ناترازي نظام رسانه‌اي ايران

اين روزها كه داستان ناترازي‌ها از پرده برون افتاده و همه مردم ايران به‌عينه دارند مي‌بينند چطور برق و گاز در اين كشور به‌ علت سياست‌هاي اشتباه و خام‌انديشي‌ها و اهمال‌ها و كجروي‌ها دچار به‌اصطلاح ناترازي شده، شايد بد نباشد به ناترازي نظام رسانه‌اي كشور هم بپردازيم. ناترازي را خيلي ساده مي‌توان نبود تعادل و نامتوازن بودن خروجي و ورودي يك سيستم و ايجاد انتظارات و تعهداتي فراتر از توان آن سيستم تعريف كرد. ناترازي و ورشكستگي در حوز‌ه‌هايي همچون نفت و گاز و آب قابل‌ كتمان نيست چون كاملا ملموس است، اما ناترازي در حوزه‌هايي كه به علوم انساني برمي‌گردد دايما از جانب سياست‌گذاران و متوليان امور انكار يا توجيه مي‌شود. چه كسي از اهل فن رسانه و روزنامه‌نگاري است كه نداند رسانه‌هاي ايران در يكي از وخيم‌ترين شرايط چند دهه اخير ايران به‌سر مي‌برند؟ اين ناترازي لزوما سخت‌افزاري نيست، بلكه رسانه‌هاي ايران بيش از ساختمان و تجهيزات، از ناترازي نرم‌افزاري -مصرف و اعتماد و اقناع و نيروي انساني و فرهنگ سازماني و سياست‌گذاري كلان- رنج مي‌برند. ابتدا از جنبه مصرف نگاهي بيندازيم به نظام رسانه‌اي. مصرف راديو و تلويزيون در ايران به ‌طور مشهودي به كمترين حد رسيده است. با اغماض مي‌توان گفت كه برنامه‌هاي راديو و تلويزيون به درد كمتر از 20درصد مردم ايران مي‌خورد. بخش چشمگيري از مردم كه نيازشان با اين رسانه رفع نمي‌شود ديگر شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني ايران را نگاه نمي‌كنند و اگر بخواهند تلويزيون ببينند، آنتن‌هاي خود را به سوي شبكه‌هاي ماهواره‌اي برمي‌گردانند. از نظر اعتماد به رسانه، اوضاع از مصرف هم غم‌انگيزتر است و مردم اگر به‌ اجبار و از روي ضرورت نگاهي به شبكه‌هاي تلويزيوني بيندازند تا از اخبار رسمي مطلع شوند، بخش قابل‌توجهي از برنامه‌ها و محتواها را باور نمي‌كنند. طبيعي است كه در زنجيره بهره‌مندي از رسانه‌ها، وقتي به حلقه اقناع مي‌رسيم، ميزان اقناع مخاطبان راديو و تلويزيون به كمترين حد رسيده است. بنابراين تقريبا مي‌توان گفت كه صداوسيما در جذب و اقناع مخاطب به ورشكستگي و ناترازي سهمگيني رسيده است كه کشور چوبش را در بزنگاه‌هاي تاريخي‌اي خواهد خورد كه بخواهد مردم را آرام و قانع كند. در چنين شرايطي طبيعي است كه هر كشوري كه رقيب يا دشمن باشد، وسوسه مي‌شود تلويزيوني فارسي‌زبان تاسيس كند و افكار عمومي داخل كشور را تحت كنترل خود درآورد و در بزنگاه‌هاي تاريخي، جامعه را در جهت منافع ملي خود هدايت كند. در حوزه اينترنت و رسانه‌هاي نو، ورشكستگي و ناترازي از تلويزيون هم غم‌انگيزتر است. تجهيزات اينترنتي قديمي و فرسوده است. در همين روزها كه برق دايما قطع مي‌شود، مي‌بينيم كه باتري‌هاي آنتن‌هاي اينترنت همراه هم از كار مي‌افتند. پروژه فيبر نوري به سرانجامي نرسيده است. اينترنت براي مردم گران است و تقريبا همه كاربران از كيفيت آن شكايت دارند. فيلترينگ كمر اينترنت را شكسته و عملا حاكميت اينترنت در ايران را از دست نظام اداري و نظام حكمراني سياسي خارج كرده است. قريب به اتفاق مردم از فيلترشكن‌هاي رايگان و پولي استفاده مي‌كنند و سخنان و شعارها و تبليغات رسمی را از دايره مصرف و اعتماد و اقناع در رسانه‌هاي اينترنتي خود كنار گذاشته‌اند. حاکمیت هرقدر هم كه نيروهاي سايبري يا اكانت‌هاي هوادار پرمخاطب داشته باشد، نخواهد توانست در پيچ‌هاي تاريخي به سلامت عبور كند و قافيه را به كاربران معترض يا عمليات پيچيده سايبري خواهد باخت. در اين بين، مردم و كاربران ايراني، سرگشته و حيران از اينكه در برهه‌هاي حساس كدام مسير را بايد انتخاب كنند و چه تصميمي بايد بگيرند، بازيچه و بازنده دست‌هاي پنهان قدرت‌هاي سايبري مختلف خواهند شد. نظام رسانه‌اي در بخش خبرگزاري‌ها و سايت‌هاي خبري نيز ناترازي شديدي را تجربه مي‌كند. اغلب خبرگزاري‌ها به نهادهاي عمومي وابسته‌اند و بيش از اينكه روزنامه‌نگاري حرفه‌اي را تجربه كنند، در وادي تبليغات تجاري و سياسي گام برمي‌دارند و تحت پوشش روزنامه‌نگاري به نوعي روابط‌ عمومي مشغولند. اين خبرگزاري‌ها بودجه‌هايي مي‌گيرند كه درنهايت نمي‌توانند آن را به جذب و اقناع اغلب مخاطب بالقوه تبديل كنند و كارمندصفتي و عافيت‌طلبي ويژگي اصلي كاركنان‌شان مي‌شود. مطبوعات و خبرگزاري‌هاي دولتي بودجه‌ها را هدر مي‌دهند يا در بهترين حالت صرف اهداف ايدئولوژيك گروهي و مطامع جناحي خود مي‌كنند. اين‌چنين است كه روزبه‌روز مخاطبان بيشتري آنها را كنار مي‌گذارند. مي‌توان در همين روزها به روزنامه شهرداري پايتخت با آن سابقه درخشان نگاه كرد و به خروجي تاسف‌برانگيز و غيرحرفه‌اي آن نظري انداخت. با اين حال، شايد ناترازي نرم‌افزاري در حوزه مطبوعات و سايت‌هاي خبري كمتر از ديگر رسانه‌هاي كنوني كشور باشد..
 چراكه بخشي از مطبوعات و سايت‌هاي خبري ما را رسانه‌هاي مستقل و حرفه‌اي تشكيل مي‌دهند، اما در همين رسانه‌هاي مستقل هم نوعي باز ناترازي به چشم مي‌خورد كه ناشي از عقب‌ماندگي تاريخي آنان است. اين رسانه‌ها سال‌ها تحت فشار محدوديت‌هاي محتوايي و حرفه‌اي بوده‌اند و هنوز هم هستند. نبود تعادل بين انتظارات از رسانه و توان رسانه ناشي از سياست‌گذاري‌هاي كلان غيرحرفه‌اي و ساختارهاي مرعوب‌كننده است. محدوديت‌هاي حاصل از دگم‌انديشي‌ها و تنگ‌نظري‌ها و برخوردهاي ناموجه طي سه دهه اخير مانع از اين شده كه مطبوعات و سايت‌هاي خبري خصوصي ما رشد كنند و به توسعه سخت‌افزاري و نرم‌افزاري دست يابند. اين رسانه‌ها همواره تيغ توقيف و تعطيلی را بر سر خود احساس مي‌كرده‌اند و كوچك و ضعيف مانده‌اند. روزنامه‌نگاران نتوانستند تشكيلات حرفه‌اي خود را داشته باشند و انجمن صنفي‌شان تعطيل شد. هر موقع تيراژشان بالا مي‌رفت بايد به خود مي‌لرزيدند كه به ‌بهانه‌اي تعطيل شوند. طي اين سال‌ها بسياري از روزنامه‌نگاران مهاجرت كردند يا شغل خود را عوض كردند. اينها ناترازي‌هايي است كه به چشم نمي‌آيد اما يك جامعه را از داشتن رسانه‌هاي قدرتمند و مستقل و حرفه‌اي محروم مي‌كند. در اينجا بايد اين را هم گفت كه تضعيف و كاهش توان اثرگذاري و نظارت اجتماعي رسانه‌هاي خصوصي و مستقل صرفا ناشي از رشد فناوري‌هاي نوين ارتباطي نيستند، چنان‌كه در كشورهاي توسعه‌يافته مي‌بينيم رسانه‌هاي سنتي هنوز نفوذ بالا و دامنه اثرگذاري گسترده‌اي دارند. بنابراين نمي‌توان تقصير اين ناترازي را به گردن فناوري انداخت. اكنون به ‌جز معدود رسانه‌هاي خصوصي بزرگ، بقيه رسانه‌هاي مستقل تجهيزات كافي و سرمايه و نيروي انساني كافي براي عملكرد حرفه‌اي در دنياي پيچيده فناورانه رسانه‌هاي امروز را ندارند. اين رسانه‌ها ديگر قادر نيستند انبوه مخاطبان را با خود همراه كنند و بر افكار عمومي آنچنان كه شايسته‌اش هستند، اثر بگذارند. شايد وجود همين معدود رسانه‌هايي هم كه گاهي موج خبري درست مي‌كنند يا با حرفه‌اي‌گرايي به موضوعات مورد علاقه مردم مي‌پردازند بيشتر به معجزه شباهت داشته باشد.  بنابراين مي‌بينيم كه بخش‌هاي مختلف نظام رسانه‌اي در ايران گرفتار ناترازي است. رسانه‌هاي داخلي ما با شرايط فعلي توان جذب اغلب مخاطبان را ندارند و بودجه‌هايي را هم كه به بسياري از آنها اختصاص داده مي‌شود، تلف مي‌كنند. باز هم بايد تاكيد كرد كه اين ناترازي مثل ناترازي گاز و برق نيست كه به خاموشي و تعطيلي مدارس و شهرك‌هاي صنعتي منجر شود و ملموس و قابل‌ مشاهده از سوي همه باشد. اما براي اهل فن در حوزه رسانه و ارتباطات هر روز قابل مشاهده است و هنگام مصايب و بزنگاه‌ها و مقاطع حساس تاريخي نيز نقصانش جلوي چشم همه مي‌آيد. شايد اين ناترازي به همان دهشتناكي‌اي باشد كه ناترازي گاز و برق، اما كسي بدان توجهي نمي‌كند چون كه مي‌توان آن را زير فرش و در پستو قايمش كرد يا نظريه‌هاي نامربوطي مثل جنگ روايت‌ها انكارش كرد يا دست به مظلوم‌نمايي زد. ناترازي نظام رسانه‌اي ايران به همان اندازه كمبود برق و گاز صدمه‌زننده و آسيب‌زا است، اگر مهلك‌تر و عميق‌تر نباشد.