کور شدید، دیه می‌دهیم!

جوان آنلاین: کور شدن ۹ بیمار که برای درمان آب مروارید به بیمارستان تخصصی نگاه تهران مراجعه کرده بودند، حادثه تکان‌دهنده‌ای بود که ابعاد آن در حال حاضر زیر نظر قاضی سعید احمدبیگی سرپرست دادسرای جرائم پزشکی پایتخت در حال بررسی است. گفت‌وگوی ما با سه نفر از قربانیان این پرونده ابعاد تکان‌دهنده‌ای از رفتار کادر درمان با آسیب‌دیدگان و زندگی تاریکی که پیش‌روی آنها قرار گرفته را روشن می‌کند.     طی کردن هزار کیلومتر برای کور شدن  غلامعلی صدوقی یکی از بیمارانی است که برای عمل آب مروارید چشم چپش به بیمارستان نگاه مراجعه می‌کند و پس از عمل، بینایی چشم چپ خود را به صورت کامل از دست می‌دهد. غلامعلی ۵۹ سال سن دارد و اهل شهر جنگل از توابع شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی است. او بیش از هزار کیلومتر از شهرشان تا تهران را با اتوبوس طی می‌کند به امید اینکه چشمش را در یکی از معروف‌ترین و مجهزترین بیمارستان‌های تخصصی چشم‌پزشکی تهران عمل کند، اما تصور نمی‌کرد سهل‌انگاری کادر درمان و مسئولان بیمارستان چشمش را برای همیشه از او بگیرد. او از گرفتاری‌ها، رنج‌ها، دردسر‌ها و مشکلات اقتصادی که در این مدت گریبانگیر او شده و زندگی‌اش را تلخ و سیاه کرده، می‌گوید.    زندگی‌ام سیاه شد  غلامعلی صدوقی به «جوان» گفت: «در شهرمان کشاورزی می‌کردم، البته برای دیگران، چون خودم سرمایه‌ای ندارم. معمولاً به صورت حق زارعانه روی زمین‌های کشاورزی دیگران کار می‌کنم. سه دختر و چهار پسر دارم که یکی از دخترانم ازدواج کرده و همراه شوهرش در تهران زندگی می‌کند و بقیه هم مجرد هستند. چشم چپم آب مروارید آورده بود و اول مهرماه امسال که کار کشاورزیم کم شد، دخترم از تهران با من تماس گرفت و گفت برای عمل جراحی به تهران بروم. به‌خاطر مشکلات اقتصادی قبول نکردم، اما دخترم اصرار کرد که بیمارستان نگاه یکی از بهترین بیمارستان‌ها برای بیماری‌های چشم است و بهتر است پول فراهم کنم و در آن بیمارستان چشمم را عمل کنم. دخترم نگران بود و می‌خواست پزشک متبحری مرا عمل کند تا در دوران پیری مشکلی پیدا نکنم.»    بیمه سلامت بی‌فایده  وی ادامه داد: «به هرحال مقداری پول قرض کردم و به تهران آمدم. ۱۷ مهرماه همراه دخترم به بیمارستان نگاه رفتم معاینه شدم و بعدازظهر همان روز برای عمل چشم چپم به اتاق عمل رفتم. قبل از عمل بیمه سلامتم را به بیمارستان ارائه دادم، اما آنها قبول نکردند و گفتند این بیمه در این بیمارستان ارزشی ندارد، چون با آن قرار داد ندارند. می‌خواستم بی‌خیال عمل شوم، اما دخترم اصرار کرد و با هزار گرفتاری ۱۵ میلیون تومان فراهم و به حساب بیمارستان واریز کردم و عمل شدم. اما‌ای کاش هرگز پایم را به این بیمارستان نمی‌گذاشتم. ساعت حدود ۵‌عصر پس از خوردن یک پیاله سوپ کارکنان بیمارستان ما را راهی خانه کردند و پزشک و کادر درمان به من اطمینان دادند که عملم موفقیت‌آمیز بوده و به زودی می‌توانم به شهرمان برگردم و به کار کشاورزیم برسم.»    دردی که بی‌تابم کرد  غلامعلی که درد برای لحظاتی بی‌تابش کرده بود، دقایقی سکوت کرد و سپس گفت: «وقتی از بیمارستان به خانه برگشتم، چشمم آبریزش شدیدی پیدا کرد و بلافاصله با بیمارستان تماس گرفتیم که اعلام کردند طبیعی است و نگران نباشم. اما ساعتی بعد درد شدیدی چشمم را فراگرفت، به‌طوری‌که بی‌تاب شدم و آرام و قرار نداشتم، درست مثل الان درد چشم دوباره به سراغم آمد و مجبور شدم داروی آرامبخش بخورم. طاقتم از دست رفت و دوباره راهی بیمارستان نگاه شدم، اما دکتر نبود و مجبور شدم به مطبش بروم. وقتی پزشک معالجم مرا معاینه کرد، به من گفت هرچه زودتر پیش استادش بروم تا او علت را تشخیص دهد.»    ۹ نفر شدیم  وی ادامه داد: «وقتی نزد استاد پزشکم رفتم، گفت چشمم عفونت کرده و باید سریع عمل شوم. دوباره از من خواستند ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان واریز کنم و بعد هم به اتاق عمل رفتم و پس از عمل این‌بار در بیمارستان بستری شدم و بیمارانی که آن روز در بیمارستان نگاه عمل چشم داشتند یکی یکی به قسمت بستری‌ها اضافه شدند و ما ۹ نفر شدیم. چند شبی بستری بودیم تا اینکه من و چند نفر دیگر را برای ادامه درمان به بیمارستان لبافی‌نژاد معرفی کردند. کادر درمان بیمارستان لبافی‌نژاد برخوردشان با ما خیلی خوب بود و تیم پزشکی هم برای مداوای ما تلاش کرد، اما خبری از مسئولان بیمارستان نگاه نبود و آنها اصلاً پیگیر وضعیت جسمی ما نبودند. پس از این حالت تهوع هم به چشم‌درد‌های ما اضافه شد و حتی من به پزشک مغز و اعصاب هم مراجعه کردم و آنجا هم برای عکس و ... هزینه زیادی پرداختم، اما هیچ نتیجه‌ای نداشت و بینایی چشمم را از دست دادم.»    ۱۱ کیلو وزن کم کردم   صدوقی ادامه داد: «خودم و خانواده‌ام در تهران اسیر و سرگردان شده بودیم و به اجبار و با از دست دادن بینایی چشمم به شهرمان بازگشتیم. در این مدت درد چشم امانم را برید، به‌طوری‌که خواب و آرامشم را از دست داده‌ام. پسرم که دانشجو بود از دانشگاه انصراف داده و برای کار به کمک من آمده و در کار کشاورزی به من کمک می‌کند. او هرچند روز یک‌بار برای معاینه مرا به بیمارستانی در مشهد می‌برد، اما آنها هم کاری از دست‌شان برنمی‌آید. زندگی‌ام فلج شده و به‌خاطر درد و رنجی که دارم، ۱۱ کیلو وزن کم کرده‌ام و دیگر توان کار ندارم، اما مسئولان بیمارستان خبری از ما نمی‌گیرند. بینایی چشمم برایم مهم نیست و الان علاوه بر مشکلات اقتصادی که گریبانگیرم شده، درد چشمی که گرفتارش شده‌ام مرا درمانده کرده و دیگر طاقتش را ندارم.»    خیلی ساده کور شدم  محمدرضا حسنی، بیمار دیگری است که سهل‌انگاری بیمارستان نگاه بینایی چشم راست او را گرفته است. آقای حسنی پس از این عمل با مشکل جدی بینایی روبه‌رو شده، چراکه به گفته خودش چشم چپ او هم ضعیف بوده و پس از کور شدن چشم راستش زندگی برایش سخت شده است.  وی در توضیح ماجرا به «جوان» گفت: «۶۶ ساله‌ام و بازنشسته اداره دولتی هستم. خیلی ساده چشم راستم آب مروارید آورد و خیلی ساده هم با سهل‌انگاری بیمارستان نگاه کور شدم. چند روز قبل از عمل به درمانگاهی که متعلق به خودمان و بستگانمان است، رفتم و پزشک معالجم گفت بهتر است هرچه زودتر برای مشکل آب مروارید در بیمارستان نگاه عمل جراحی کنم. از آنجایی که آن بیمارستان خیلی معروف بود، قبول کردم و روز هفدهم مهر به اتاق عمل رفتم و پزشک معالجم چشم مرا عمل کرد. همان روز غیر از من هشت نفر دیگر هم آب مروارید عمل کردند و همه ما کور شدیم. روز عمل بی‌هوشم کردند و وقتی به‌هوش آمدم، مرا با چند قطره راهی خانه کردند.»    درد و آبریزش  وی ادامه داد: «ساعتی پس از اینکه به خانه رسیدم، آبریزش چشمم شروع شد و کم‌کم درد هم به سراغم آمد که مجبور شدم به مطب پزشکم بروم و او مرا به درمانگاهی برای سنجش فشار چشم معرفی کرد، اما اشکم بند نمی‌آمد و دردم هم بیشتر می‌شد. این‌بار تلفنی با پزشکم صحبت کردم و از او کمک خواستم که از من خواست صبح به بیمارستان بروم. وقتی به بیمارستان رفتم یکسره مرا به اتاق عمل برد و دوباره عمل کرد. تصور می‌کردم با این عمل دردم کم شود، اما فکر نمی‌کردم که قرار است برای همیشه بینایی‌ام را از دست بدهم. چند روزی در بیمارستان بستری شدم و تازه فهمیدم همه افرادی که آن روز عمل آب مروارید چشم داشته‌اند به درد من گرفتار شده‌اند.»    وعده پوچ  وی گفت: «چند روزی بستری بودم که کادر درمان به ما وعده می‌دادند که به زودی بینایی چشممان را دوباره به دست می‌آوریم و ما هم دلخوش بودیم، اما خبر نداشتیم که آنها از نتیجه کارشان خبر دارند و به ما وعده پوچ می‌دهند. خسته شده بودم از بیمارستان، چون کار خاصی انجام نمی‌دادند و حقیقتاً کاری از دست‌شان برای ما ساخته نبود که مرخص شدم و به خانه رفتم. پزشکم به من گفت تا ۲۷ مهر صبر کنم تا بینایی‌ام برگردد، اما هر روز که می‌گذشت وضعیت چشمم بدتر از روز قبل می‌شد. هفته‌ای یک روز راهی درمانگاه می‌شدم به امید اینکه چشمم خوب شود، اما نتیجه‌ای نگرفتم و در نهایت من و سه بیمار دیگر تصمیم گرفتیم با گرفتن وکیل از بیمارستان و کادر درمانش شکایت کنیم.»    آب پاکی  وی ادامه داد: «پس از این وعده‌وعید‌های کادر درمان و مسئولان بیمارستان ادامه داشت و می‌خواستند با این شیوه ما را از شکایت و پیگیری دردمان منصرف کنند. مدتی قبل پزشک معالجم را دیدم و از او خواستم واقعیت را به من و بیماران دیگر بگوید و او هم آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت امیدی به بینایی چشم راستم نیست و نور چشمم هرگز برنمی‌گردد. تازه متوجه شدم آنها در این مدت من و هشت بیمار دیگر را سر کار گذاشته‌اند. آن روز از صحبت‌های پزشک معالجم متوجه شدم عفونت از طریق دستگاه عمل جراحی که یکی از قطعات آن به درستی تعویض نشده بود، وارد چشم ما و باعث نابینایی ما شده است.     کور شدید، دیه می‌دهیم   محمدرضا حسنی در ادامه با گله از رفتار مسئولان بیمارستان گفت: «مسئولان بیمارستان وقتی فهمیدند ما شکایت کرده‌ایم به جای اینکه از ما دلجویی کنند و سری به ما بزنند، ما را از طریق افرادی که خودشان را وکیل بیمارستان معرفی می‌کردند تهدید هم می‌کردند. مثلاً یکی از پرسنل کادر درمان گفته بود، ایرادی ندارد کور شدند که شدند ما هم دیه می‌دهیم.» من به وکیلم گفتم به همان کادر درمان بگوید من حاضرم یکی از چشمان او را کور کنم و در مقابل دیه دو چشمش را بدهم. متأسفانه در این مدت نه کادر درمان و نه مسئولان بیمارستان حال هیچ یک از ما را نپرسیدند و خبر ندارند که ما ۹ نفر با چه مشکلات و مشقاتی سروکار داریم. آنها در این ایامی که گذشت و مصادف با میلاد ائمه هم بود یک جعبه شیرینی هم برای ما نفرستادند و از ما دلجویی نکردند.»    درخواست از قوه قضائیه  وی در پایان گفت: «من از همسر معلولم پرستاری می‌کردم، اما الان باید یکی از من پرستاری کند. در زندگی‌ام با مشکلات زیادی روبه‌رو هستم، چون چشم راستم برای همیشه کور شد و چشم چپم نیز بینایی‌اش کم شده است، به همین خاطر الان مدتی است که یکی از فرزندانم از کارش استعفا داده و از من و مادرش مراقبت می‌کند. مدتی قبل متوجه شدم مسئولان بیمارستان حتی می‌خواستند وکیل ما را تطمیع کنند، اما او قبول نکرده بود. من برای شکایتم تا آخر ایستاده‌ام و از قوه قضائیه هم می‌خواهم حق و حقوق ما ۹ نفری که بینایی‌مان را از دست داده‌ایم، بگیرد تا حق ما پایمال نشود.»    چشمم سوخت  اسلام دماوندی، مرد ۸۰ ساله اهل نیشابور است که همراه خانواده‌اش در تهران زندگی می‌کند. وی کارمند بازنشسته است و هفت فرزند دارد و پس از عمل جراحی در بیمارستان نگاه برای همیشه خانه‌نشین شده است.  وی درباره کور شدن چشم راستش به «جوان» گفت: «چند سال قبل چشم چپم آب مروارید آورد و در نیشابور عمل کردم و خدا را شکر عمل موفقیت‌آمیز بود و تا الان هیچ مشکلی با این چشمم ندارم. مدتی قبل چشم راستم آب مروارید آورد و برای درمان به بیمارستان نگاه رفتم و روز هفدهم مهر ماه ۱۷ میلیون تومان پرداختم و در همان بیمارستان عمل کردم. ساعتی بعد از عمل وقتی به خانه برگشتم، ناگهان چشمم سوزش گرفت. وقتی با بیمارستان تماس گرفتیم، اعلام کردند مشکلی ندارد و طبیعی است. آن شب تا صبح چشمم سوخت و وقتی به بیمارستان رفتم مرا به داخل راه ندادند و گفتند پزشک معالجم نیست و باید به مطبش بروم. با هر گرفتاری بود پزشک را در مطبش دیدم و او هم پس از معاینه از من خواست بلافاصله به بیمارستان لبافی‌نژاد بروم و در آنجا بستری شوم.»    قبول نکردم تخلیه کنند  وی ادامه داد: «به بیمارستان لبافی‌نژاد رفتم و در آنجا تشخیص دادند چشمم عفونت شدید دارد و باید هرچه زودتر دوباره عمل شوم. برای بار دوم عمل کردم و چند روزی بستری بودم، اما خوب نشدم و پزشکم گفت باید چشمم تخلیه شود، اما پسرم قبول نکرد و بدون اینکه نتیجه‌ای بگیرم از بیمارستان مرخص شدم و فهمیدم بینایی‌ام را برای همیشه از دست داده‌ام. در این مدت هزینه زیادی برای درمانم انجام داده‌ام، اما نتیجه‌ای نگرفته‌ام و الان هم در بیمارستان دیگری تحت درمان هستم و هر چند روز یک‌بار برای آزمایش و درمان به آنجا مراجعه می‌کنم. چشم راستم را از دست دادم و خانه‌نشین شده‌ام، چون اگر از خانه بیرون بروم، باد یا حتی نسیمی به چشمم بخورد دردش امانم را می‌برد، به همین دلیل مجبورم همیشه در خانه بمانم. الان مدتی است که افسردگی گرفته‌ام و از مسئولان و کادر درمان بیمارستان نگاه هم هیچ خبری نیست و اصلاً عین خیالشان نیست که ما را به چه درد جانکاهی گرفتار کرده‌اند. الان پیگیر شکایتم هستم و امیدوارم به حق و حقوقم برسم.»    رسیدگی پرونده ۹ بیماری که به خاطر عمل جراحی چشم در بیمارستان نگاه تهران بینایی‌شان را از دست داده‌اند در دادسرای ویژه جرائم پزشکی از سوی بازپرس یکی از شعبه‌های دادسرای جرائم ویژه پزشکی در حال رسیدگی است.