روزنامه شهروند
1397/02/02
نذر کردم هلالاحمری شوم!
سمیراصیدی- خبرنگار داوطلب | نادر الماسی جوان طلبه 22 سالهای که در شهرستان صحنه به دنیا آمده، اکنون در سطح یک حوزه علمیه شهرستان سرپل ذهاب تحصیل میکند و دقیقا یکسال تا پایان دریافت مدرک باارزش طلبگی او باقی مانده است، البته اگر دست سرنوشت او را یاری میکرد، درحال حاضر مدرک خود را دریافت کرده بود. هوا تقریبا ابری و آفتابی بود، انگار آسمان هم هوای دلش بینابین بود. مسیر طولانی را به همراه تعدادی از مسئولان هلالاحمر استان ازجمله نماینده ولیفقیه در جمعیت هلالاحمر استان، معاون داوطلبان و... طی کردیم، تا به خانه طلبه جوان 22سالهرسیدیم.
عشق به حوزه؛ وصف نشدنی است
نادر الماسی طلبه جوان روایتگر لحظات تلخ زلزله کرمانشاه است. او در گفتوگو با «شهروند» از لحظاتی پیش از وقوع زلزله سخن میگوید: تقریبا 10 دقیقه قبل از وقوع زلزله با دوستانم در حجره (اتاقی که در حوزه علمیه است را به اصطلاح حجره مینامند) کنار هم نشسته بودیم که من از آنها جدا شدم و به سوی کتابخانه برای خواندن درسهایم رفتم. چند لحظهای کوتاه بیشتر نگذشته بود که متوجه تکانهای عجیبی شدم. فرصتی برای فکرکردن نداشتم که یکباره ساختمان حوزه فرو ریخت. درحال تقلاکردن برای رهایی از آن همه آهنپاره و آجر بودم که متوجه شدم پای راستم از زانو قطع شده است.»
او ادامه میدهد: «پس از اینکه مرا از زیر آوار بیرون کشیدند، همسایهها مرا سوار خودرو کردند و از سرپل ذهاب حرکت کردیم.
در ابتدای مسیر سرپل ذهاب بودیم که بنزین خودرو تمام شد، در همان جا ایستادیم تا خودروی دیگری آمد و با آن مسیر را ادامه دادیم. به گردنه پاطاق که رسیدیم، کوه ریزش کرده بود. همه مردم در مسیر راه مانده بودند و کمک میکردند تا سنگهایی را که از کوه ریزش کرده و باعث شده بود جاده بسته شود، به کنارههای جاده منتقل کنند.»
او افزود: «بالاخره با گذشت چند ساعت طاقتفرسا با وضع جسمی و روحی بسیار بدی که میگذراندم، به بیمارستان شهرستان اسلامآباد غرب» رسیدیم. طلبه جوان افزود: «در آنجا به دلیل تخریب بالای بیمارستان و در اختیار نداشتن تجهیزات کامل، بهصورت سرپایی برای پیشگیری از خونریزی و آسیبدیدگی بیشتر درمان شدم و مرا با اتوبوس آمبولانس به همراه چند مصدوم دیگر به بیمارستان امام علی(ع) منتقل
کردند.»
او افزود: «نزدیکهای صبح بود که به بیمارستان رسیدیم. از همان لحظه اول کار رسیدگی پزشکان شروع شد. ابتدا بازویم را که پاره شده بود، جراحی کردند و بعد طی چند روز که آنجا بودم یکسری اقدامات برای مداوای زانویم انجام دادند.»
الماسی درخصوص ادامه روند درمان خود میگوید: «پس از گذشت چهار روز مرا به بیمارستان بیستون منتقل کردند و در آنجا هم یک عمل زانو انجام دادم. برای تکمیل روند درمانی مرا به بیمارستان بعثت تهران منتقل کردند و حدود 35روز در بیمارستان بستری و تحت درمان بودم، پس از آن با تجویز دارو مرا ترخیص کردند، تا طی 6 ماه پس از مصرف دارو، زانویم برای انجام پروتز آماده شود.»
اعضای هلالاحمر بیادعاترین افراد
نادر الماسی میگوید: همه اینها را که گفتم تلخ بود، اما در همین تلخی، شیرینی خاصی را چشیدم که همان لحظات با خودم عهد کردم گام در این راه بگذارم و این شیرینی را به همگان هدیه دهم. در آن شرایط سخت و طاقتفرسا که به یکباره همه دنیا در مقابل چشمانم تیرهو تار شده بود، همه مردم درحال جیغوفریاد، ناله، گریه و زاری بودند، در این میان افرادی را دیدم که با جانودل به مردم کمک میکردند، گویی خانواده خود آنها بودند که گرفتار شدهاند. این افراد مردم را آرام میکردند، مصدومان را از زیر آوار بیرون میکشیدند، کودکان را با مهربانی در آغوش میکشیدند و...
او درخصوص فعالیت داوطلبانه در هلالاحمر میگوید: «آنها نیروهای جمعیت هلالاحمر بودند که لحظاتی پس از حادثه خود را به میان مردم رساندند تا به آنها کمک کنند. من از هلالاحمر و کارهای نیکویی که انجام میدهند، بسیار شنیده بودم، اما این بار فرق میکرد، من با چشمان خودم این همه مهربانی و تلاش را
دیدم.»
او افزود: «در همان لحظات با خودم عهد کردم اگر خداوند عمر دوبارهای به من ببخشد، پس از بهبود وضع جسمانی تمام دورههای هلالاحمر را بگذرانم و در کنار تبلیغات که بخشی از کار و رشته تحصیلیام یعنی طلبگی است، مباحث امدادی هلالاحمر را به مردم آموزش دهم.
من در این بحران به راستی که دریافتم اعضای جمعیت هلالاحمر بیادعاترین افراد هستند. در پایان این دیدار مسئولان جمعیت هلالاحمر استان کرمانشاه اظهار امیدواری کردند از نظر تحصیلی و درمانی همواره به نادر کمک کنند، تا او بتواند تمام برنامههایی را که برای آینده داشته است، اجرایی کند و کوچکترین خدشهای به آینده و آرزوهای او وارد نشود.»
سایر اخبار این روزنامه
گره از کار مردم باز کنید
رستاخیز سی از آتش سیاوش
استثنا در همه سازمانها هست
زندگی شگفت انگیز «متین»
زندگی خصوصی فوتبالیست شاعر
بازداشت دزدان معروف پایتخت
نجاتگران وفادار
زندگی دوباره در مرز ایلام
صفحه شهرونگ
نذر کردم هلالاحمری شوم!
شنبه به وقت رگبار محیطبانان
میدان «چه کنم»
هلالاحمر ندای کمک و ایثارگری
ترتیبات امنیتی منطقه و زیانهای اسراییل
معيار موفقيت انقلاب