نقد انديشه سياسي آقاي مصباح- 4

متن: آنچه از روايات موجود در كتاب‌های روايی شيعی استفاده مي‌شود اين است كه در زمان غيبت، فقيهی كه واجد شرايط مذكور در روايات باشد، حق حاكميت دارد و به تعبير برخی روايات از طرف معصومان (عليهم‌السلام) به حكومت نصب شده است. مشروعيت حكومت فقها زاييده نصب عام آنان ازسوی معصومان است كه آنان نيز منصوب خاص از جانب خدای متعال هستند. از نظر شيعه به همان معياری كه حكومت رسول‌الله (صلی‌الله عليه وآله وسلم) مشروعيت دارد، حكومت امامان معصوم و نيز ولايت فقيه در زمان غيبت مشروعيت خواهد داشت؛ يعنی مشروعيت حكومت هيچ‌گاه مشروط به رای انسان‌ها نبوده، بلكه امری الهی و با نصب او بوده است.
نقد: ۱۲۰۰ سال است كه كسي دنبال اين ادعا نبوده حتي در انقلاب هم امام همان قانون اساسي تهيه شده در پاريس را براي همه پرسي مردم پيشنهاد داد ولي دولت موقت اصرار به تاسيس مجلس موسسان كرد و الا همان زمان آن قانون تصويب مي‌شد كه خبري از ولايت فقيه در آن نبود. تازه قانون اساسي مصوب هم به اعتبار راي مردم و بر اساس عرف جامعه پذيرفته شده است و نه چيز ديگري. بخش اصلي آن نيز مسبوق به هيچ سابقه‌اي در اسلام نيست. اين گزاره كه «مشروعيت حكومت هيچ‌گاه مشروط به رای انسان‌ها نبوده، بلكه امری الهی و با نصب او بوده است.» يعني طي هزاران سال و در ده‌ها و صدها كشور كه هزاران حكومت داشته‌اند فقط مجموعا در چند سال محدود، حكومتي مشروعيت داشته و بقيه غيرمشروع بوده‌اند؟ به نظرتان نمي‌آيد كه اين نوعي تعريض به خواست و اراده خداست كه اين بشر را خلق كرده كه همواره تحت حكومت افراد نامشروع باشد؟ چطور مقررات ازدواج را هر جا متناسب با فرهنگ و عرف آنجا مي‌پذيريد ولي نوبت به حكومت كه مي‌رسد، همه نامشروع مي‌شوند؟ مردم امريكاي شمالي و امريكاي لاتين و اروپا و آفريقا و آسياي جنوب شرقي همه داراي حكومت‌هاي نامشروع هستند؟ و با اين وضع احتمالا تا قيام قيامت همه نامشروع باقي خواهند ماند. به علاوه اگر به هر دليلي ولي فقيه كس ديگري بود كه مطابق سليقه نبود همين سخنان را مي‌گفتيد؟  
تفاوت اسلام و شيعه با كاتوليك‌ها در اين است كه اينجا هر كسي برداشت خود را از خدا دارد و هيچ كس نمي‌تواند مدعي حكم خدا شود در حالي كه در واتيكان نظر پاپ نظر خداست. نكند اسلام تغيير ماهيت داده و مردم خبر ندارند؟ 
متن: از ديدگاه اهل تسنن سه راه برای مشروعيت حكومت وجود دارد؛ اول: اجماع مسلمانان برای حكومت يك فرد؛ دوم: نصب توسط خليفه قبلی. سوم: تعيين اهل حلّ و عقد. آنها معتقدند اگر مردم با حضرت علی (عليه‌السلام) بيعت نكرده بودند، حكومت آن حضرت نامشروع بود، ولی شيعيان معتقدند مشروعيت حكومت ائمه معصومين (عليهما‌السلام) با نصب الهی است، يعنی خدای متعال است كه حق حكومت را به امامان معصوم (عليهم‌السلام) واگذار كرده است، از اين رو علی (عليه‌السلام) با اينكه از سوی خدا به امامت و رهبری جامعه منصوب شده بود و حكومت ايشان مشروعيت داشت ولی 25 سال از دخالت در امور اجتماعی خودداری كرد، زيرا مردم با ايشان بيعت نكرده بودند. ايشان با توسل به زور حكومت خويش را بر مردم تحميل نكرد. در مورد ديگر ائمه نيز همين سخن درست است. فقهای شيعه -  به جز معدودی از فقهای معاصر-  بر اين باورند كه در زمان غيبت «فقيه» حق حاكميت دارد و حكومت از سوی خدا به وسيله امامان معصوم (عليهم‌السلام) به فقها واگذار شده است. پس در زمان غيبت -  مشروعيت حكومت از سوی خداست نه از سوی آرای مردم - نقش مردم در زمان غيبت فقط عينيت بخشيدن به حكومت است، نه مشروعيت بخشيدن به آن.
نقد: اول اينكه در نهج‌البلاغه خلاف اين استدلال را مي‌بينيم. استناد امام به پذيرش حكومت به دليل رجوع مردم به خود است. فارغ از همه اينها اگر كسي يا كساني با شواهد كافي به اين نتيجه رسيدند كه حكومت مشروع مورد نظر شما ظلم مي‌كند و از عدالت خارج است بايد چكار كنند؟ آيا آنان حق دارند كه حكومت را از مشروعيت مورد نظر تهي بدانند؟ به‌علاوه كلمه «مردم» را تعريف كنيد تا معلوم شود كه كل اين بناي ذهني روي آب ساخته شده است. مردم يعني كي؟ مردم ايران كه در اين نوشتار معنا ندارد زيرا ايشان معتقدند كه ‏«مراقب باشيم كساني كه اولويت‌شان ايراني بودن است، سر كار نيايند» پس ايراني بودن منتفي است. آيا غيرمسلمانان يا همه مردم شيعي و سني هم ذي‌حق در حكومت هستند؟ شيعيان ديگر كشورها چطور؟ شيعيان مخالف برداشت‌هاي شما چطور؟ اهل سنت ساير كشورها چطور؟ عجيب است كه ايده‌اي بيان شود كه از همان گام اول ده‌ها ايراد غير قابل حل در آن وجود  داشته  باشد.


متن: برخي خواسته‌اند نقش مردم در حكومت اسلامی -  در زمان غيبت - را پررنگ‌تر كنند؛ از اين رو گفته‌اند آنچه از سوی خدا توسط امامان معصوم (عليهم السلام) به فقها واگذار شده، ولايت عامه است؛ يعنی نصب فقها همانند نصب معصومان برای حكومت و ولايت نيست، زيرا نصب امامان به گونه‌ای خاص و معيّن بوده است فقها به عنوان كلی به ولايت منصوب شده‌اند و برای معيّن شدن يك فقيه و واگذاری حكومت و ولايت به او بايد از آرای مردم كمك گرفت؛ پس اصل مشروعيت از خداست، ولی تعيين فقيه برای حاكميت به دست مردم است. اين نقش افزون بر نقشی است كه مردم در عينيت بخشيدن به حكومت فقيه دارند. به هر صورت كه بخواهيم نظر مردم را در مشروعيت دخالت بدهيم، با اين اشكال مواجه مي‌شويم كه آيا حاكميت حق مردم بود تا به كسی واگذار كنند؟ پيش‌تر گفتيم حاكميت فقط حق خداست؛ گفتيم كه فقيه در زمان غيبت حق ولايت دارد اين حق با موافقت مردم تحقق عينی مي‌يابد. افزون بر اين، لازم مي‌آيد كه در صورت عدم موافقت مردم، جامعه اسلامی بدون حكومت مشروع باشد.
جامعه اسلامي يعني چه؟ در بيان ايده و تعريف واژه‌ها بايد دقيق بود. آقاي مصباح اغلب لغات مورد استفاده خود از جمله حكومت و مشروعيت و... را تعريف كردند  الا مردم و جامعه اسلامي  را. 
مردم كيستند و چگونه مي‌توانند با حكومتي كه قبول ندارند يا  آن را  نامشروع  مي‌دانند، عدم موافقت خود را  اعلام كنند؟ آيا الان موافق حكومت هستند؟ در اين نپذيرفتن حكومت آيا همه مردم حق دارند يا گروهي خاص فقط حق مخالفت دارند؟ اگر حكومت را نپذيرند مشمول حكم ارتداد يا خروج از دين نمي‌شوند؟ چون مطابق تعريف ايشان حاكميت خدا را نفي كرده‌اند. اصولا راه و شيوه سنجش نگاه مردم به حكومت چيست؟ البته ايشان در كتاب «حكيمانه‌ترين حكومت» خود به صراحت قيد كرده‌اند كه اگر پس از تشكيل حكومت، توان حاكم و طرفدارانش (به حدي است كه بتواند با مخالفان مبارزه كند) همچنان حجت وجود دارد، در نتيجه نمي‌تواند حكومت را رها كند. اگر اقليت فعالي باشند كه بتوانند از اين حكومت دفاع كنند و آن را سرپا نگه‌دارند و حجت هنوز باقي است و بايد حكومت را نگهدارند  و  ملاك كميت  نيست.  معناي اين نظر يعني مردم را سركوب  كنند  و اين در عمل همان حكومت جور است.
ادامه دارد