دلواپسی سفارت امریکا برای اسرائیل

جوان آنلاین: انقلاب‌اسلامی از همان روز‌های نخست پیروزی به همگان ثابت کرد که تأثیراتش محدود به جغرافیای ایران نخواهد بود. ازاین‌رو چالش امریکا با انقلابی که مهم‌ترین متحد شاه را سرنگون کرد، ابعاد مهم‌تری هم داشت و آن نگرانی از سرایت آن به بیرون مرز‌های ایران و در واقع چالش با منافع امریکا در کل منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و چه‌بسا کلیت جهان اسلام بود؛ موضوعی که در اسناد به‌دست‌آمده از سفارت هم آشکار است.           تهدید اسلام برای غرب و شرق  در روز‌های نخست پیروزی انقلاب، امریکایی‌ها جریانی تقریباً ناشناخته را در پیش روی خود می‌دیدند که نه‌تن‌ها مهم‌ترین جاپای‌شان در غرب آسیا را از آنها گرفته بود، بلکه بیم آن می‌رفت که زنجیره‌ای از تضعیف منافع امریکا در کل این منطقه را به دنبال داشته باشد. ازاین‌رو فوری‌ترین نیاز امریکا در مواجهه با این دشمن جدید، نخست شناختن آن بود. علاوه بر اقدامات اطلاعاتی عناصر و مأموران امریکا در ایران، از اندیشمندان و مراکز مطالعاتی نیز خواسته شد دیدگاه خود را در باب انقلاب‌اسلامی و تأثیر آن بر منافع راهبردی امریکا ارائه دهند.  بدین‌ترتیب از چند ماه پس از پیروزی انقلاب‌اسلامی، شاهد برپایی کرسی‌های پژوهشی و مطالعات دانشگاهی درباره این انقلاب در مراکز تحقیقاتی غرب و به‌ویژه امریکا بودیم.  ویلیام. ای. گریفیث در پژوهشی که تحت عنوان «تجدید حیات و احیای بنیادگرایی اسلامی» در مرکز مطالعات بین‌المللی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) انجام داده و نسخه‌ای از آن در تاریخ ۲۳ آوریل ۱۹۷۹ [۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۸]به سفارت امریکا در تهران رسیده است، می‌نویسد: «در ایران انقلاب ایران یکی از اصیل‌ترین تحولات دینی و سیاسی زمان ما را تشکیل داده است. این همان گرایش به بنیاد‌های اسلامی است که از اندونزی تا مراکش و از ترکیه تا آفریقای مرکزی را در برمی‌گیرد. در کوتاه‌مدت این مسئله باعث مشکلاتی برای غرب خواهد شد، ولی در درازمدت به علت وجود جمهوری‌های مسلمان‌نشین آسیای مرکزی ممکن است برای شوروی خطرناک‌تر باشد.»         نگرانی از الگو شدن جمهوری اسلامی  در ۲۵ می‌۱۹۷۹ [۴ خرداد ۱۳۵۸]وزارت امور خارجه امریکا سمیناری درباره ایران برگزار کرد که مایکل. ام. جی. فیشر (Michael M. J. Fischer) عضو گروه انسان‌شناسی دانشگاه هاروارد در آن به سخنرانی پرداخت. او استاد انسان‌شناسی و مطالعات علم و فناوری در مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT) و مدرس دپارتمان بهداشت جهانی و پزشکی اجتماعی دانشکده پزشکی  هاروارد است.  او دانش‌آموخته رشته جغرافیا و فلسفه در جان هاپکینز، انسان‌شناسی اجتماعی و فلسفه در دانشکده اقتصاد لندن و انسان‌شناسی در دانشگاه شیکاگو بود و قبل از پیوستن به دانشکده MIT به‌عنوان مدیر مرکز مطالعات فرهنگی در رایس خدمت می‌کرد. او در امریکای مرکزی، خاورمیانه، آسیای جنوبی و جنوب شرقی کار میدانی روی انسان‌شناسی علوم زیستی، مدار‌های رسانه‌ای و اشکال نوظهور زندگی انجام داده است.  فیشر در این پژوهش که نسخه مکتوب آن با عنوان «مذهب و پیشرفت در ایران» به سفارت ارسال شده، در تحلیل وضعیت انقلاب‌اسلامی می‌نویسد: «جمهوری اسلامی در دهه ۱۹۸۰: ایران به‌عنوان یک سرمشق در دهه ۱۹۸۰ همچنان یک محک بزرگ خواهد بود، این بار برای فعل‌وانفعالات هیجان و اضطراب در جهان اسلامی، از سواحل اقیانوس اطلس گرفته تا مجمع‌الجزایر فیلیپین و از اندونزی تا اتحاد شوروی.»  فیشر در ادامه نگرانی‌های بیشتری از تأثیرگذاری انقلاب‌اسلامی در خارج از ایران و به‌ویژه در کشور‌های عربی را بروز می‌دهد و می‌نویسد: «برای جست‌وجوی اثرات مستقیم باید متوجه جمعیت‌های شیعه ساکن خارج ایران شد، مثلاً در جنوب عراق یا در شرق عربستان سعودی یا کویت، بحرین و در لبنان اتحاد تجدید شده سوریه و عراق و خارج کردن کمونیست‌ها از ائتلاف بعثی در عراق یک نوع اقدام دفاعی است (زیرا در میان کمونیست‌های عراق، شیعیان نیز وجود دارند) و از سوی دیگر این یک اقدام سوریه برای تقویت موضع نسبت به قدرت نفوذ سازمان آزادی‌بخش فلسطین از ایران است. ازآنجاکه اکثر کارمندان آرامکو (شرکت نفت امریکا و عربستان سعودی) شیعه هستند، هیجاناتی برای داشتن نفوذ بیشتر در نظام عربستان سعودی، خود موجبی برای نگرانی در آن کشور خواهد بود.»         دلواپس برای اسرائیل!  درست هشت روز پس از پیروزی انقلاب‌اسلامی، مسئولان نظام انقلابی جدید به همراه یاسر عرفات به دفتر نمایندگی سابق رژیم صهیونیستی در تهران رفتند تا آن را به‌عنوان «سفارت فلسطین در تهران» تحویل سازمان آزادی‌بخش فلسطین دهند. بدین‌وسیله مهم‌ترین موضع نظام انقلابی جدید در حوزه سیاست خارجی که حمایت از آرمان قدس شریف و آزادی فلسطین بود، آشکار شد.  برای امریکایی‌ها واضح بود که با توجه به روابط تنگاتنگ میان ایالات‌متحده و رژیم‌صهیونیستی، موضع حمایتی انقلاب‌اسلامی از مردم فلسطین برای امریکا دردسرساز خواهد بود. وزارت امور خارجه امریکا سیاست خارجی نظام جدید در ایران را موردتوجه قرار می‌دهد و به سفارت در تهران دستورالعمل‌هایی ارائه می‌دهد. در تاریخ ۲۰ اوت ۱۹۷۹ [۲۹ مرداد ۱۳۵۸]در مکاتبه‌ای خیلی محرمانه تحت عنوان «ایران، بررسی سیاست» اعلام می‌دارد: «به یک رژیم با این حد از مشکلات داخلی می‌توان توصیه کرد که درگیری‌اش در خارج را به حداقل برساند. ولی انقلاب ایران سه اصل را در دورنمای خارجی‌اش درگیر می‌سازد و این اصول قویاً، در یکسری کامل از مسائل معین باقی می‌مانند. این اصول عبارتند از قابلت تطابق و ارتباط انقلاب ایران در محدوده جامعیت اسلام، رد نفوذ خارجی، می‌خواهد کمونیسم بدون خدا باشد یا سرمایه‌داری غرب و خطر ویژه صهیونیسم بین‌المللی نسبت به منافع اسلام. نتیجه یک سیاست خارجی است که نسبت به خیلی از منافع ما خصوصاً در مقابل اسرائیل ایجاد تحریک و آزار می‌نماید. ولی (به خاطر یک سوءظن ذاتی از گروه‌ها و احتمالاً حتی بیشتر از سوءظن نسبت به رژیم شاه) قادر به داشتن یک وفاداری معقولانه نسبت به عدم تعهد واقعی می‌باشد.»  همچنین یکی از نگرانی‌های واشینگتن در مورد نسبت ایران جدید با رقابت بین‌المللی دوره جنگ سرد و نیز احتمال الگوسازی از انقلاب‌اسلامی در کشور‌های جهان سوم و غیرمتعهد‌ها بود. در ادامه همین نامه آمده است: «در سیاست خارجی ما در یک نفع بنیادی استراتژیک در زمینه تمامیت و استقلال ایران با دولت موقت ایران شریک هستیم. این یک دارایی سیاسی است که روس‌ها با این یا هر رژیم قابل‌تصور بعدی نمی‌توانند مدعی آن شوند. این افغانستان نیست. اساس این حقیقت هم بیزاری بنیادی نسبت به کمونیسم در میان نیرو‌های اسلامی و همچنین عدم اطمینان تاریخی نسبت به اتحاد شوروی در میان بیشتر ایرانیان می‌باشد. اینها دلایل نیرومندی برای این هستند که چرا ما می‌توانیم به رهبری جدید ایران اجازه دهیم روش خودشان را در ایجاد رابطه با ما تعیین نمایند. درعین‌حال از فرصت‌ها برای به دست آوردن زمینه سیاسی برای موقعی که از جانب ما درخواست تفاهم دوستانه شد استفاده می‌نماییم. این شامل تحمل عدم تعهد آنها خواهد بود و در حقیقت زمانی که این عدم تعهد امتناع از همراهی با کوبایی‌ها در تفسیر آنها (کوبایی‌ها) از عدم تعهد را باعث شود، از آنها (ایرانیان) به خاطر آن تعریف خواهیم کرد. ما پاییز امسال باید نسبت به چنان فرصت‌هایی خصوصاً اگر کسی از رهبران دولت موقت در مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کند، هشیار باشیم.»  در یکی از اسناد خیلی محرمانه سفارت به تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۷۹ [۲۳ مهر ۱۳۵۸]، نیز نگرانی ایالات‌متحده امریکا از صدور انقلاب‌اسلامی به خارج بیان و ابعاد آن بررسی شده است: «ماهیت بشارت‌دهنده اسلامی: [امام]خمینی می‌خواهد انقلاب را به گروه‌های اسلامی یا شیعه در خارج صادر کند. مع‌ذلک تاکنون به چنین گروه‌هایی چندان کمک مادی نکرده است. به‌جای آن خمینی اندیشه‌ای را صادر کرده است که حاوی تکنیک‌های انقلابی تئوری سازمان لازم برای اجرای این اندیشه است. مواضع ضد اسرائیلی و طرفدار «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» ایران و همچنین فعالیت‌های طرفداری از شیعه در خلیج‌فارس تاکنون جزء بیان‌های کلیدی این تحرک بوده است. مع‌ذلک، ایرانیان در افغانستان  خویشتن‌دار بوده‌اند.»        جهت‌دهی به سیاست خارجی دولت موقت سفارت در تهران نیز در جهت تأمین اهداف واشینگتن فعال شد و تأثیرگذاری بر سیاست خارجی دولت جدید انقلابی را در دستور کار قرار داد. ازاین‌رو در ملاقات مختلف دیپلمات‌ها و مأموران اطلاعاتی سفارت با اعضای دولت موقت، تلاش می‌شد، خط فکری آنها در خصوص سیاست خارجی دولت جدید مورد ارزیابی قرار گیرد و به‌صورت ضمنی در راستای منافع امریکا جهت‌دهی شود.  سولیوان در ۱۹ مارس ۱۹۷۹ [۲۸ اسفند ۱۳۵۷]به دیدار مهدی بازرگان، نخست‌وزیر و معاونش عباس امیرانتظام همین دستور کار را دنبال کرد و دو روز بعد گزارش این دیدار را برای واشینگتن ارسال کرد: «در جریان ملاقات با بازرگان نخست‌وزیر و امیرانتظام معاونش، در ۱۹ مارس، سفیر اشاره‌ای به کوشش‌های کارتر در مورد خاورمیانه کرد و گفت از او خواهش شده است که به نخست‌وزیر اطلاع دهد، شانس امضای یک پیمان صلح مصر و اسرائیل در هفته آینده یا در این حدود خوب است. بازرگان پاسخ داد که او و دولتش سرگرم رسیدگی به امور داخلی بوده‌اند و مشغول‌تر از آن بوده‌اند که در جریان اخبار روزنامه‌ها قرار بگیرند و بنابراین موضعی درباره این پیمان نگرفته‌اند. امیرانتظام به میان سخن دوید و گفت او هنوز به علت فشار کار فرصت نکرده است به نخست‌وزیر گزارش دهد، ولی امیرانتظام، به‌عنوان سخنگو، بامداد امروز به مطبوعات گفت که ایران با هرگونه پیمان یا اقدام دیگری که بر ضد منافع فلسطینی‌ها باشد، مخالف است.»  در همین ملاقات سفیر تلاش می‌کند موضوع فلسطین را از سیاست خارجی انقلاب حذف کند و همین موضوع را به واشینگتن هم گزارش می‌کند: «آگاهی دولت ایران درباره شیعیان لبنان مطلبی است که حکومت امریکا باید در نظر داشته باشد. شاید این امر دستاویزی برای ما فراهم کند که دولت ایران را به مسئله خاورمیانه از جانب فراروند جاری صلح علاقه‌مند کنیم، و بدین‌وسیله تا اندازه‌ای با نفوذی که فلسطینی‌ها بر نهضت اسلامی اینجا به دست آورده‌اند، مقابله کنیم.»  با این حال سفارت امریکا موفق نشد مسئله فلسطین را از اولویت‌های نظام اسلامی جدید خارج کند و این موضوع تا واپسین روز برپایی سفارت امریکا، از دغدغه‌های عناصر سفارت بود. چنانکه در ۱۹ اکتبر ۷۹ [۲۷ مهر ۱۳۵۸]هیئت سیاسی امریکا در ناتو مستقر در سفارت امریکا در تهران در گزارشی خیلی محرمانه به شماره ۷۲۰۵ به قلم می‌نارت گلیتمن خطاب به وزارت امور خارجه امریکا می‌نویسد: «به‌جز نقش ایران در مورد سازمان آزادی‌بخش فلسطین که همچنین برای این سازمان مشکلاتی به وجود آورد، سیاست خارجی ایران اکنون برای غرب چندان مسئله‌ای نیست. مسئله کلیدی این است که آیا رژیم روحانیون می‌تواند به شالوده ایدئولوژیک خود یک ساخت عقلایی حکومت مدرن بدهد یا خیر؟»     روش مذاکره با ایرانیان  درعین‌حال امریکا در حال بررسی امکان مذاکره دیپلماتیک با دولتمردان جدید بود و فقدان شناخت کافی از مختصات نظام انقلابی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی کاخ سفید بود. سفارت امریکا در تهران در تاریخ ۱۳ اوت ۱۹۷۹ [۲۲ مرداد ۱۳۵۸]توصیه‌هایی در مورد چگونگی مذاکره با ایرانیان را به واشینگتن مخابره کرد: «اول - هرگز نباید تصور کرد که نظر شخص در یک مسئله‌ای پذیرفته خواهد شد تا چه رسد به اینکه ارزش آن به رسمیت شناخته شود. دل‌مشغولی بیش‌ازحد یک ایرانی در مورد نفس خود مانع این کار می‌شود. یک مذاکره‌کننده باید شناسایی موضع خود را بر طرف مقابل ایرانی خود به‌زور تحمیل کند.  دوم - نباید انتظار داشت (یک ایرانی) از روی حضور‌ذهن در مورد امتیازات روابط درازمدت بر اساس اعتماد آن را به‌آسانی بپذیرد. (یک ایرانی) تصور خواهد کرد که طرف مقابل او اساساً یک حریف است. (یک ایرانی) در سروکار داشتن با چنین فردی خواهد کوشید سود‌هایی را که بلافاصله نصیب او می‌شود به حداکثر برساند. (یک ایرانی) آماده خواهد بود برای رسیدن به هدف نهایی خود مراحل درازی را بپیماید، از جمله کار را به مرحله‌ای برساند که کسی را که با او سروکار دارد ازخودبیگانه کند، به‌طوری‌که معاملات آینده برای چنین شخصی  غیرقابل‌تصور باشد.  سوم - به هم پیوند دادن همه جنبه‌های یک مسئله باید با تحمل یک زحمت فراوان و از روی قدرت و به تکرار پرورش داده شود. پیوند‌هایی از این نوع از سوی مذاکره‌کنندگان یا معامله‌کنندگان ایرانی به‌آسانی درک یا پذیرفته  نخواهد شد.  چهارم - در مرحله اول مذاکره و معامله باید روی انجام عمل به‌عنوان یک شرط اجتناب‌ناپذیر پافشاری کرد. اظهاراتی درباره عقاید تقریباً ارزشی ندارد.  پنجم - پرورش حسن‌نیت به خاطر حسن‌نیت هدر دادن کوشش است. در همه موارد هدف اساسی باید تأثیر گذاردن بر فرد ایرانی که آن‌طرف میز مذاکره نشسته، درباره متقابل بودن تعهدات پیشنهادی باشد. او (یک فرد ایرانی) باید به این نتیجه برسد که یک معامله بده و بستان از هر دو جانب در میان است.  سرانجام باید در مقابل تهدید برهم خوردن مذاکرات و معاملات در هر لحظه فرضی آماده بود و از این امکان نهراسید. با توجه به محدودیت‌های فرهنگی و روانی مذاکره‌کننده ایرانی، یک نفر ایرانی با مفهوم یک فرآیند مذاکره عقلایی (ازنقطه‌نظر غربی) مقاومت خواهد کرد.»  ادامه دارد...  منابع در دفتر روزنامه موجود است