظاهر ماجرا پیدا است، این است که «محور اخوانی» در منطقه، بازیگران اصلی ماجرای سوریه بودند. ترامپ هم در تأیید همین «ظاهر ماجرا» اظهار داشته که سوریه زمین بازی امریکا نیست و امریکا تمایلی به نقش آفرینی در آن ندارد. اما دم خروس کجا است؟ رهبر انقلاب در دیدار اقشار مردم در تاریخ ۲۱ آذر درباره تحولات سوریه در فرازی از بیانات خود چنین اظهار داشته‌اند: «ما در همین شرایط دشوار هم آماده بودیم. آمدند اینجا به من گفتند که همه امکاناتی که برای سوری‌ها امروز لازم است، ما آماده کردیم، آماده‌ایم که برویم، [اما]آسمان‌ها بسته بود، زمین بسته بود؛ رژیم صهیونیستی و امریکا، هم آسمان سوریه را بستند، هم راه‌های زمینی را بستند». این یعنی امریکا با همراهی سگ نگهبان خود رأساً در روز‌های منتهی به سقوط دولت سوریه، نقش‌آفرینی کرده است. آسمان سوریه در روز‌های منتهی به سقوط، توسط امریکایی‌ها تبدیل به منطقه پرواز ممنوع شده است. پر واضح است که همین یک اقدام و ایجاد اخلال مؤثر در روند حمایت ایران از متحد خود، مؤید این است که امریکا برای رضای آنکارا و دوحه مداخله نظامی مستقیم مؤثر نکرده، بلکه طرح خود را به پیش برده است. لازم به توضیح است که در طول تاریخ یکصد ساله گذشته، جریان اخوانی در بیشتر مواقع یا بازی امریکایی‌ها را خورده است، یا در بازی امریکایی‌ها بازی کرده است. ماجرای اخیر سوریه را نیز باید به آن کارنامه سیاست‌ورزی ساده‌انگارانه جریان اخوان‌المسلمین در منطقه افزود.   ۳ - فروپاشی ارتش از درون نه قدرت نظامی مخالفان: در جریان حمله شورشیان از ادلب به سمت حلب، حما، حمص و در نهایت دمشق نیرو‌های ارتش سوریه به شکل گسترده و ناباورانه دست از جنگ کشیده و فرار کردند. ارتش و نیرو‌های مسلح هر کشور مهم‌ترین تکیه‎گاه مردم در هنگامه خطر هستند. اما این تکیه‌گاه در سوریه در برابر کمتر از ۳۰ هزار نیروی مسلح که عدد قابل اعتنایی نیست، دست از جنگ کشیدند. در این میان دو احتمال وجود دارد: ۱. حقوق پایین نیرو‌های ارتشی و وضعیت اقتصادی بد، آنان را از وضعیت دلسرد کرده و در نهایت به تصمیم نجنگیدن رسانده است و ۲. برخی از فرماندهان میانی مؤثر ارتش با دشمن تبانی کرده‌اند و در ازای دریافت مبالغی ارتش را از دفاع باز داشته‌اند. البته وجود هر دو این احتمال‌ها با هم، احتمال سوم است. آنچه مهم است، این است که همه طرف‌ها از سرعت فروپاشی ارتش در سوریه غافلگیر شدند. پایش وضعیت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری ارتش سوریه به بیان دیگر بررسی وضعیت تجهیزات نظامی و روحیه رزمی این ارتش، برای دولت سوریه و همچنین دولت‌های همراه آن یعنی روسیه و ایران ضروری بوده است. این هر سه بازیگر اصلی درباره اطلاعات خود از تحرکات شورشیان مسلح و تروریست سخنانی را بیان کرده‌اند، اما درباره اطلاع خود از وضعیت ارتش سوریه تا کنون چیزی نگفته‌اند.   ۴ - مردمِ تماشاچی نه مخالفت و موافقت مردمی: در تصاویر منتشر شده از جشن‌های پیروزی هیئت تحریر شام، هیچ جمعیت گسترده مردمی دیده نمی‌شود. شورشیان مسلح به همراه خانواده و اندک حضور مردمی در میدان‌های اصلی. خانواده زندانیان به همراه زندانیان نظام سابق در جلو زندان‌ها به عنوان تنها تصاویر حمایت مردمی از شورشیان منتشر شده است. مردم مهم‌ترین غایبان این رویداد فروپاشی بودند. ایران نیز دوبار در تاریخ خود شاهد چنین وضعی بوده، سقوط اصفهان در زمان شاه سلطان حسین به دست شورشیان داخلی و سقوط تهران در دوران رضا شاه پهلوی از سوی دشمنان خارجی. در هر دو مورد مردم تماشاچی بودند. این وضعیت در سوریه هم اتفاق افتاد، البته با یک تفاوت و آن اینکه جامعه سوریه در طول یک دهه جنگ بسیار ضعیف شده و تقریباً چیزی از آن باقی نمانده است. تماشاچی بودن مردم سوریه انتخاب آنان نبود بلکه توانی جز این کار نداشتند.   ۵- سرزمین اشغال شده نه آزاد شده: سوریه امروز پس از بشار اسد، چیزی نیست جز سرزمین اشغال شده. از طرفی همسایه شمالی مایل است به وسعت سرزمین‌های اشغالی خود در سوریه بیفزاید، و همچنین بخش قابل توجهی از شورشیان حاضر در سوریه، نیرو‌های خارجی هستند که در این کشور حاضر شده‌اند، از دیگر سو هم رژیم کودک‌کش و فرصت‌طلب صهیونی از جنوب سوریه اشغال را توسعه داده است.   البته که چنین لقمه‌ای برای رژیم بسیار بزرگ است. زمانی که استالین پس از جنگ جهانی دوم، شرق اروپا را از آن خود دانست، چرچیل به روزولت گفته بود که این لقمه برای استالین بزرگ است و در گلوی او گیرخواهد کرد. لقمه‌ای که در نهایت در گلوی شوروی گیر کرد و به فروپاشی آن انجامید، جنوب سوریه هم برای رژیم لقمه گلوگیر است و تداوم آن برایش بسیار خطر آفرین خواهد شد. فارغ از این، آنچه در اینجا محل بحث است این مهم است که برای فردای سقوط بشار اسد، برای سوریه نامی سزاوارتر از «اشغال» نیست. این سرزمین از موقعیت جنگ داخلی به وضعیت اشغال سقوط کرده است.