سرنوشت آدم‌ها بعد از بازسازی گم می‌شود

شهروند |  ۲۱ آبان امسال زلزله‌ای سرپل ‌ذهاب را لرزاند و ویرانی‌ای به بار آمد که باید تا ماه‌ها و سال‌ها مشکلات آن را رفع کرد. هنوز بعد از ۱۴‌سال مشکلات زلزله بم باقی است و سیامک زندرضوی؛ جامعه‌شناسی که هم در زلزله بم حاضر بوده و از هفته‌های ابتدایی زلزله کرمانشاه به سرپل ‌ذهاب رفته، در نشست «از بم تا کرمانشاه: درس‌هایی که نیاموخته‌ایم» می‌گوید؛ نگرانی‌های ما از بم ممکن است در کرمانشاه تکرار هم شود. او به نخستین داده‌هایی ارجاع می‌دهد که بعد از حادثه اعلام شد. آمار از دست‌رفتگان: ۴۳۲ فوتی، اما بلافاصله در گزارش اولیه نماینده کرمانشاه اعلام می‌شود که این‌طور نیست و در حدود‌ هزار کشته داشته‌ایم. «ما یادمان مانده که در زلزله بم هم رقم‌ها از ۲۵‌هزار نفر کشته شروع شد تا 40‌هزار نفر. درنهایت هم جمعیت‌شناسی نیامد این آمار را به دقتی برساند.» رضوی می‌گوید.هفته اول حادثه خبر مهم دیگری که اعلام شد، این بود که توافقی بین بنیاد مسکن و سپاه انجام می‌شود برای اسکان موقت. البته متن فراتر از اسکان موقت می‌رود و قرار به بازسازی و ساخت مسکن دایمی می‌شود، بدون آن‌که در عرصه عمومی و مشاوران و شهرسازان درباره آن صحبت کنند. «می‌خواهند ۴۰‌میلیون تومان برای اسکان دایمی و ۶‌میلیون تومان بلاعوض بدهند. در زلزله بم پولی که می‌دادند، ۱۶‌میلیون تومان بود برای بازسازی. قیمت دلار آن زمان ۸۳۰تومان بود. اگر امروز این ۴۶‌میلیون را با دلار ۴۴۰۰ حساب کنیم، باید در حدود ۵برابر بر این رقم اضافه شود تا به سطح بم برسیم. این سناریویی است که نوشته شده و قرار است عملی شود.»
با این وجود، زند رضوی می‌گوید؛ حسن اول کرمانشاه به نسبت بم این است که دفتر انجمن جامعه‌شناسی به محض وقوع زلزله در محل حاضر شد و دفتر انجمن گلستان؛ خراسان‌شمالی؛ اراک؛ لرستان و سردشت هم برای همراهی آمدند و ما بازدید را شروع کردیم که البته در زمان زلزله بم در هفته ششم چنین بازدیدی داشتیم. «در زمان زلزله بم دفاتر جدی جامعه‌شناسی در سطح کشور نداشتیم. من جامعه‌شناس مستقر در بم بودم اما در کرمانشاه در سرپل ذهاب در هفته چهارم انجمن
 دفتر زد.»
رضوی می‌گوید: از همان لحظه ابتدایی که به سرپل ذهاب رسیدیم، با شهری روبه‌رو شدیم که هرکجای آن چادری برپا بود و سوال این بود که چرا چادرها همه جا حضور دارند؟ وضع چادرزدن نباید این‌طور باشد. «هلال‌احمر گفت اینها را ما نصب نکردیم. همان چادرهایی است که از دست ما خارج شده. نصب چادر درچنین شرایطی کجا و چگونه باید باشد؟ مردم روکش سقف خانه‌های خراب‌شده را جدا می‌کردند برای کف چادر، چون عایق مناسبی است.»


درهمین زمان مجموعه‌ای از کانکس‌ها وارد شهر می‌شوند و این کانکس‌ها در مناطقی مانند اردوگاهایی که در بم هم برپا شد، قرار گرفتند. «باید حمام و توالت را مناسب می‌کردیم. بسیاری از زن‌ها می‌گفتند دستشویی نمی‌روند و این عامل بیماری‌های بسیاری می‌شود و از این‌رو راه‌ انداختن سرویس بهداشتی بسیار مهم بود، اما فرق آن با بم این است که سیستم فاضلاب وجود داشت.»
رضوی می‌گوید: درکنار تمام سختی‌های برجای مانده از زلزله؛ حس زیبایی و زندگی جاری است. لبخندی که بر لبان برخی از آنان است و جمله‌ای که به کار می‌برند: ما جان به در برده‌ایم.
 هفته چهارم زمان رونق جرثقیل‌های کانکس است و بنیاد مسکن که خاکبرداری را شروع کرده. از شهر سرپل ذهاب که بیرون بیاییم و به مناطق روستایی برسیم؛ انواع الگوهای سکونت اضطراری که مفهوم دانش بومی را یادآور می‌شود. استفاده از نی‌هایی که به خوبی به هم متصل شدند و در بسیاری از مناطق از آنها استفاده شد. «اسکان اضطراری برای شهروندان در حدود ۵‌میلیون تومان هزینه داشت، این نوع از اسکان در حدود 600‌هزار تومان هزینه دارد، اما در نقطه کوییک و برخی دیگر از مناطق؛ گروه‌های جدی ساخت‌وساز از این مدل استقبالی نکردند.»
بعد از زلزله کار زنان چندبرابر شد؛ درحالی ‌که کودکان هم به آنها گلاویز بودند. کودکانی که هرچه بزرگتر می‌شوند، وضعیت‌شان بهتر نشده. آنها همه‌جا هستند اما دیده نمی‌شوند. کنجکاوند. «هرجا که بودیم کودکی بود و حرف‌های ما را می‌شنید. معضل اصلی مناطق آسیب‌دیده که ادامه هم دارد این است بچه‌ها به سمت هر ماشینی که می‌آمد، می‌رفتند و می‌گفتند برای ما چه آوردی؟ من سوال ساده‌ای پرسیدم و گفتم چه فضای جایگزینی برایشان آماده کرده‌اید؟ آیا کار دیگری وجود دارد که آنها انجام دهند؟ و اگر تشخیص و کنجکاوی‌شان فضایی برای بروز نداشته باشد، چرا آنها نباید به دنبال ماشین‌ها
روان نباشند؟»
 نوجوانان سرپل هم مانند بم با موتورسیکلت در شهر روان بودند. رضوی می‌گوید: تنها موردی که توانستم درباره جایگاه کودکان نشان بدهم؛ یک نصف روز گردش با کودکی بود که از او خواستم بیاید و محله‌اش را برایم تعریف کند. او با چنان حوصله‌ای همه‌ جا را به من نشان داد و همین لحظه‌ای بود که آن کودک زندگی کرد.
در بم شاهد وضعیتی وحشتناک بودیم. بم شهر زیبایی بود که زلزله از آن فاجعه‌ای انسانی ساخت. 100نفر در کرمانشاه معلول شدند و در بم در حدود ۲۵۰نفر معلول داشتیم. این نشان می‌دهد که نخستین امدادگران خویشاوندا‌ن‌اند که باید بلد باشند چگونه فرد را از زیر آوار نجات دهند. سازمان‌های غیردولتی زیادی آمدند که جای آنها در کرمانشاه خالی است، اما پرسشی که رضوی می‌پرسد، جایگاه اسکان موقت است. او می‌گوید، اسکان موقت کجا باید باشد؟ «در بم می‌خواستند اسکان موقت کنار خانه آنها باشد اما در تهران تصمیم گرفتند اردوگاهی خارج از شهر برای بمی‌ها ساخته شود. ۲۷‌هزار اسکان موقت ساخته شد که شهروندان مایل به زندگی در آن نبودند و فقط چهار‌هزار واحد قابل اسکان شد. دو‌هزار نفر از ساکنان آن‌جا هم ساکنان واقعی بم نبودند.» رضوی می‌گوید: اردوگاه‌ها مشکلات متنوعی دارند. در بم بعد از دو‌سال اردوگاه برچیده شد اما پیمانکاران نفع خودشان را بردند و نزدیک است که در کرمانشاه هم این اتفاق تکرار شود. آن‌جا به همت شورای شهر سعی کردند گروه‌های معمار و شهرساز با شهروندان به توافق برسند اما موفق نبود، چون بنیاد مسکن قدرت بیشتری داشت و الگوهای خودشان را تحمیل کردند. کارگران بسیاری به بم آمدند و حالا این اتفاق دوباره در کرمانشاه تکرار می‌شود. اجازه نمی‌دهیم ساکنان به شکل سیستماتیک وارد عمل شوند.
آمادگی برای کار با کودکان در بم خیلی خوب شروع شد و استمرار پیدا کرد. کارگاه‌های آموزش همگانی یکی از مواردی بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. یکی از تیم‌های هندوستان؛ میزهای لرزه آورده بود و می‌گفتند خانه چطور ویران می‌شود که برای بسیاری از کودکان تجربه خوبی بود. «اولویت اول بعد از فجایع کودکان‌اند. بیشترین فشار را تحمل می‌کنند. پدران عصبانی به مادران فشار می‌آورند و مادران به کودکان. وقتی کودکان را به رسمیت می‌شناسید، این امکان وجود دارد که خانواده‌ها هم به شادی کودکان وارد شوند و این ورود خوبی برای مشارکت و مداخله پس از بحران است.»
ایجاد آستانه اقتصادی برای جلوگیری از کوچ
بیژن کلهرنیا؛ استاد دانشگاه رازی کرمانشاه از همان روز ابتدای حادثه در محل حاضر بود. او از نزدیک با مشکلات زندگی افرادی روبه‌رو شد که همه‌ چیزشان را از دست داده بودند. کلهرنیا سال‌ها در کار بازسازی قصرشیرین و سرپل ذهاب پس از جنگ بود و در اجرای طرح‌هایی در جنوب تهران برای بازسازی مشارکت داشت؛ «سوال عمده من این بود که چرا بخش دولتی نمی‌تواند همگام و همسو باشد و مانع کار می‌شود؟ آن زمان بدون تجربه ولی حالا با دانشی که داریم، نباید این روند ادامه یابد.» دانشجویان ما هنوز بیگانه‌اند با این روش. بیگانگی در حادثه حاکم می‌شود. فرد نمی‌تواند آینده را ببیند. آن انسان را تجسم کنید. چگونه باید دوباره وارد مدار زندگی شود. این اتفاق بعد از هرحادثه بزرگی رخ می‌دهد. بزرگترین آن هم در زمان جنگ جهانی بود که کل اروپا دچار چنین وضعیتی شدند. آثار نویسندگانی چون آلبرکامو؛ کافکا؛ کرگدن اژن یونسکو یا آثار ایبسن و... همگی جهان را تکان داد. دنیا توانست دوباره به امید روبیاورد. «راهبرد پیشنهادی سازمان‌‌دادن جامعه محلی است. باید جامعه شهری یکپارچه شود و در نتیجه به توانمندسازی وارد شویم. تجربه جهانی هم همین را می‌گوید. باید به سمت شورایاری محله‌محور حرکت کنیم و همچنین تشکیل گروه‌های تسهیلگر است که این گروه‌ها می‌توانند در هنگام لزوم بسیار کارآمد و دقیق وارد عمل شوند.»
صندوق توانمندسازی ساکنان بنیانگذاری شد که صندوق مشارکت عمومی است. هرچند نتیجه تاکنون خوبی نگرفته‌ایم اما کلهرنیا می‌گوید؛ تلاش دقیقی بود. «دولت را هم نباید فراموش کرد. سازمان مدیریت بحران فعلی هیچگاه نتوانسته کارگشا باشد در زمان بحران‌ها؛ چراکه پیش از بحران برنامه‌ریزی دقیقی نداشته. ما در زمانی زندگی می‌کنیم که مدیریت بحران خیلی
 اهمیت دارد.»
او به تجربه زلزله کوبه اشاره می‌کند. زلزله‌ای که بعد از آن ۲۰‌هزار واحد شورایاری در مدت ۹‌سال در کوبه تشکیل شد. «دکتر پرویز پیران با همه تلاشش ۸۰واحد در تهران ایجاد کرد. وقتی ایشان این تعداد بتوانند ایجاد کنند، یعنی چقدر جامعه ما سازمان‌نیافته است.»
اما سوال اصلی کلهرنیا این است که چرا دولت نمی‌تواند بازسازی کند؟ جواب این است که دستگاه دولت در ایران از بالا به پایین کار می‌کند. نگاه توسعه‌ای قدرت- دولت و قدرت- ثروت حاکم است. این‌گونه توسعه در عمق جامعه نفوذ نمی‌کند و دوشیدن گاو عقیم است. باید مجال و آموزشی وجود داشته باشد که از پایین و درون سازماندهی کرد. باید درون‌زا باشد. نه‌تنها برای مقابله با بحران که برای توسعه اجتماعی. کاری که بعد از جنگ جهانی رخ داد. نهادهای کوچک کارآفرینی ساخته شدند. با دست خالی و بدون پول.
«کودکان موتور محرک روحی هستند. این اندیشه باید انتشار پیدا کند که خودشان کار کنند و ما فقط تسهیلگر باشیم. ما برای این اتفاقات فیلم نمی‌سازیم. درحالی‌ که برای جنگ‌ها فیلم‌های بسیاری ساخته می‌شود. تئاتر و موسیقی می‌توان ساخت از لحظه لحظه زندگی در آن منطقه.»
نگاه کلهرنیا این است که سازماندهی اجتماعی اساس و پایه است. در بازسازی باید 6 مرحله را طی کرد که نخستین آن سازماندهی اجتماعی است. مرحله دوم ارتقای اقتصادی است.
باید محلی بسازیم که جمعیت از آن فرار نکند. «اقتصاد ریزبافت به درون خانواده ببریم؛ متناسب با الگوی زیستی آن منطقه. این اقتصاد می‌تواند باعث فراموش‌کردن زلزله شود و نگاه به آینده آنها افزایش پیدا کند.»
کلهرنیا می‌گوید در سرپل‌ ذهاب صد دسته پروژه تعریف کردیم و می‌خواستیم نشان دهیم مردم این مناطق کدام را انتخاب و چطور آن را عملی می‌کنند؛ ایجاد آستانه اقتصادی برای جلوگیری از کوچ. مرحله بعد مسکن است. ما هنوز الگوی بازسازی نداریم. شهری که نقشه‌اش پاک شده را باید مردم مجدد بکشند. شهرسازی مورد نظر ما طرح جامعی که حاصل پیوند قدرت و ثروت است، نیست. این نمی‌تواند راهگشا باشد. در بم از همین الگوها استفاده شد که بسیار آسیب‌رسان بود. شهر و مردم و اقتصاد باید با هم دیده شوند. سمت یکپارچه‌نگری باید برویم و از نظرات جدید استفاده شود. با مردم حرف بزنیم و به تعامل برسیم. ممکن است طرح قبلی مورد قبول نباشد. «دولت وارد شده و می‌گوید همان شهر قدیم را بسازیم. اگر شهر قدیم خوب بود که در مقابل زلزله اینطور شکننده نبود. مردم در آن طرح حضور نداشتند.»
باید بعد از بازسازی شکوفایی اقتصادی ایجاد می‌شد اما در بم این اتفاق نمی‌افتد؛ به شکوفایی اقتصادی نمی‌اندیشیم.
نکته بعدی مشارکت خصوصی-عمومی است. بخش‌هاي عمومی و نیمه‌عمومی هم باید وارد کار شوند. تعاونی‌ها قابلیت هم‌افزایی بسیار زیادی دارند. مرحله بعدی که در سرپل ذهاب مشکل ایجاد کرد، ساماندهی کمک‌های مردمی بود: «نیاز به یک کمپین بزرگ برای ساماندهی این کمک‌ها داریم.» این کمک‌رسانی‌ها فضا را بیشتر فلج کرد. بسیاری از کمک‌ها فاسد شد و کانکس‌ها و چادرها به‌درستی توزیع نشد. سوال این است که چگونه می‌شود کمک‌ها را سازماندهی کرد؟ باید کمپین بزرگ و اصلی وجود داشته باشد؛ چرا که ما در مرحله مقدماتی هستیم و هنوز به مرحله توسعه نرسیده‌ایم. ما هر ربع قرن زلزله‌های مصیبت‌باری را داریم که جمعیت بسیاری از مردم ما را با خود می‌برد. زلزله در سرزمین ما گاهی محو ایدیولوژیکی کرده است. شهر ری نابود شد و حلوان در سرپل ذهاب زیر خاک است. دیناروند در کرمانشاه مرکز علوم دینی بوده و دیگر نیست؛ زلزله تمدن‌هایی را نابود کرده است.
اما همچنان بعد از زلزله‌ها دولت دچار سردرگمی است. آمار کشته‌شدگان واقعی نیست. عمده فاجعه میزان کشته‌شدگان نیست؛ فاجعه این است که مرکز اقتصادی و زیستی آن‌جا کم‌کم دارد از بین می‌رود و نمی‌توانند روی پای خودشان بایستند.
«متخصصان جامعه باید جمع‌آوری شوند و نگذاریم از بین بروند. نباید بگذاریم دولت دوباره اشتباه کند. برای خانه روستایی بنیاد مسکن طرحی داده که اصلا مناسب آن منطقه نیست. خانه روستایی باید ایوان داشته باشد. زندگي روستایی‌ها فقط سکونت نیست باید چند بعدی نگاه کرد. این موارد در کنار یکدیگر می‌تواند
 اثرگذار باشد.»
مستندسازی زلزله‌های گذشته
«گروه پژوهشی بازسازی پس از سانحه در دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی در ‌سال ۸۴ با پذیرش ۶ دانشجوی کارشناسی ارشد آغاز به کار کرد.» فلاحی، دانشیار گروه بازسازی دانشگاه شهید بهشتی و از بنیانگذاران گروه بازسازی می‌گوید کار گروه در دانشگاه تمرکز بر روی بازسازی است. او از تجربه‌اش در زمان جنگ و آزادسازی خرمشهر می‌گوید. وقتی دانشجوی‌ سال دوم معماری دانشگاه بود، پروژه‌های معماری را در آن مناطق گذراند؛ در دشت آزادگان. «نخستین تجربه‌های بازسازی را آن‌جا کسب کردیم. با پایان گرفتن جنگ برگشتیم و من به استرالیا رفتم و بازسازی را در سال‌های بعد با محوریت زلزله منجیل آغاز کردیم. ما به این فکر بودیم که چرا این سرزمین را امن نمی‌سازیم.»
او می‌گوید زمانی این رشته را شروع کردند که هیچ منبع فارسی نداشت و از منابع و تجربه‌های جهانی استفاده کردند. «در طول این مدت کاری که داشتیم این بود که چگونه باید به بازسازی به شکلی علمی نگاه کنیم. با وجود تجربه‌ زلزله سال‌های قبل،‌ سال ۱۳۳۱ نخستین بازسازی مستند‌شده طرود در سمنان است؛ بعد زلزله ۱۳۳۹ لار، زلزله ۱۳۴۱ بوئین‌زهرا، زلزله ۱۳۴۷ فردوس، ۵۱ قیر و کارزین، ۵۷ طبس. ۶۹ منجیل و رودبار ۸۲ بم، ۹۱ ورزقان و ۹۶ کرمانشاه؛ اینها زلزله‌های بالای ۶ ریشتر کشور بود. با وجود تجربه‌های بسیاری که از زمان جنگ داشتیم، نتوانستیم به‌درستی وارد عمل شویم.
این سوال ما را وادار کرد تا بازسازی زلزله‌های قدیم را مستندسازی کنيم. نخستین قدم این بود که دیگران چه کردند. مدیریت واحد تصمیم‌گیری و فرماندهی واحد؛ کلیدواژه بازسازی‌های موفق پیشین بوده است. یکی از نشانه‌های موفق یک سکونتگاه این است که فعال و زنده است. الان خانه‌ای که در‌ سال ۵۱ ساخته شده سالم و زنده است. «به ذهن‌کاوی افراد سالخورده پرداختیم. مصاحبه عمیقي با افرادی که باقی مانده بودند، انجام دادیم و بعد کروکی برداشتن از چیزی که وجود دارد و چیزی
 که بود.»
فلاحی می‌گوید كه بازسازی مانند کوه یخ است. خانه‌ها خراب شده‌اند. خرابي بناها و زیرساخت‌ها نشان‌دادنی است اما نمی‌بینیم اقتصاد منطقه چه شده؟ مسائل اجتماعی چه اتفاقی برایشان افتاده. یکی از دلایل شکست بازسازی‌های ما در تمام این سال‌ها این بوده که فقط به مقوله ویرانی خانه‌ها پرداخته‌ایم. اول مسکن و بنا را دیده‌ایم. اقتصاد، مسائل اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی و زیست‌محیطی هیچ‌کدام قابل‌ عکس‌گرفتن نیستند؛ اما همه پایه کوه یخ‌اند. ما برای بازسازی به این نتیجه رسیدیم.
«افراد هنوز در چادر بودند و اسکان موقت داشتند اما ماهواره نصب کرده بودند. واقعیت‌ها این است. ما در بازسازی به دنبال بستر اجتماعی و روانشناسی باید باشیم. مگر می‌شود خانه‌ای ساخت بدون آن‌که بدانیم اخلاق قومیت و مسائل دیگر چیست؛ اگر اینطور باشد می‌شود شهرک سینمایی، همه ‌چیز شیک است. یکی از مهمترین اشکالات ما در بازسازی‌هایمان این بوده که بازسازی را فقط مهندس‌محور دیدیم؛ اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ «از نظر کلهرنیا انسان‌محوری را به‌ عنوان یک اصل باید مورد تأکید قرار دهیم. هم از بالا به پایین و هم از پایین به بالا باید باشد. دولت و مردم باید به تعامل برسند.
تعریف بازسازی این است که ساماندهی کنیم. باید بدانیم از منطقه چه می‌دانیم و چه می‌کنیم. ساماندهی بعد از مرحله اضطرار باید عملی شود و بعد از زمانی که بدانیم چقدر مردم و منطقه را شناخته‌ایم. بازسازی یعنی انسانی دیدن ساخت‌وسازها و یعنی بهبود زندگی مردمانی آسیب‌دیده.