بازی« دوسر برد» یا «دوسر باخت»؟
[شهروند] بازار تحلیلها پیرامون مذاکرات هستهای با غرب و آمریکا همچنان داغ است. موافقان و مخالفان ادله خود را شرح میدهند و همچنان طرف مقابل را محکوم میکنند. در همین حال رهبر انقلاب در دیدار مسئولان و سفرای کشورهای اسلامی که در آن سران نظام حضور داشتند، گفتند «چشمهایمان را باز کنیم و حواسمان باشد که با چهکسی مواجهیم، معامله میکنیم و حرف میزنیم». رهبر انقلاب با اشاره به آیاتی از قرآن کریم که بغض و کینه دشمنان اسلام را بزرگتر از آنچه بر زبان و رفتار آنها جاری است میداند، گفتند: «اینکه نمایندگان کنگره آمریکا برای قاتل و عامل تکهتکه کردن هزاران کودک کف میزنند و او را تشویق میکنند و یا به کاپیتان ناو آمریکایی که هواپیمای مسافربری ایران با 300سرنشین را سرنگون کرد مدال تشویقی میدهند، نمونههایی از باطن خبیث و دشمنیها و کینههای آنها است که پشت لبخندهای دیپلماسی پنهان است و باید در مقابل این حقایق، چشمان خود را باز کنیم و به تعبیر قرآن، بهدنبال دوستی پنهانی با آنها نباشیم.»
باید روی سخن رهبری وفاق کرد تا به نتیجه برسیم
روزنامه هممیهن با اشاره به سخنان رهبری در این زمینه نوشت: این روزها بازار مخالفت یا موافقت با گفتوگو با ایالات متحده و غرب داغ است. برخلاف موافقان که بهرغم اکثریت قاطع داشتن، امکانی برای ابراز عقیده خود در سطح شهر و بهصورت تجمعی ندارند، مخالفان تندرو که اقلیت بسیار محدودی هستند و «بود» آنها بسیار بسیار کمتر از «نمودشان» است؛ هر روز با شعار مرگ بر این و آن یا درخواست برکناری و محاکمه بهصورت گروههای چنددهنفره در سطح تهران و مشهد، نمایش حضور میدهند.
در این میان، مقام رهبری در دیدار عید مبعث خود مواضع روشنی اتخاذ کردند که باید مورد توجه هر دو گروه فوق قرار گیرد. در واقع، باید حول این موضع و نگاه توافق کرد و وفاق داشت. از نظر ایشان، در فعالیت دیپلماسی و مذاکره یک اصل مهم وجود دارد و نباید آن را فراموش کرد.
این گزاره به این صورت اظهار شد که: «نمونههایی از باطن خبیث و دشمنیها و کینههای آنها است که پشت لبخندهای دیپلماسی پنهان است و باید در مقابل این حقایق، چشمان خود را باز کنیم و به تعبیر قرآن، بهدنبال دوستی پنهانی با آنها نباشیم.»
ایشان در ادامه بر ضرورت هوشیاری در مواجهات جهانی، تأکید کردند: «باید مراقب باشیم که با چهکسی مواجهیم و با چهکسی معامله میکنیم و حرف میزنیم.»
اینها سخنانی دقیق و برای تفاهم همگانی مناسب است. برخلاف شعارهای پوچی که اصل گفتوگو و دیپلماسی را نفی میکند؛ شعارهایی که هدف آن نه مبارزه با آمریکا که علیه مقامات داخلی است. بیش از هر چیز باید بر رعایت ملاحظات واقعی مردم و کشور تأکید کرد و تمرکز داشت.
مسئله روشن است: ما مطابق برنامههای پنجساله باید رشد سالانه ۸ درصدی داشته باشیم. صنعتی که چند ماه تابستان برق ندارد و در زمستان گاز و برق ندارد و درعینحال باید همه هزینههای متعارف و دستمزدها را پرداخت کند، چنین صنعتی غیرممکن است که سودآور شود و دوام آورد.
بنابراین، باید راهی برای حل مسائل خارجی از طریق تعامل و گفتوگو پیدا کرد. ولی آیا این به منزله حسنظن داشتن به طرف مقابل است؟ قطعاً خیر. همه کشورها دنبال منافع خود هستند. لبخندهای دیپلماتیک، فاقد وجه اخلاقی و دوستی است. همانطور که خندههای ما نیز نباید واجد این مضمون باشد. ما نباید دنبال دوستی پنهان با هیچ کشوری باشیم. هر چه هست، باید پیش چشمان مردم و آشکار باشد.
گفتوگو یا معامله کردن با هر کشوری مقتضیات خاص خود را دارد. اصل بر بیاعتمادی است و هیچگاه هم نباید بنا را بر اعتماد گذاشت. مبنای اصلی برای آغاز گفتوگو و در پایان توافق یا عدمتوافق، قدرت و تامین منافع ملی است.
مسئله امروز ما گفتوگو کردن یا پرهیز از گفتوگو نیست. مسئله اصلی تعیین و توافق روی منافع ملی، سپس افزایش قدرت کشور است تا از این منافع پاسداری کند. طبیعی است که تحقق چنین هدفی با حداقل هزینه جز از طریق گفتوگوی دیپلماتیک ممکن نیست. گفتوگویی که نباید در آن مرتکب این اشتباه شد که به طرف مقابل اعتماد کرد.
هر توافقی باید ضمانتهای اجرایی کافی داشته باشد. با این ملاحظات و اصول، راه برای تامین منافع ملی هموار است. نباید چندان در بند مخالفتهای تندروها بود. شاید مخالفت آنان از جهاتی مفید هم باشد. اول از حیث فقدان منطق آنان در نفی اصل گفتوگو است. چنین موضعی با هیچ معیار عقلی سازگاری ندارد و همین امر آنان را در موضع ضعف قرار میدهد.
شرایط ایران اضطراری نیست که بخواهیم مذاکره کنیم
روزنامه کیهان در یادداشتی دلایل خود را درخصوص مخالفت با مذاکره شرح داده و به این نتیجه رسیده که این یک بازی دو سر باخت برای ایران است!
«کیهان» بحث را از اینجا شروع کرده که «ادبیات دیروز و امروز مقامات ارشد آمریکا درخصوص ایران، بهطور کلی مبتنی بر یکی از این دو گزاره بوده است؛ «نظام سیاسی ایران باید برچیده شود» و «جمهوری اسلامی باید مهار گردد». از آن طرف ادبیات دیروز و امروز جمهوری اسلامی ایران درخصوص آمریکا، بهطور کلی مبتنی بر این دو گزاره بوده است؛ «آمریکا باید از دخالت در امور منطقه ـ غرب آسیا ـ دست بردارد» و «آمریکا نباید در امور داخلی ایران دخالت کند.» در واقع دو گزاره آمریکا در مواجهه با ایران دو گزاره ایجابی هستند یعنی اتفاقاتی باید علیه ایران رخ دهد و دو گزاره ایران در مواجهه با آمریکا، دو گزاره سلبی هستند یعنی آمریکا در مواجهه با ایران و منطقه باید از اقداماتی دست بکشد» و نوشته: «ایران اگر بخواهد بهطور واقعی به فصل خصومت با دولت آمریکا برسد باید به مطالبات غیرقانونی و ظالمانه آمریکا تمکین کند یعنی از هر آنچه از نظر آمریکا ممنوع است، دست بکشد و این در حالی است که همانطور که ذکر شد، جناحهایی ـ از دو حزب ـ در آمریکا حتی پا را از مطالباتی که ذکر شد فراتر گذاشته و برچیده شدن نظام جمهوری اسلامی را مدنظر دارند که البته گفتهاند شتر در خواب بیند پنبهدانه!»
این روزنامه اصولگرا با انتقاد از کسانی که توصیه به مذاکره با آمریکا میکنند، نوشته: «درخواست ایران برای توافق جامع در واقع تن دادن به همه خواستههای غیرمشروع آمریکاست».
«کیهان» در ادامه به بررسی شرایط پرداخته و نوشته: «شرایط ایران، شرایط اضطراری هم نیست که بخواهیم برای رفع اضطرار به چیزهایی که با منافع و مصالح ملی ما در تضاد است، تن دهیم. شرایط بینالمللی و شرایط منطقهای هم نسبت به یک دهه قبل ـ زمان انجام توافق برجام ـ تغییرات اساسی کرده است. جهان در دو سوی یک نزاع اروپایی جنگ اوکراین ـ ایستاده و شورای امنیت به دو بخش تقسیم شده و هر بخش در یک سوی ماجرا و روی در روی هم قرار گرفته است. روابط منطقهای تحتتأثیر جنگ خونین غزه تغییر کرده و تنش جدید ـ حتی اقتصادی و سیاسی ـ با ایران در منطقه جایگاه خود را از دست داده است. هر تنش جدید منافع همه کشورهای منطقه را تحتتأثیر جدی قرار میدهد. روابط اقتصادی و سیاسی درون منطقه که تا ده سال پیش در انحصار آمریکا و یکی ـ دو دولت اروپایی بود، دستخوش تغییر و مرتبط با شرق شده است. فضای مناسبات منطقهای ایران در شمال، جنوب، شرق و غرب کشور به نسبت دهه قبل بهبود پیدا کرده، حضور ایران در بلوکهای اقتصادی قدرتمند بینالمللی ـ شانگهای، بریکس و مشترکالمنافع ـ موقعیتهای جدید پایداری برای کشور ما رقم زده است. ایران از حیث اتکاء اقتصادی به داخل و ایجاد زیرساختهای اقتصادی و فناوریهای نوین هم به نسبت ده سال پیش رشد زیادی کرده است.»
این روزنامه اصولگرا در پایان تأکید کرده که «بحث مذاکره با آمریکا که قطعاً به نتیجه نمیرسد، سبب میشود دولتهای قدرتمندی که جریان مقابل آمریکا را شکل دادهاند در مورد جدی بودن عزم ایران در همکاریهای دو و چندجانبه اقتصادی و... به تردید افتاده و وارد شراکتهای بزرگ با جمهوری اسلامی نشوند؛ بنابراین مذاکره با آمریکا یک بازی دو سر باخت برای ما و دو سر منفعت برای آمریکاست.»
دوگانه اصولگرایی
روزنامه شرق اما از منظری دیگر به موضوع نگاه میکند. شرق نوشت:مخالفان جریان دولت و اصلاحات در تمام این سالها در مواجهه با آمریکا دو دسته مختلف هستند. دسته اول اساسا با هر نوع مذاکرهای مخالف هستند. آنها معتقدند «اساسا به لحاظ ماهیت، ایران و آمریکا ماهیتی متضاد دارند و هر چقدر سطح تنش بالاتر برود، نهتنها بد نیست، بلکه کمک میکند تا طرف مقابل مهار شود». از همین رو، ایده آنها در همه مواقع دو چیز است: 1- بستن تنگه هرمز و 2- به آتش کشیدن منطقه یا حمله به همه پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای منطقه. مشخصا میتوان این ایده را منتسب به جریان جلیلی و پاجوشها در اصولگرایان دانست.
دسته دوم اما تیمی است که قالیباف آنها را نمایندگی میکند؛ تیمی که به شورای ائتلاف اصولگرایان یا چنارهای اصولگرایی شهرت یافتهاند. مغز ایده آنها این است که باید برای مذاکرات «ایده» داشت. قالیباف در تمام کمپین انتخاباتی خودش در حوزه سیاست خارجی روی همین موضوع متمرکز بود. وضعیت ما با دسته اول روشن است؛ تنها باید تلاش کرد تا مردم این طیف را بهتر و دقیقتر بشناسند. درواقع بازتابدادن نظرات آنها کمک بیشتری میکند به اینکه مردم فکر نکنند دیگران در حال «لولوسازی» از این جریان هستند. اما در مورد دسته دوم مسئله فرق میکند؛ این دسته معتقدند علت به ثمر نرسیدن برجام، این بود که ایران «خواستههای سنجشپذیر» نداشت. بهعبارت روشنتر معتقدند «ایران باید برای مذاکره مشخص کند چه چیز میخواهد». این خواسته نیز از نگاه آنها باید اقتصادی باشد که بتوان آن را سنجید.
اگر سمت پاجوشهای اصولگرایی ایده روشن و مشخص خود را مبنی بر «به آتش کشیدن منطقه» یا «ایجاد ترس از دستیابی به سلاح هستهای» روی میز میگذارند، طرف مقابل یا اصولگرایانی که حول محور قالیباف هستند، هیچ ایدهای را روی میز قرار نمیدهند که اتفاقا «سنجشپذیر» باشد. بگذریم از اینکه مشاور ارشد قالیباف در این امور، کسی است که در سالهای 90تا 92مشاور جلیلی بود و قانون راهبردی مجلس نیز از همان کانون در سال 99به دولت روحانی تحمیل شد. قانونی که مانع از بازگشت بایدن به برجام شد و فرصت چهارساله از دست رفت.
بنابراین میتوان گفت تیم قالیباف برخلاف جریان دیگر، با اصل مذاکرات مخالفتی ندارد. اما مسئله بر سر تعریف خواستهها و نیازهاست. مسئله این است که آیا چنارها که روزگاری خودشان هم اصل مذاکرات را مانند طرف مقابل نفی میکردند و در سمت و سوی جلیلی قرار داشتند، حاضرند یک قدم جلوتر رفته و بپذیرند که برداشتهشدن تحریمها نیاز ایران است و ایران برای «قدرتمندترشدن» نیازمند است تحریمها را برطرف کند؟ یا آنکه همچنان معتقدند آمریکا نمیتواند فروش نفت ایران را به صفر برساند؟
در میان اصولگرایان، جلیلی معتقد است آمریکا این توانایی را ندارد، ولی اصولگرایی طیف قالیباف و حدادعادل در این زمینه سکوت میکنند. مسئله واقعی امروز ایران، دستبرداشتن آمریکا از دسترسی ایران به بازارهای جهانی بهویژه فروش نفت و بازگشت پول آن در خدمت توسعه کشور است. آیا بر سر این میتوان با اصولگرایان توافق کرد؟
مذاکره با دولت فعلی آمریکا سم مضاعف است
روزنامه جوان چند نکته را درخصوص مذاکرات مطرح کرده و نوشت: این روزها برخی از افراد نظیر «مرعوبان یا مجذوبان غرب (غربزدهها)»، «سهلاندیشان و عافیت طلبان»، «نفوذیها»، «شبکه رسانهای همکار غرب در داخل» بدون توجه به حقایق و واقعیتهای موجود و بدون اطلاع (و یا با اطلاع) از راهبرد ترامپ درباره مذاکره با ایران، در یک جنگ شناختی و ادراکی، تفکر و اندیشه مردم ایران را هدف گرفته و بهطور کاملاً برنامهریزی شده و هماهنگ و همسو با اهداف آمریکا، بر طبل مذاکره (نه بهمعنای استیفای حقوق ملت ایران و رفع و لغو تحریمها بلکه دقیقاً) برای سازش و تسلیم در برابر همه خواستههای آمریکا میکوبند.
شاهبیت همه تلاش این جماعت، این توییت است که صفحهای به نام «منبع موثق» منتشر کرده است: « تنها چاره کار... مذاکره مستقیم با آمریکا و اعطای هر امتیازی برای برطرف شدن تحریمها است. این میهنپرستانهترین راهکار موجود است، بقیه راهکارها بهمراتب خائنانهتر و ضدایرانیترند»! در اینباره ذکر چند نکته، مهم و ضروری است:
۱ـ افرادی نظیر ریچارد نفیو، جان هافمن و باراک راوید در یادداشتهای خود که این روزها در جراید و رسانههای آمریکایی (در دوره جدید ترامپ) منتشر میشود، ضمن تأکید بر ناکامی غرب درصورت حمله احتمالی به تأسیسات هستهای ایران، «راهبرد مهار ایران» را بهمنظور «تضعیف نقاط قوت و اقتدار کشورمان» و «وادارسازی ایران به عقبنشینی در همه موضوعات مورد علاقه آمریکا همچون «قدرت هستهای»، «اقتدار موشکی و پهپادی»، «عمق استراتژیکی و نفوذ منطقهای» مورد تأکید قرار دادهاند. براین اساس تیم دیپلماسی ترامپ در همین آغاز راه ضمن تأکید بر «سیاست هرج و مرج سازنده!» رسماً اعلام کرده که هدف از مذاکره با ایران (نه برای رفع تحریمها، بلکه برای) همان راهبرد «کارزار فشار حداکثری و مهار ایران» بهمنظور به تسلیم واداشتن ایران در برابر زورگویی و زیادهخواهی آنهاست. از این نوع مذاکره چیزی جز ترسیدن و تسلیم شدن در برابر هیاهوی رسانهای دشمن، ذلتپذیری، چوب حراج زدن به تاریخ تمدن ایران، و در نهایت تجزیه ایران و تحقق رؤیای خاورمیانه آمریکایی در چارچوب راهبرد گالیور نخواهد بود.
۲ـ رهبر معظم انقلاب در ۲۴ اردیبهشت ۹۸ (مقارن ریاستجمهوری اول ترامپ) در جمع کارگزاران و مسئولان نظام فرمودند: «برخی میگویند مذاکره با آمریکا چه عیبی دارد... مذاکره با آمریکا تا وقتی به تعبیر حضرت امام آدم نشده سم است، ضمن اینکه مذاکره با دولت فعلی این کشور سم مضاعف است. معنای حقیقی مذاکره، معامله و بدهبستان است و آنها دقیقاً در این معامله، دنبال نقاط قوت ایران هستند. میگویند بیایید درباره موشک مذاکره کنیم، معنای حقیقی این حرف این است که شما باید برد و دقت موشکهایتان را کم کنید تا اگر روزی شما را هدف قرار دادیم، نتوانید جواب بدهید. اما بدیهی است که کسی در ایران این حرف را نمیپذیرد؛ بنابراین همین سر و صداها ادامه خواهد یافت.»
۳ـ جماعت غربگرا و غربزده مروج «مذاکره به هر قیمتی» از راهبرد آمریکاییها (مهار ایران) یقیناً اطلاع داشته و بیش از هر کسی میدانند مطلقاً قرار نیست هیچ تحریمی لغو و حتی تعلیق شود.
آنچه این روزها در فضای رسانهای کشور بهویژه در فضای مجازی درباره ضرورت مذاکره با آمریکا به هر قیمتی منتشر میشود با استفاده از تکنیک مرعوبسازی مردم در چارچوب القای دوگانه دروغین «تن دادن به برجام مورد نظر آمریکا یا افتادن در چاله برجام داخلی و سوریزه کردن ایران» است.
۴ـ از آنجا که خاستگاه و هدف دو حزب آمریکا درباره ایران ثابت و مبتنی بر مهار ایران است، اگر ترامپ هم رئیسجمهور آمریکا نمیشد رفتارشناسی و روش آمریکاییها در مذاکره نشان میدهد که آنان هیچگاه درپی امتیاز دادن حتی به شکل حداقلی و رفع تحریمها نبوده و صرفاً به میز مذاکره بهعنوان میدان جنگ و تسلیمسازی ایران با بهرهگیری از همه روشهای جنگ نرم و نفوذ نگاه میکنند.
۵- موفقیت آمریکا و غرب در تحمیل خواستههای خود به ایران در میز مذاکره در گرو همکاری جریان غربگرا در داخل ایران است و این جریان جدول دشمن را تکمیل میکنند و براساس تاکتیک «فشار از پایین، چانه زنی و امتیازگیری در بالا» با یک برنامه ۳ لایه مسیر تحمیل اراده دشمن بر ملت ایران را تسهیل میکنند:
در گام نخست با جابهجایی واژگانی، واژه تعامل را به جای سازش و واژه جنگ طلبی را به جای ایستادگی و مقاومت در اذهان مردم جا انداخته و به دروغ تبلیغ میکنند که جنگ طلبان (یعنی همان غیرتمندان و مدافعان حقیقی کشور) مخالف مذاکره بوده و میخواهند کشور را نابود کنند.
در گام دوم با تاکتیک مرعوبسازی و ارائه آمارهای دروغین و برخلاف واقع، چنین القا میکنند که هزینه تعامل (سازش) با دشمن از هزینه جنگ طلبی (مقاومت) کمتر است؛ و بالاخره در گام سوم با دوگانه «قبول سازش با دشمن یا هرج و مرج و فروپاشی از درون» و پروپاگاندای رسانه، ضرورت تن دادن به سازش با دشمن در مذاکره را به مطالبه ملی تبدیل میکنند.