دنده‌عقب تاريخي

در تاريخ ايران، نخستين كسي كه كمر همت به موقوف‌شدن بست‌نشيني بست، ميرزا تقي‌خان اميرنظام بود. وقتی میرزا آقاخان نوری در مسجد جامع بست نشست، امیر او را از بست درآورد. گفته شده ناصرالدين‌شاه نيز در اين سودا با امير هم‌داستان بود. خطاب به «ملاعلي کني» نوشت: «شما که رئيس علما هستيد، حکم بدهيد به رفع بست‌نشيني و آن را مهمل گذاريد.» چنين بود كه سنت‌ بست‌نشيني - كه در روزگار خود حاوي نكات مثبت و منفي توأمان بود- تا عصر پهلوي و بنياد گذاشته‌شدن دادگستري نوين، كم و بيش ادامه يافت. 166 سال پس از ميرزا تقي خان اما، كساني دست‌دركار احياي سنت‌ قجري بست‌نشيني شده‌اند. هرچند اين فكاهه كوتاه، در ميانه طعن و بي‌توجهي مردمان، ختم به خانه‌نشيني شد اما نبايد از كنار آنچه در حرم حضرت‌ عبدالعظيم حسني رخ داد، به‌سادگي گذشت. آنچه احمدي‌نژاد و يارانش در اين روزها كردند، نشانه‌اي است روشن از زوال‌ تجربه تاريخي در سپهر سياست‌ورزي ايران. زهر‌خند تاريخ اينجاست كه اين حلقه‌ كوچك بست‌نشين، با چنين جنس و جنمي، هشت سال سكان‌دار مديريت اين سرزمين بوده‌اند. مرداني كه  نشستن‌ طولاني‌شان بر صندلي‌هاي بلند هم، افق نگاه‌شان را گسترده نكرده است. آنان كارويژه دولت‌مرد و مبارزه سياسي را با هبوطي باور‌نكردني در خلاف جهت حركت عقربه‌هاي ساعت، يك قرن و نيم به عقب برگردانده‌اند. جان كلام اينكه بست‌نشينان ديروز و پريروز، از اميركبير كه هيچ، نسبت به ميرزاآقاخان نوري بيش از 150 سال «تأخير فاز» دارند. ساده‌دل بودند آنان كه به ايشان اميدهاي بزرگ بسته بودند. درد اين است... .