شعری که زندگی است...

شاعران دو دسته اند؛ آن هایی که با شعرشان زیسته اند و دوم شاعرانی که فقط از پس سرودن شعر خوب برآمده اند. گروه اول همان هایی هستند که احمد شاملو می گفت: از رویِ زندگی است که شاعر / با آب و رنگِ شعر / نقشی به روی نقشه دیگر / تصویر می کند: او شعر می نویسد، یعنی / او دست می نهد به جراحاتِ شهرِ پیر...
وقتی چشم تیزبین شاعر باعث می شود عواطف و احساسات نابش به جوشش و غلیان بیفتد، بهترین فرصت برای خلق اثر هنری است. همان زمانی که ما را با خود به اعماق دردها و رنج های دیرپای بشر یا تماشای خوشی ها و شادکامی های زود گذر می کشاند. زنده یاد قیصر امین پور(1338- 1386) از جمله شاعرانی است که شعرش مملو از تصویرهای ناب زندگی است؛ زندگی ای که در روستای گتوَند از توابع شهرستان دزفول آغاز می شود و در هشتم آبان 86 بر اثر بیماری کلیه و قلب در تهران پایان می پذیرد و غریبانه دنیای ما را ترک می کند.
شوقِ شعرکودک و نوجوان
پرونده پر برگ فعالیت های دکتر قیصر امین پور از سال 58 در حوزه هنری و صفحه شعرِ هفته نامه سروش آغاز می شود و صمیمیت و زلالی اش را در شعر کودک و نوجوان دهه 60 نشان می دهد. مثل شعر «راز زندگی»:


غنچه با دل گرفته گفت / زندگی / لب ز خنده بستن است /گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است /با زبان سبز، راز گفتن است
گفت وگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر می کنی؟ /کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است / هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
در کتاب «به قول پرستو» مجموعه شعر کودکانه(چاپ1375) قیصر با روایت داستانی روان، جذاب و لطیف و در عین حال عمیق، می خواهد پنجره تازه ای رو به نوجوانان بگشاید و تماشای افق های متفاوتی که تصاویرش را جز در واژه های شعر نمی توان به تماشا نشست.
پیش از این ها فکر می کردم خدا / خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها / خشتی از الماس خشتی از طلا...
 شعر دوره پایداری
قیصر با پختگی فکر و زبان ضمن احساس دین به رزمندگان عرصه دفاع مقدس به یکی از موفق ترین شاعران انقلاب به ویژه دوران جنگ و شعر پایداری تبدیل می شود. شعرهای چاپ شده در مجموعۀ «تنفس صبح» بازتاب دهندۀ دغدغۀ آن دوران است. «شعری برای جنگ» نمونۀ بسیار بارزی است که افق وسیع نگاه شاعر را پدیدار می کند: می خواستم شعری برای جنگ بگویم/ دیدم نمی شود / دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم: باید زمین گذاشت قلم ها را / دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست/ باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ / از لوله تفنگ بخوانم- با واژه فشنگ - ...
قیصر غیر از شعر نیمایی، قالب غزل را هم با استادی تمام به کار می گیرد و نبوغ شعری خود را آشکار می کند:
بیا به خانه آلاله ها سری بزنیم / ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم / سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شبی به حلقه درگاه دوست دل بندیم/ اگرچه وا نکند، دست کم دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است/ بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
به اشک خویش بشوییم آسمان ها را / ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
اگرچه نیت خوبی است زیستن اما / خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
حسرت و حیرت همیشگی
مقتضیات دوران جدید و مسائل نو ظهور جامعه، ذهن قیصر را متوجه مضمون پردازی هایی می کند که در دفتر شعرهای «آینه های ناگهان» و «گل ها همه آفتابگردانند» ظهور یافته است. این دفتر جهش فکری و هنری معناداری در کارنامۀ زرین شاعر محسوب می شود. از این جاست که شعرهای قیصر با موسیقی و ترانه پیوند می خورد و در گوشه و کنار زمزمه می شود.
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم / ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره / پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم / اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم / اگر داغ شرط است، ما برده ایم...
***
حرف های ما هنوز ناتمام / تا نگاه می کنی: وقت رفتن است /باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که باخبر شوی / لحظۀ عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !
عمده ترین درون مایه های «آینه های ناگهان»(دفتر دوم) هم ملال و احساس اندوهی است که ریشه در مسائل بنیادی اجتماع و فرهنگ زمانۀ خود دارد. ضمن این که دوران تدریس دانشگاهی و ژرف کاوی در مسائل وجودی انسان، قیصر را کم کم به وادی تعمق فلسفی می کشاند. نتیجۀ این درون نگری ها و عرق ریزان روح، شعرهایی است که مخاطب جان آگاه را میخ کوب می کند.
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا ؟
گمشده ای به نام عشق
«دستور زبان عشق» مجموعه شعر سال های 80-85 را می توان کارنامۀ درخشان دوران پختگی و کمال شعری قیصر دانست. دفتری که مهم ترین ویژگی زندگی شاعر یعنی جنبه عاشقی اش را در آن جست وجو می کند. از این رو «عشق» با کوله باری از درد و رنج و اندوه تنهایی، اولین و آخرین مضمونی است که وِرد زبان شاعر است؛ آن هم زبان شعری شگفت انگیز و صمیمی مختص قیصر. این دفتر آخرین دفتر شعری است که در مرداد 86 چاپ شد و حسن ختامی به یاد ماندنی است از شاعری که روزگاری سروده بود «و قاف حرف آخر عشق است آن جا که نام کوچک من آغاز می شود».
دست عشق از دامنِ دل دور باد! / می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد /که دلت را یادی از ساحل مباد؟
***
ای عشق، ای ترنم نامت ترانه ها / معشوق آشنای همه عاشقانه ها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست / مضمون و محتوای تمام ترانه ها...
در وادی پر فراز و نشیب عشق است که تاملات ناب شاعر و حیرت متفکرانه اش به چشم می آید و به «خود فراتر» دست می یابد.
این منم در آینه یا تویی برابرم؟ /ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم!
در من این غریبه کیست باورم نمی شود/ خوب می شناسمت در خودم که بنگرم
این تویی، خود تویی، در پس نقاب من / این مسیح مهربان، زیرنام قیصرم
قوم و خویش من همه از قبیله غم اند / عشق خواهر من است، درد هم برادرم
سال ها دویده ام از پی خودم ولی /تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم...