روزنامه اعتماد
1395/12/03
لرزيدم؛ از چند تصادف فرهنگي وسياسي
محمدعلي ابطحيبعضي اتفاقات تصادفي است اما تصادفهاي غريبي است. هفت روز گذشته اين تصادفاتِ تودرتو سمتدهي واحدي داشت براي من. از اتفاقات به ظاهر فرهنگي ولي باموضوع سياست كه در هركدامش لرزيدم.
اول: در چهلم آيتالله رفسنجاني، نگاهم به محمد هاشمي افتاد. باهم حرف ميزديم. رييس خيلي خوبي براي ما بود وقتي كه رييس صدا و سيما بود. در دوران حيات امام در صدا وسيما دو قدرت برتر، امام و هاشمي او را حمايت ميكردند. ژوليدگي و بيپشت و پناه شدنش من رالرزاند. هاشمي آن قدر بزرگ بود كه هنوز بهت نبودنش لرز آور باشد. وقتي بعد مراسم آمديم تو اتاقِ كنار مراسم نشستيم، يونسي گفت اين هم چهلم آقاي هاشمي. گفتم بايد ديگر باور كنيم ايران بدون آيتالله را. هركسي با هر نگاهي به هاشمي، نميتوانست سياستمدار بودنش را انكار كند.
دوم: سجاد افشاريان توي همين هفته دعوت كرد كه به ديدن كار تئاترش بروم. اصلا فرصت نكرده بودم كه بدانم موضوعش چيست. تئاتر دوستي و دوستي بادوستانِ اين كار، مرا كشاند تا به ديدن نمايش مستند شلتر بروم. داستان زنان كارتن خوابي بود كه هر كدام ماجراهاي بد بختي خودشان را ميگفتند. ديدنش لازم بود. اما يك ديالوگش لرزاندم. در اوج آن بدبختيها زمينهاي پيش آمد تا در نمايش يكي از خانمهاي كارتن خواب پرسيد ميدانيد رييسجمهورمان كيست؟ نميدانستند. انتخابات را هم نميدانستند چيست. با خودم فكر ميكردم كه چه بيخود دلمان خوش است كه دعواهاي سياسي ميكنيم. وقتي اسم رييسجمهور مملكت را خيليها نميدانند و در آن بدبختي غوطه ورند و در همين شهر كنار گوش همه مسوولان زندگي ميكنند. اين ديالوگ توجه خيليها را جلب نكرد اما براي بخش سياسي بودن وجودم مهم بود.
سوم: در همين حيص و بيص دعوتم كردند به جشني كه رضا كيانيان براي تئاتريهاي بهمني گرفته بود بروم. رفتم. باز هم به وقت شال و كلاه خودم را آماده ميكردم براي يك مراسم صرفا شاد. قبل از مراسم جشن، نمايش حرفهاي اجرا شد. داستانش بعد انقلاب يوگسلاوي بود كه دوران كمونيستي تيتو پايان يافته بود. يكي از انقلابيون مخالف تيتو در وزارت فرهنگ پستي پيدا كرده بود. آقايي به سراغش آمده بود كه عضو بخش امنيتي حكومت تيتو بود و با هوش فراوان و حافظه كم نظير مسوول شنود و مراقبت ۲۴ ساعته اين ناراضي دوران تيتو بود. جزييترين لحظات را همراهش بود. با لباسهاي مختلف. همه جا. اين اتفاق عجيبي بود. يادم افتاد در دوران رييس دفتري رياستجمهوري، در پايان يك جلسه سياسي كه همراه آقاي خاتمي بودم يك بار يكي كه ديگر هم نديدمش دم گوشم گفت: من از رگ گردن به شما نزديكترم. نگاهش كردم. قبل از اينكه قيافهاش را ببينم رفت. حالا اين بپاي قبلي و اين مدير جديد در اين نمايش دچار مشكل مشترك بيمهري فرزندانشان بودند. اين درد مشترك انساني آنها را به بغل يكديگر كشانده بود. خيلي نمايش متفاوتي بود.
اصل داستان را نخواندهام. اما فكر ميكنم يا كيانيان ديالوگها را خيلي بومي كرده بود يا واقعا ديالوگها در سياست در همه جا مثل هم هستند. گاهي فراموش ميكردي كه داري يك نمايشنامه را از يوگسلاوي دوران كمونيستي تيتو ميبيني. در تمام لحظههاي جشن هم در لرز ديالوگها مانده بودم. به بركت بازنشستگي و بيكاري شيرين اين سالها، گاهي شبها فيلم ميبينم. ساقي خوش ذوقي تازگيها برايم فيلمهاي خوب فرستاده بود. تصادفي فيلم اسنودن رابرداشتم. بازهم بدون اينكه در مورد اين فيلم خوانده باشم، به اصل ماجراي اسنودن وويكي ليكس كاري ندارم. از انگيزههاي واقعي او هم خبري ندارم. اما فيلم جانبدارانه از رفتارهاي اودرست شده بود.
اسنودن در اين فيلم به خاطر بشريت دست به افشاگري زده بود. در ابتدا ميخواست به امريكاييها و عليه تروريست نبوغ فنياش را به كار گيرد. اما زود فهميد كه فضاي مجازي جنگي تمامعيار عليه ارزشهايي است كه به آن پايبند بود.
در فيلم نشان ميدادكه چگونه از ابزار اينترنت در سازمانهاي جاسوسي مثل سيا براي نظارت و ورود به خصوصيترين حريم همه مردم دنيا استفاده ميشود و چگونه قانون و شعارهاي حقوق بشري در سيا ناديده گرفته ميشود. يك جاسوسي همگاني عليه بشريت را نشان ميداد. سيا و همكاران اينترنتياش حتي از دوربينهاي لپتاپهاي خاموش خصوصيترين لحظات آدمها را - همه آدمها را- در همه جهان زيرنظر دارند يا چگونه در جنگهاي آينده كه اسلحه حرفي براي گفتن ندارد، خود را آماده ميكنند تا حتي اگر ژاپن هم روزي در مقام رويارويي با امريكا قرار بگيرد بتواند همه كارخانههاي برق و كانونهاي حياتي ژاپن را از بين ببرند. چنان وحشتناك بود كه آرزو ميكردم لپتاپ و موبايلم را پرت كنم داخل حياط و لعنت بفرستم به دنياي مدرن. اما واقع بيني حكم ميكرد باور كنم دنيا اين دنياست. بايد به اين دنياي زير دوربينهاي جهاني عادت كرد. اين هم از حرف تو حرف امروزم.
سایر اخبار این روزنامه
اوضاع خوزستان دل انسان را میخراشد
خيز احمدينژاديها براي صندلي روحاني
رد درخواست «اعاده دادرسي» مهدي هاشمي
فتوا و قانون
جامعه مدني و مواجهه با بحرانهاي زيست محيطي
صفآرايي در اعتراض به تاكسيهايآنلاين
استمرارركود و كسري منابع
سبك زندگي ناسالم ما ايرانيها
برداشت پديدارشناختي از تكنولوژي
چهاردهمين جشن تصوير سال با ياد كيارستمي افتتاح شد
صبر ايران در برابر تركيه حدي دارد
توافقي براي شش سال
لرزيدم؛ از چند تصادف فرهنگي وسياسي