از فرزندان عزيز مهندس بازرگان تا فرزندان عزيز دكتر يزدي

دکتر عبد‌الله گنجی
 نحوه مواجهه اصلاح‌طلبان با فوت مرحوم دكتر يزدي – در بعد محتوايي - سند محكمي براي قضاوت درباره مفهوم اصلاح‌طلبي در كشور است، بنابراين هدف از اين وجيزه نه پرداختن به يزدي كه تأملي در انديشه اصلاح‌طلبي است. شنبه (ديروز) كه روزنامه‌‌هاي كشور را مطالعه مي‌كردم دو تيتر از رسانه‌‌هاي اصلاحات برايم بسيار جالب، پرمفهوم و واجد تأمل بود. در صفحه يك روزنامه‌اي نوشته شده بود: «مخالفان سابق، يزدي را بدرقه كردند» و تيتر اصلي هفته‌نامه صدا اين بود: «غربت ليبرال انقلابي». مراد در اين نوشته گزينه اول است. اما واژه «ليبرال انقلابي» هم از عجايب ادبيات سياسي امروز اين جماعت است، زيرا نه بازرگان و يزدي به عمل انقلابي معتقد بودند و نه اصولاً ليبرال مي‌تواند انقلابي باشد. اين سبك از مفهوم‌سازي را اصلاح‌طلبان در سال‌‌هاي حضور در قدرت نيز ابداع كردند كه مانند همين تركيب، اجتماع نقيضين بود. تركيب «ديكتاتوري صالحان»‌و «اومانيزم الهي» از سنخ ليبرال انقلابي بود. اما بر سر اين موضوع كه ليبرال نمي‌تواند انقلابي باشد هم در علم سياست اجماع وجود دارد و هم در سيره امام مشهود است. امامِ انقلابي در طول حيات سياسي خود 11 مرتبه از واژه ليبرال استفاده كردند و هر 11 مرتبه آن درباره دكتر يزدي و دوستان وي بود كه صريح‌ترين آن: «من به آناني كه دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي‌رسد و چه بسا حرف‌‌هاي ديگران را مي‌زنند، با صراحت اعلام مي‌كنم تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرال‌ها بيفتد» بود. از اين 11 مرتبه چهار مرتبه آن «ليبرال‌ها و منافقين» با هم به آيت‌الله منتظري گوشزد شد.
اما مفهوم «مخالفان سابق، يزدي را بدرقه كردند» دنيايي از معاني است و نمونه مثال‌زدني از دگرديسي فكري و معرفتي اين جماعت و عبور عريان مدعيان خط امام از ماهيت حقيقي انقلاب اسلامي است.
مواجهه اصلاح‌طلبان با يزدي و نهضت آزادي را بايد در دو ميعاد متفاوت با تفاوت 180 درجه‌اي فهميد: از سال 1358 و خصوصاً از روزي كه اسناد لانه جاسوسي به دست آمد و ارتباط اعضاي نهضت آزادي با سفارت امريكا و وابسته اطلاعاتي آن – آقاي استمبل – لو رفت تا پايان دهه اول انقلاب، استخوان‌‌هاي نهضت آزادي زير فشار چپ‌‌هاي ‌ديروز و اصلاح‌طلبان امروز خرد شد. از نمونه‌هاي آن مي‌توان به بي‌توجهي دفتر تحكيم‌ و اصلاح‌طلبان امروز به هشدارهاي يزدي درباره عدم‌تعرض به سفارت امريكا، راهپيمايي دانشجويان چپ عليه بازرگان پس از بازگشت از الجزاير و ديدار با برژنسكي، هويدا كردن اسناد لانه جاسوسي و از همه مهم‌تر مستند كردن انحرافات فكري و تقابل نهضت آزادي و شخص يزدي با امام و انقلاب در نامه محتشمي‌پور، وزير وقت كشور دولت موسوي و مقالات امثال خاتمي و ديگر اصلاح‌طلبان در حمله به بازرگان يا دروغگو خواندن يزدي و ... اشاره كرد.


اما دگرديسي امروز اصلاح‌طلبان و نشاندن ابراهيم يزدي در صف اول كنگره‌هاي حزبي خود  به خاطر دگرديسي در يزدي نبود. او از 1358 تا هم‌سفره شدن با اصلاح‌طلبان و حتي بعد از آن از چارچوب فكري ثابت و مشخصي تبعيت مي‌كرد، اما اين اصلاح‌طلبان بودند كه فهميدند يزدي نسبت به خاتمي و - بعداً روحاني - در اصلاح‌طلبي و اعتدال‌خواهي «تقدم فضل» داشته است. بنابراين مي‌توان گفت يزدي به سوي اصلاح‌طلبان نيامد كه اين جماعت با شعار اغواگر «ايران براي همه ايرانيان» نسبت به گذشته خود و مستندات امام سكوت كردند. فقط تسليت در فوت مرحوم يزدي نبود كه اگر بود چندان اشكالي نداشت. 

اما در يك بررسي اجمالي مي‌توان گفت رسانه‌ها و شخصيت‌هاي اصلاح‌طلب آنطور كه به يزدي پرداختند به آيت‌الله موسوي اردبيلي و مهدوي كني نپرداختند. شاخص‌هايي كه در توصيف وي به كار گرفتند، فحاشي قطعي و حتمي به امام بود. با نگاه تمثيلي مي‌توان گفت اين هنر اصلاح‌طلبان است كه هم مي‌توانند علي را حق بدانند و هم معاويه را. هم به شهادت امام حسين(ع) گردن نهند و هم سند حقانيت براي يزيد درست كنند كه دستوري براي قتل حسين‌بن علي‌(ع) صادر نكرده بود. حضور شرمگينانه فاتحان لانه جاسوسي در تشييع ابراهيم يزدي و فراخوان آنان براي حضور و توصيف اسطوره‌اي از وي درس فراموش ناشدني براي جبهه انقلاب است كه بفهمند و بدانند جماعت مقابل آنان از سليقه‌ ديگري پيروي نمي‌كند كه از هويت و معرفت ديگري سيراب مي‌شوند. توصيف‌هاي افسانه‌اي از دكتر يزدي عياري براي ميزان پايبندي اين جماعت به امام است و شاغول بسيار ذي‌قيمتي در دست مرددين نسبت به اين جماعت است. امروز اصلاح‌طلبان غصه‌ و غبطه مي‌‌خورند كه چرا ما همزمان با يزدي متوجه نشديم مسير امام و انقلاب اسلامي به تركستان!! است. چرا ما دير متوجه شديم يزدي در اصلاح‌طلبي براي خاتمي پدر و براي اعتدال روحاني مسئول كاشت نهاد ليبراليسم درون خانواده انقلاب است. اصلاح‌طلبان در حالي يزدي را با دهها صفت توصيف اهورايي كردند كه هم اذعان و اصرار بر ليبرال بودن وي دارند و هم از مواضع امام نسبت به ليبرال‌ها صد‌درصد آگاهند، اما جرئت اينكه امام را با صراحت تخطئه كنند، ندارند. آنان توبه خود را با سياست «راه بينداز، جابينداز» نشان دادند. يزدي از 1358 تاكنون هيچ نقشي در انقلاب و نظام جمهوري اسلامي نداشته‌‌ است؛ پس اين همه توجه براي كدام صفت يا رفتار ايشان است؟ بدون ترديد هيچ دليلي جز زاويه ايشان با امام و انقلاب نمي‌توان يافت. يزدي براي اصلاح‌طلبان حكم متقدمين پيوسته به ليبراليسم و عبور از اسلام سياسي و انقلاب امام را دارد بنابراين نمي‌توانند از پيشگامي يزدي در اين مسير و عقب‌ماندگي و ديرفهمي خود صحه نگذارند. آنان براي تعريف يزدي در زمين جمهوري اسلامي ابايي ندارند كه سامانه مفاهيم را به هم بريزند و  واژه ليبرال را با انقلابي تركيب نمايند و ابايي ندارند كه او را دست راست امام بدانند و در عين حال از او بشنوند: امام هيچ موقع از حكومت ولايت فقيه صحبت نكرد. امروز در چشم‌انداز سياسي آينده كشور هرگونه مرزبندي بين نهضت آزادي و اصلاح‌طلبان از سوي نيروهاي انقلاب نوعي خودفريبي آگاهانه و احمقانه است. بدون ترديد بخش فكري اصلاحات «فرزندان عزيز دكتر يزدي‌‌اند» و اينچنين فهم جناحي و سليقه‌اي از صحنه سياسي كشور (بر اساس چارچوب انديشه امام) فقط يك مصلحت يا يك خودفريبي آگاهانه است. يزدي در مبارزه با نظام شكست خورده به معني عرفي آن نبود. او احساس پيروزي مي‌كرد. پيروزي او از جنس نرم بود. از جنس نفوذ نبود كه از جنس جذب بود. شيريني پيروزي‌اش اين بود كه به ناگاه هجوكنندگان ديروز خويش و مريدان ديروز امام را پشت سر خود يافت و بهترين مبلغان خويش را مدعي‌ترين عناصر خط امام ديد. اين پيروزي را با شهامت به نهضت آزادي تبريك عرض مي‌كنيم. نهضت آزادي، اصلاح طلبان را به زماني برد كه مدعي است امام دنبال نظام ديني نبود. مفهوم نهضت آزادي را بايد تركيب مجدد كرد. ابداع مفهوم «نهضت اصلاح‌طلبي» عليه امام، توسط مطرودين امام و به دست مدعيان امام گوياتر است.  بيداري حزب‌الله بايد زماني مي‌بود كه سروش در منزل عبدالله نوري گفت: «من افتخار مي‌كنم كه اصلاح‌طلبان مي‌گويند ما ليبرال هستيم، بالاخره شترسواري دولا دولا نمي‌شود»، اما اكنون هم دير نيست.