تختی خوب است تختی بودن محال!

تختی بودن خوب است، اما تنها سالی یک‌بار، آن‌هم ۱۷ دی‌ماه. درست در سالگرد از دست دادن پهلوانی که همه می‌گویند باید الگو باشد، اما خود هرگز او را الگو قرار نمی‌دهند و این نسخه را تنها برای دیگران می‌پیچند. شاید، چون می‌دانند تختی شدن تاوان دارد و خود را در حد و اندازه‌هایی نمی‌بینند که بخواهند چنین تاوان سنگینی بدهند!
تختی را نه چهار دوره حضور در مسابقات المپیک تختی کرد، نه چهار دوره اعزام به رقابت‌های جهانی و نه حتی کسب سه مدال طلا و چهار نقره از حضور در این مسابقات حائز اهمیت. تختی را رفتن روی سکو‌های قهرمانی و بالا بردن پرچم پرافتخار ایران در جای‌جای دنیا تختی نکرد که این موفقیت‌ها را چه قبل و چه بعد از او، ورزشکاران بسیاری کسب و تکرار کردند، اما هیچ یک نتوانستند، چون او ملکه ذهن و قلب مردم شوند، آن‌هم به عنوان یک پهلوان، نه صرفاً یک قهرمان. 
تختی را در واقع منش و رفتارش تختی کرد. مرام و مردانگی که به او اجازه نمی‌داد حتی روی تشک کشتی و برای کسب امتیاز از حریف چشم بر انسانیت ببندد. تختی در واقع نه صرفاً یک قهرمان با مدال‌های رنگارنگ و افتخارات پرتعداد که یک مکتب بود. مردی که حاضر به کسب درآمد از راه تبلیغات نبود که مبادا فرداروز کسی به اعتبار اسم او اقدام به خرید کند و ببیند آنچه خریده با چیزی که تصور می‌کرده همخوانی ندارد و پولش هدر برود! مسئله‌ای که نه فقط امروز که همان زمان هم کسی به آن حتی فکر هم نمی‌کرد که اگر می‌کرد از جنس تختی بود، اما نبود، چون تختی تنها یک نفر بود و بس. نه یک ابرقهرمان، بلکه یک انسان که ایستادن بر سکو‌های قهرمانی باعث نشد چشم بر انسانیت ببندد و نادیده بگیرد هر آنچه را که در اطرافش در حال رخ دادن بود. 
سخت است؛ تختی بودن که نه، شباهت داشتن به او هم سخت است و تاوان دارد. تاوان از خودگذشتن که این روز‌ها در کمتر کسی می‌توان یافت. به همین دلیل هم هست که هر ساله عده‌ای تنها با چاپ بنر‌هایی از قامت تختی شروع به تمجید از او و وجناتش می‌کنند، بی‌آنکه خود حتی به کلامی از مرام تختی باور داشته باشند که اگر غیر از این بود، تختی تنها در کلام، تختی نبود و مکتب او امروز به الگوی مدیران، مربیان و ورزشکاران تبدیل می‌شد. اما آیا می‌توان حتی به اندازه انگشت‌های یک دست از جامعه ورزش افرادی را یافت که اندکی به تختی شباهت داشته باشند؟


تختی خوب است، حتی فراتر از خوب، اما تختی شدن نه فقط سخت که شاید حتی غیرممکن باشد. حداقل برای مدیرانی که جز به جیب و منفعت و جایگاه خود نمی‌اندیشند. مدیرانی که تختی دم‌دستی‌ترین مثال‌شان برای ورزشکاران است، اما خود حاضر نیستند حتی قدمی در مسیر او بردارند، چراکه خوب می‌دانند گام برداشتن در مسیر تختی تا چه اندازه سخت و دشوار است، چون تختی با منشی پهلوانی تنها به دیگران می‌اندیشید، نه به خود. تفکری که امروز در جامعه ورزش ایران به گوهری نایاب تبدیل شده که یافتنش تقریباً غیرممکن است. 
شاید تمام آنچه در طول این سال‌ها از تختی آموختیم، گرفتن قیافه اوست و بس. قیافه مردی که یک دنیا برایش احترام قائل است و چقدر تأسفبار است که ما در ورزش ایران تنها ادای او را درمی‌آوریم، نه پهلوانی و منشی را که داشت و هنوز هم زبانزد خاص و عام است. آنقدر که هنوز هم بعد از گذشت چیزی حدود شش دهه از کوچ ناگهانی او، جهان‌پهلوان خوانده می‌شود، اما نه فقط در ایران که از زبان بزرگان کشتی جهان. بزرگانی که خود لقب جهان‌پهلوان را برایش در نظر گرفتند، چراکه او شاید تنها کسی بود که خوب می‌دانست قهرمانی تنها به معنای ایستادن بر سکوی نخست مسابقات نیست و جای گرفتن در سکوی قلب مردم است. سکویی که نه هرگز فرو می‌ریزد و نه به دست فراموشی سپرده می‌شود. باوری که باعث شد شش دهه بعد از مرگش هنوز هم جایگاهش را قلب مردم داشته باشد. جایگاهی که برای دستیابی به آن باید تختی بود، نه نقال تختی! حال آنکه این روز‌ها اکثراً نقال تختی هستند، نه بیشتر، بدون اینکه حتی گامی برای شبیه او بودن برداشته باشند.