تثبيت ساختارها مشكل و تخريب آنها ساده است

در ادامه به برخي فعاليت‌هاي دوره دوم شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني به عنوان يكي از نهادهاي مرتبط با مساله تحول علوم انساني اشاره مي‌كنيم. يادآوري اين فعاليت‌ها مي‌تواند بخشي از اتفاقات ناگوار اكنون را نشان داده و ما را به متن واقعيت نزديك كند. بخشي از اهم فعاليت‌ها در دوره دوم نشان مي‌دهد كه چه كار مهمي در زمينه تحول علوم انساني در شوراي بررسي متون روي داد و سپس در دوره سوم و چهارم چه اتفاقاتي افتاده است. براي فهم دقيق ماجرا لازم است اين منابع موردنظر قرار گيرند: 1-كتاب برنامه و اهداف شورا از انتشارات پژوهشگاه علوم انساني در سال 1393 كه اولين نمونه معرفي تاريخچه شورا بعد از حدود 13 سال فعاليت آن بود. 2- كتاب دو جلدي نقد در تراز جهاني به سال 1394 كه در اين باره توضيح خواهم داد. 3- شيوه‌نامه نقد و تحليل آثار تراز جهاني در سال 1390. 4- اصول راهنماي تنظيم مقالات نقد در سال 1390. 5- كتاب نقد و بررسي كتب علوم انساني در سال 1390. 6- كتاب‌هاي نقدنامه گروه‌هاي 1گانه حدود 40 جلد. 7-سايت اصلي شورا (كه با تاسف فراوان توسط مديران كنوني پژوهشگاه منصوب دولت سيزدهم كلا حذف شده و مهم‌ترين سوابق و پيشينه يك كار 30 ساله جمعي و علمي شوراي بررسي متون را به محاق بردند)‌. 8- سامانه نقد نقدو 9-يادداشت‌ها و مقالاتي كه نگارنده اين يادداشت درخصوص مساله نقدپژوهي و مسائل پيرامون شورا نوشتم كه حدود 120 عنوان از آنها در انتهاي كتاب الگوي نقد (انتشارات نقد فرهنگ، 1401) فهرست شده است. همه اين منابع نشان مي‌دهد چه اتفاقاتي در طول دوره دوم و اول شورا افتاده و البته كه حجم كارها را نيز آشكار مي‌كند.
بدين‌ ترتيب اولين كاري كه در دوره دوم فعاليت‌هاي شورا انجام شد و بسيار سخت و زمانبر هم بود، تثبيت جايگاه شورا در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و از آن مهم‌تر تثبيت جايگاه شورا نزد اصحاب علوم انساني كشور بود. قبل از سال 1389 چيزي از حيث ساختاري و تشكيلات مديريتي در شوراي بررسي متون وجود نداشت، فقط گروه‌هايي بودند كه به صورت دورهمي جلساتي تشكيل مي‌دادند و البته زحمت‌هاي بسياري هم متحمل شدند ولي قرار منظمي، ساختاري يا الزامي براي محصول و دستاوردي در كار نبود. تلاش بسيار وقت‌گيري انجام شد تا توانستيم ساختار مديريت شورا و گروه‌ها و روسا، دبيران و نحوه تعامل آنها را با يكديگر تنظيم كنيم.از تنظيم قراردادهاي حقوقي تا فرم انجام كارها كه آيا محصول محور باشد يا ساعتي يا غيره. به هر حال مجموعه كار سنگيني انجام شد تا توانستيم جايگاه شورا را تثبيت كنيم. در‌نظر بگيريد يك مجموعه حداقل 30 نفره در حلقه اول روسا و دبيران و در حلقه دوم حدود 300 نفراعضاي گروه‌ها و اعضاي وابسته به آنها و در حلقه سوم حدود 2 تا3هزار اعضاي پيوسته استادان در سراسر كشور از حوزه و دانشگاه بودند. مديريت و تنظيم نوع رابطه و تعامل در اين حلقه‌هاي سه‌گانه، سنگين و پيچيده بود.
انتظار اين بود كه در سه سال اخير، مديران جديد شورا در دوره دولت سيزدهم متوجه سوابق و حجم اتفاقات گذشته بشوند ولي صد افسوس كه چنين نشد. هر مديري بايد بداند روي چه سكويي ايستاده و چه چيزي را دراختيار گرفته است تا بتواند كار را به درستي پيش ببرد ولي تعجب اينكه مسوولان دوره چهارم نه تنها توجهي به اين مسائل نكردند كه حتي حاضر نشدند از پيشينيان خود كسب اطلاع كرده و مشورت بگيرند تا بدانند پايه و اساس اين شورا چه بود كه بي‌ترديد بدون آن حجم از فعاليت‌هاي سنگين فكري و معنوي و مادي، اساسا چنين كاري شكل نمي‌گرفت. هر آينه مديران دوره سوم اين داستان را بهتر درك كردند، چون برخي آنها از نزديك در جريان اين اتفاقات بودند و سال‌ها در شورا مسووليت داشتند و مي‌دانستند چه اتفاقات مهمي در دوره دوم افتاده و بارها اظهار مي‌كردند كه زحمات زيادي پيش از خودشان انجام شده است، اما متاسفانه مديران كنوني، درك و تلقي درستي از مساله نكردند.
دومين كار در دوره دوم تقويت و تكميل گروه‌هاي تخصصي شورا بود. اين نكته قابل توجه است و به ويژه در نوع فعاليت‌هاي علوم انساني، مساله بسيار مهمي محسوب مي‌شود. گروه‌هاي تخصصي را به حدود 13 گروه ارتقا داديم، چون هدف اين بود كه كل گرايش‌هاي گوناگون علوم انساني را دربربگيرد، زيرا نمي‌توان بخشي از علوم انساني را از مسير تحول خارج كرد. تحول علوم انساني بدون چنين نگاه‌هاي جامعي به كل و كليت علوم انساني، شدني نيست والا دچار نگاه‌هاي بخشي و جزيي‌نگري مي‌شويم؛ همين اتفاقي كه در دوره كنوني افتاده است. شما نمي‌توانيد در حوزه علوم انساني يا با هدف تحول علوم انساني تصميمي اتخاذ كنيد ولي تمام گرايش‌هاي متكثر را مورد توجه قرار ندهيد. دليل اين انتخاب چه بود؟ هدف، فراگير كردن دامنه نقد علمي بود. ما نمي‌خواستيم خود را به متون و كتب برخي رشته‌ها محصور كنيم. نتيجه اينكه بايد در اين‌گونه شوراها، كل حوزه علوم انساني مورد‌نظر قرار گيرد و همه اصحاب علوم انساني تماما درگير شوند. اين نحوه درگير شدن اصحاب علوم انساني در دوره اول مناسب بود، در دوره دوم و سوم تا حدودي عملي شد، ولي در دوره كنوني چهارم به حداقلي‌ترين شكل خود رسيده است.مبناي تقسيم‌بندي براي ما، تقسيم‌بندي رايج در علوم انساني و نظام‌هاي شناخته شده بود تا همه حوزه‌ها را دربربگيرد (ر.ك: حسيني، سيد‌حسين، 1397، وضعيت علوم انساني در ايران، مجله پژوهشنامه انتقادي متون، دوره 18، شماره2). بنابراين مبناي تقسيم‌بندي مبتني بر اين بود كه كل رشته‌ها و ديسيپلين‌هاي موجود را دربر بگيرد و نه يك تقسيم‌بندي من‌درآوردي و  مِن عندي شبيه آنچه در دوره چهارم عمل شد كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.

استاديار فلسفه و روش‌شناسي 
پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي