روزنامه فرهیختگان
1397/03/12
شجریان؛ خوانش سوم
در قصـــــــه طوطــــــی و بازرگان، مولوی در جایی به علت در بند شدن طوطی یاد میکند: «زانک آوازت ترا در بند کرد» و در همان قصه به بند محکم شهرت که بر دست و پای آدمی است، اشاره دارد و درخصوص شهرت آدمی ادامه میدهد: «دشمنان او را ز غیرت میدرند، دوستان هم روزگارش میبرند.» شهرت و شجریان از هم جداناشدنیاند و صدالبته که محمدرضا شجریان در سالهای اخیر بهخاطر مواضع و اظهارنظرهای سیاسیاش، به پدیدهای فراتر از هنر آوازخوانیاش شهرت یافت؛ مسالهای که باعث شده حرفزدن از خواننده پرآوازه موسیقی معاصر ایران در انحصار دو نوع روایت سیاسی قرار گیرد؛ یکی او را طردشده از حاکمیت و منجی جریان سیاسی خود تعبیر کرد و دیگری هم منفعلانه مقابلش ایستاد و او را در جایگاه اپوزیسیون سیاسی به نقد کشید. عمدهروایتهایی که مبتنیبر نظرات سیاسی هرباره شجریان، او را بازخوانی و پیشینه و آثار هنریاش را تحلیل میکردند از روزهای پرتنش سال 88 شروع شد و قصه خواننده مشهور ایرانی در دو سوی ماجرا هرچه پیش رفت، پیچیدهتر شد. در این میان شیوه تعامل شجریان با رسانهها، اوضاع را بدتر کرد و اظهارنظرهایش هم مورد سوءاستفاده سیاسی قرار گرفت. مستند بیبیسی فارسی و بعدتر شبکه صدای آمریکا سراغ شجریانی رفتند که حرفهای سیاسی میزد و این حرفها در روزهایی زده میشد که اظهارنظرهای رادیکالی سیاستبازان به صحبتهای شجریان الصاق و در رسانهها به شکلی گلدرشت رونمایی میشد. بعدها هم که شجریان از بازی کنار کشید، پدیدهای که از او در رسانهها شکل گرفته بود، همچنان مخدوش و پر از سوءتفاهم ادامه مسیر داد. البته محمدرضا شجریان در سال 95 در گفتوگو با حمیدرضا نوربخش در روزنامه «ایران»، حصار دو نوع تعبیری را که راجع به او میشد، شکست و در همان مصاحبه گفت: «در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی میآید یک کار اشتباهی میکند. ما به او تذکر میدهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم. این آدم اشتباهی کرده و دروغی گفته است، به او تذکری میدهیم. یا وقتی به یک نفر میگوییم تو حق توهین کردن به مردم را نداری، این درافتادن با کل نظام نیست. عدهای میخواهند سوءاستفاده کنند که چون این شخص به وزیر یا رئیسجمهور گفته این کار را اشتباه انجام دادی، پس این آدم با اصل جمهوری مخالف است که این ستم است.» اما این آخرین مصاحبه مهم شجریان هم نتوانست او را از بند تعابیر سیاسی خلاص کند و همچنان تصویر و هنرش بهواسطه اظهارات تند و تیزش در روزهای 88 در گرو یک جریان سیاسی باقی ماند. شجریان بعد از آن مصاحبه مشهور، تنش به رنج بیماری سرطان گرفتار شد و دیگر مجالی نیافت برای هموطنانش بخواند یا بار دیگر در بازار سیاست، اظهارنظر کند. چند سالی است که در روزهای ماه رمضان، نام شجریان بیشتر بر سر زبانها میافتد آنهم بهواسطه حذف «ربنا»ی او از تلویزیون که همچنان درگیر و دار سوءتفاهمها و اعمال سلیقه مدیران تلویزیون، پخش نمیشود. اتفاقا مصادف با همین ایام، مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» در فضای مجازی منتشر شده است؛ مستندی که روایتهای مخدوش از شجریان و تعاملش با اهل سیاست و رسانه را دوبارهخوانی میکند؛ روایت سومی که سراغ سوءتفاهمها و پیشفرضهای رسانهای درخصوص شجریان رفته است. مستندساز واقعبین نسبت به وقار هنری شجریان در جایی ایستاده که تعامل مردم، مدیران فرهنگی و حتی سیاستمداران را با پدیدهای بهنام شجریان رصد میکند و ماحصلش تکریم جایگاه هنری شجریان است و البته بهخاطر نوع سوژه نمیتواند پرداختی سیاسی نداشته باشد. وجه دیگر از واقعبینی مستند به این است که صاحب اثر پذیرفته که اهل هنر تهی از نظرات و موضعگیری سیاسی و اجتماعی نیست و شجریان طبیعتا درمورد مسائل پیرامونش، ممکن است نظرات سیاسی متفاوت از ساختارهای رسمی حاکمیت داشته باشد، ولی از طرفی هم قائل به این امر است که نظر هنرمند در مسائل سیاسی حتمی نیست و اگر به شکل رادیکالی با آن برخورد شود، وضعیت را در هر دو سوی ماجرای «هنرمند و حاکمیت» بغرنج میکند. مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» در فضای رسانهای با بازخوردهای متفاوتی مواجه شده و البته شدت انتقادها، بیشتر از جانب جریانهایی است که همچنان تلاش دارند شجریان خواننده موسیقی را در انحصار روایت جناح سیاسی خود نگاه دارند. گفتوگو با مهدی طوسی کارگردان مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» عصبانیاند چون نابلدی مواجهه با شجریان را به رخشان کشیدیم شهرت شجریان به قدری واجد ارزش خبری است که وقتی میگویند مستند جدیدی با محوریت او ساخته شده، غالب رسانهها به سراغ مستند و سازندگانش میروند تا ببینید که اینبار شجریان را چگونه روایت کردهاند. در نقطه اول این موضوع برای مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» هم صدق میکرد ولی وقتی مستند بر سر زبانها افتاد، موضعگیریها، انتقادها و بار دیگر صفکشیهای رسانهای شروع شد و نوع جدلها از شخص شجریان به نوع خوانش و آواز او بدل شد. پایههای شکلگیری این مستند و مصاحبههایش به روزهایی بازمیگردد که مهدی طوسی، کارگردان مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد»، در «تسنیم»، دبیر سرویس فرهنگی بود. مهدی طوسی در اولین گامهای مستندسازی خود، سراغ سوژهای رفته که همچنان در یک روایت مرسوم رسانهای گیر کرده و برای اهل سیاست و اهل فرهنگ، کلاف پیچ درپیچی شده است. با کارگردان «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» در مورد روایت جدیدش از شجریان، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.در سالهای اخیر مستند ساختن و حرف زدن درباره شجریان معمولا در انحصار دو نوع روایت قرار داشته است. هر دو نگاه مبتنی بر رویکرد سیاسی شجریان، پیشینه و آثار او را تحلیل کردهاند. با توجه به اینکه نمیتوان شجریان را از نگاه سیاسیاش جدا کرد، مستند «از سپیده تا فریاد»، تلاشی است برای ارائه چه تصویری از شجریان؟ برای اینکه بتوانم جواب شما را دقیقتر بیان کنم، لازم است میان دو مفهوم سیاسی بودن و نگاه سیاسی داشتن با سیاسیکاری یا بازیهای سیاسی تفکیک قائل شویم. همانطور که گفتید این را خیلیها میپذیرند که جناب شجریان مانند بسیاری دیگر از مردمان دارای درک و بینش سیاسی هستند و در برابر مسائل گوناگون موضع سیاسی خاص خود را میتوانند داشته باشند. بدیهی است که کسی این را نمیتواند رد کند و اتفاقا این امر پسندیده و نشانگر پویا بودن یک هنرمند و بودن او در متن جامعه، حوادث و مطالبات آن هم میتواند قلمداد شود. هنرمندی که اینطور است، یک هنرمند فانتزی نیست که آثاری خنثی، بیهدف، بیآرمان و باری به هر جهت تولید و منتشر کند. به بیان دقیقتر این همان چیزی است که از قول استاد علیزاده و آقای پیرنیاکان هم در این مستند بیان شد که هنرمند اتفاقا باید سیاسی باشد و موضع هم داشته باشد اما برخورداری از فهم و بینش سیاسی و دارای موضع سیاسی بودن با سیاسیکاری یا سیاستزدگی تفاوت دارد. این جنس از هنر قائم بر آگاهی، عقلانیت، شناخت و درک سیاسی پایهریزی میشود و مرزی روشن با رویههای مرسوم سیاسیکاری دارد که معمولا در قالب بودن در خدمت منافع یک حزب یا گروه سیاسی قدرتطلب، نمود پیدا میکند. به تعبیر خود آقای شجریان، هنرمند اگر در قاب یا قالب احزاب و گروهها قرار بگیرد به اندازه همان قاب کوچک میشود. من فکر میکنم آنچه درباره استاد شجریان پیش از این توسط برخی جریانات و براساس همان دو نوع روایت که فرمودید بیان شده را شاید در نگاه نخست برخی مبتنی بر رویکرد سیاسی خود استاد شجریان تحلیل کنند اما اگر در موضوع دقیقتر شویم میبینیم که به واقع این روایات با حقیقت نگاه سیاسی استاد شجریان فاصله دارد. این روایات در حقیقت یکسری تفاسیر جریانات عموما سیاستزده از ایشان و مواضعشان است. آنها استاد شجریان را آنطور که علاقهمندند یعنی از زاویه منافع خود میبینند حالا یا ممکن است این منافع با زدن و تخریب ایشان تامین شود یا با تقدیس و مصادره و ارائه تفسیرهای سودجویانه از مواضعشان. به نظرم این جریانات آقای شجریان را هم مانند خیلی چیزهای دیگر مقطعی یا بخشبندی شده میخواهند. این تفاسیر اساسا از جایی به بعد هیچکاری با جناب شجریان ندارد. بارها دیده شده که این روایات تنها به دلیل مواجهه با روایات رقیب خود ترجیح میدهند که از بخشها یا دورههایی از مواضع یک هنرمند یا هر شخص یا پدیده دیگری بهره ببرند تا بتوانند تفسیر خود را برتری و غلبه دهند و اگر لازم باشد در اینباره واقعیت را تحریف یا سانسور هم میکنند و جالب اینکه تفسیر خود را واقعیترین تفسیر معرفی کرده و دیگر روایات واقعی را هم تحریف شده جلوه میدهند. من معتقدم به این دلیل است که پدیدهها و افراد برای آنها تنها زمانی اهمیت دارد که در خدمت مقاصد و اهدافشان باشد.
به هر حال بهخاطر این جنس رفتارها یا تفاسیر که گفتید رابطه جامعه و ساختار با پدیدهای به نام آقای شجریان دچار سوءتفاهمهای زیادی شده است. ممکن است یک مقدار مصداقیتر مقصودتان را بیان کنید؟ اینکه شما روی کدام بخش از این سوءتفاهمها متمرکز شدهاید؟ البته ظاهرا خود مستند هم گرفتار سوءتفاهمهای زیادی شده است. بله، تا حدی همینطور است. مثلا ببینید درباره همین موضوع مورد بحث ما کافی است شما تصویری واقعی از عملکرد سیاسیونی نشان دهید که همگی به دلیل فهم نادقیق خود از عالم هنر یا عدم برخورداری از فهم و درک تعامل درست و عاقلانه با هنر و هنرمند چه تفاسیر عجیب و غریبی درباره آثار ارائه ندادند و چه اهانتهایی که در رسانههای خود به این افراد نکردند، بلافاصله میبینید که هواداران آنها برآشفته میشوند و به سیاستزدهترین شکل ممکن هجمههای خود علیه شما را آغاز میکنند. گویی که به مقدساتشان توهین شده است. به راحتی با شنیدن و خواندن مواضعشان در مییابید که طرفداری از آقای شجریان صرفا ظاهر کلام آنهاست و در بطن ماجرا بغض آنها به دلیل این است که شما، نابلدی جریان متبوع آنها در مواجهه با آقای شجریان را هم به رخشان کشیدهاید. وقتی از سیاستزدگی در مواجهه با پدیدهها صحبت میکنیم دقیقا منظور ما همین چیزهاست. این سیاست زدگی در مواجهه با مستند «از سپیده تا فریاد» هم همچنان ادامه دارد. جریانات رادیکال، برخی حرفهای مستند را برنمیتابند و تحمل نمیکنند و برای برتری دادن خود انواع و اقسام اتهامات را به این اثر نسبت میدهند. جالب اینکه اگر مطالبشان را جزئی دنبال کنید به راحتی دمخروس بیرون میزند و مشخص میشود که ایشان صرفا چند سمپات سیاسی یک حزب یا ارگان خاص هستند که اطلاع و درک دقیقی از عالم هنر ندارند و در عوالم فرهنگی زیست نکردهاند. آنها که روزی حضور آقای شجریان در تلویزیون را دهنکجی به مردم تفسیر میکردند حالا خود را هوادار مردم و ایشان معرفی میکنند و جالب اینکه مطالبشان را با سرچ کردنهای اینترنتی آن هم به گونهای پر از خطا مینویسند. مثلا هفته گذشته در مطلبی، مستند را متهم به تحریف کرده بودند جالب اینکه نهتنها سند مشخصی برای مدعای خود مطرح نکرده بودند بلکه نویسنده در خلال متن خود، به کرات خطاهای مضحکی هم مرتکب شده بود. ماجرا به حدی اسفناک بود که قلمی که به تخریب اثر پرداخته بود حتی حمیدرضا نوربخش، مدیرعامل خانه موسیقی را با محسن نوربخش عوضی گرفته بود که این از یک ناخودآگاه بیگانه با اهالی هنر با پیشفهمهای سیاسی بیرون میآید. یا اینکه در جایی دیگر «فریاد» آمده در اثر که براساس شعری از فریدون مشیری است را با «فریاد» اخوان ثالث که هر دو را جناب شجریان اجرا کردهاند و دومی در این مستند نیامده را از هم تشخیص نداده بود و مکرر درباره دومی نوشته بود. خب، معلوم است که نگارنده محترم اساسا هیچ وقت شنونده آثار آقای شجریان نبوده که هیچ، آثارش را هم نمیشناسد و ماجرا به قدری بغرنج است که شعر و شاعری را هم نمیشناسد. نویسنده محترم که مطلبش را تماما براساس سرچ اینترنتی پیش برده و یک ضربه نهایی کاری هم به خودش زده، آنجایی که درباره گفتار آمده از قول آقای خامنهای درباره آقای شجریان که در فیلم هم آوردهایم و در سایت دفتر ایشان هم موجود است، مستند را متهم به بیسندی و نامعتبر بودن میکند. خب، این اقدام قبل از هجمه به مستند، به زیر سوال بردن اعتبار آن متبوعه و تحریریه آن است که آیا دیگر مطالبشان هم همینقدر نادقیق و بیاعتبار تهیه میشود؟ البته ما عموما سردبیر محترم آن متبوعه را همیشه از حرفهایترینها میشناختیم اما در صفحه اول رسانهشان با اینکه به خبرنگار هم گفتم، کار ربطی به حوزه هنری ندارد و صرفا مرکز تامین و پخش سوره با تهیهکننده طرف قرارداد شده و توزیع و تکثیر کار را برعهده گرفته، اثر را متعلق به حوزه هنری معرفی میکند. شاید با این پیشفرض که بتواند پیشداوری یا قضاوتی در ذهن مخاطب خود شکل دهد. البته این شیوه در میان رسانههای رقیب این جریان هم از گذشته تا اکنون مرسوم است که رابطه درست کنند و با آن قضاوت شکل دهند اما از این رسانهها که خود منتقد این رویهها بودند، بعید است که به این شیوه ابتدایی و تاریخمصرف گذشته روی بیاورند. یا مثلا در بخش دیگری در همان رسانه با اینکه گفتهایم فرقی میان گرایشات سیاسی گوناگون نبوده و جز چند نفر خاص، عموم دولتمردان در دورههای مختلف برخوردهایی با آقای شجریان داشتند یا حتی رسانههای همسو با آنها اهانتهایی هم به ایشان کردهاند، تاخته شده است. جالب اینکه خود ایشان هم در اقدامی پارادوکسیکال یا متناقضنما از قول استاد پیرنیاکان به بیتهای دیگری اشاره میکنند که مانع انتشار آلبوم و صدور مجوز برای آقای شجریان از سوی همان دولتها شده است. البته من درباره این ابیات قضاوت را به مخاطب واگذار کردم. برخی این تفاسیر و نشانهیابی دولتها از ابیات آمده در آلبومها را به حق دانسته و برخی آن را سطحی، مکانیکی و متوهمانه تلقی میکنند. غرض من این بوده که بگویم این رویه در همه دولتها بوده و محدود به یک دولت اصولگرا یا اصلاحطلب نیست، حالا این درست است یا غلط قضاوتش با خود مخاطب و پیشفرضی که او در مواجهه با اثر دارد. غرض اینکه اینها همه به دلیل همان جنس مواجهههای سیاستزده و خارج از عالم هنر با عالم هنر است. ما عادت کردهایم به اینکه برای عالم هنر عموما مسئولان یا رسانهها یا صاحب تریبونهایی تعیینتکلیف کنند که در حوزه مصرف محصول فرهنگی بهشدت فقیر هستند و نسبتی با فرهنگ، هنر و هنرمند ندارند. برخوردهای ایشان مصداق همان مواجهه سیاستزده، رادیکال یا حزبینگر با ماجرای آقای شجریان است که ما به آن اعتراض داریم و این هیچ ربطی به سیاسی بودن و دارای درک و بینش سیاسی بودن خود آقای شجریان ندارد. میبینید که برخی از این جریانات حتی مصاحبه داوطلبانه آقای شجریان با روزنامه ایران در 17 خرداد 95 را هم نمیپذیرند و برای آن بهانهتراشی میکنند که چه میدانم تحت فشار بوده یا دستکاری شده است و... در حالی که این گفتوگو با حمیدرضا نوربخش که از نزدیکترین افراد به ایشان در تمام این سالها بوده و این جنس گفتهها باز هم نوعی بیاحترامی به آقای شجریان است. استاد شجریان و مواضعشان برای این جریانات تندرو هیچ اصالتی ندارد و میبینید وقتی کار به مطالبه از خودشان میرسد، بهشدت برآشفته میشوند. البته در این اثر به حرفهای نامربوط افرادی از جریان مقابل ایشان و برخورد نادرست آنها با آقای شجریان که آن هم به دلیل بر چشم داشتن عینکهای سیاستزده است، اشاره کردهایم و به آنها هم اشکال شده است. البته کمتر گفته شده چراکه خوشبختانه درباره آنها خیلی بیشتر از طرف مقابلشان در افکار عمومی حرف گفته شده است. به این دلیل که بسیار سطحیتر و آماتورتر از جریان رقیبشان و بدون لاپوشانی، مواضعشان را بیان میکنند. اما فرقی میان این دو گرایش با هم نیست، همگی از یک چیز رنج میبرند و ما را رنج میدهند و آن رادیکالیسم است و امروز همین رادیکالیسم باب مفاهمه و گفتوگو درباره آقای شجریان را تحدید و تهدید میکند.
جایی در مستند به این مساله اشاره کردید که در انتخابات 92، شجریان در حد یک سلبریتی رایساز در منازعات سیاسی تنزل داده شد. آیا مستند تلاش دارد به بازآفرینی جایگاه هنری شجریان کمک کند؟ جایگاه هنری استاد شجریان، جایگاه مشخصی است و نیاز به بازآفرینی ندارد. به گواه بزرگان گذشته و اکنون، موسیقی اصیل ایشان و هنرشناسان همچنان بلارقیب در قله آواز ایرانی ایستاده است. تنها مشکل ماجرا اینجاست که این جنس مواجهههای مبتذل سیاسی که مصادیق زیادی دارد، زنگار یا گردی بر این ساحت و وقار موسیقایی و هنری نشانده است که به نظر میرسد روشنگری و تبیین ماجرا بتواند در جداسازی ساحت عوالم سیاستزده از جایگاه و منزلت هنری ایشان کارگشا واقع شود و البته قبل از هرکسی این خود استاد شجریان بودند که در اینباره اقدام کردند و پا به میدان گذاشتهاند و مواضعی را که بسیط و در یک جهت جلوه میکرد، توضیح داده و جامعیت مواضع خود را تبیین کردند.
بخشهایی از مستند، بر شیوه تعامل سیاسی شجریان با رسانهها تمرکز کرده و اینکه برخی اظهارنظرهای او مورد سوءاستفادههای سیاسی قرار گرفته است. فارغ از قصه شجریان و در بستری تعمیمیافته برای اهالی هنر، چقدر موضوع تعامل سیاسی اهل هنر با رسانهها، برای شما مساله بود؟
عموم رسانهها در کشور ما و در بسیاری نقاط دیگر دنیا متعلق به ارگانها، نگرشها و بینشهای خاص جریاناتی هستند که به نوعی آن رسانه، تریبون اعلام مواضع یا پیگیری مرام و منش آنها در موضوعات مختلف معرفی میشود. به همین دلیل ماهیت آنها عموما سیاسی است و به دنبال کسب کرسیهای قدرت در رقابت با جریانات رقیب خود هستند. در کشور ما که این مساله جدیتر هم هست و هر پدیدهای به راحتی زوایای سیاسی به خود میگیرد یا زوایای سیاسیاش برجستهتر میشود و دامنهاش در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر دنیا به دلیل وجود شبکههای رسانهای خارج از کشور بزرگتر و گستردهتر هم میشود. در اینجا هر رسانهای بخشی از یک معادله بزرگ چندمجهولی را تشکیل میدهد. خب، سیاسیون و آنانی که کارشان سیاست است با هزار اما و اگر و خرد و کلان کردن و اندازهگیری و سلام و مصلحت وارد این میادین پیچیده میشوند و باز هم میبینیم که بسیاری از آنها به اصطلاح کلهپا شده یا زمینگیر میشوند. طبیعی است وقتی ماجرا به هنرمند میرسد خیلی دلهرهآورتر میشود. چون هنرمند همانطور که استاد علیزاده گفتند تئوریسین سیاسی نیست. او از یک روح لطیف برخوردار است و مواضع او عموما از سر عاطفه، احساس یا حتی هیجان است و به واقع بدون پیچیدگی و تا حد بسیار زیادی صادقانه و واضح بیان میشود. بدیهی است اگر یک سیاستمدار یا رسانه اپورتونیست به دنبال سودجویی باشد برای او تور پهن میکند و باز هم به تعبیر دقیق استاد علیزاده تنها زمانی به سراغ او میآید و به او بها میدهد که حرفی بزند که در خدمت منافع و مقاصدش باشد. اگر هنرمند بر این مساله هوشیار باشد، هرگز تمایل ندارد که خود را در قواره یک جریان سیاسی خاص، محدود نگه دارد. او علاقهمند است برای همه مردم و در میان همه آنها باشد. اگر این تعاملات با رسانهها جزء به جزء، اندازهگیری نشود ممکن است به ساحت هنرمند لطمه زده و بر هنرش سایه بیندازد که مواجهه با هنر او را نیز با پیشداوریهای شکل گرفته از حاشیهها همراه کند و فکر میکنم این آزاردهندهترین موقعیت برای یک هنرمند است. با تکیه بر همان مسائلی که در پاسخ به پرسشهای ابتدایی شما بیان کردم، استقلال هنرمند از هر چیزی مهمتر است. استقلالش از احزاب و گروههای سیاسی که البته این به معنای دارای موضع سیاسی بودن نیست، بلکه به این معناست که او درباره نسبت خود در نزدیکی و همراهی با جریانات سیاسی و رسانههای آنها و نوع مراوده با ایشان مراقبت و محافظت داشته باشد، چه اینکه اگر این رعایت شود و مورد مداقه و از سر پختگی باشد، در بزنگاهها این هنرمندان هستند که میتوانند راهبر جامعه باشند چراکه در بالاترین درجه محبوبیت و اعتماد میان مردم قرار دارند. اگر هم این چنین نبود، از جانب سیاست بلدان باید این امر رعایت شود که این پیش فرض اخلاقی و عقلانی در محاسباتشان لحاظ شود که هنرمند اساسا مرد میدان سیاست نبوده است و در مواجهه با او یا حتی مطالبه از او به سبب مواضعاش به مانند یک فرد حزبی کارکشته میدان سیاست نباید مواجهه کرد و هنرمند به برخورد و درکی از جنس فرهنگی خود نیاز دارد. هنرمندان عرصه موسیقی درباره زوایای مختلف زندگی هنری استاد شجریان میگویند شجریان در میانه سیاست و هنر محمدرضا شجریان، هنرمندی که فعالیت جدیاش در موسیقی را از دهه 40 شروع کرد و در طول سالهای مختلف کاری، به مدد آثاری که ارائه داد چه در قالب اجراهای صحنهای و چه در زمینه انتشار آلبوم، توانست نظر مخاطبان زیادی را به خود جلب کند. پای صحبت برخی از هنرمندان پیشکسوت که شجریان را از نزدیک میشناسند مینشینیم؛ افسوس میخورند که چرخ روزگار این روزها مطابق سلامتی او نمیچرخد. شجریان اگرچه سالها برای اعتلا و سرافرازی موسیقی سنتی قدمها برداشت و تلاشها کرد، ولی این روزها به دلیل کسالت جسمی به نوعی خانهنشین شده است. آن دسته از هنرمندانی که با زوایای پیدا و پنهان آثار او و همینطور رنگآمیزی صدای ماندگارش به خوبی آشنا هستند به این نکته اشاره میکنند که شجریان نقطه عطفی در موسیقی اصیل ایرانی قلمداد میشود و دلسوزانه با تلاشی خستگیناپذیر در این وادی از هیچ کوششی برای بلند آوازه کردن موسیقی ایرانی دریغ نکرده است. صحبت درباره محمدرضا شجریان بسیار است و بهطور قطع در مقال اندکی چون صفحات روزنامهها نمیگنجد. برخی از هنرمندانی که سالهاست از نزدیک او را میشناسند و با روند فعالیتش به خوبی آشنا هستند به این مساله اشاره دارند که شجریان در زمره هنرمندانی است که اهمیت زیادی به زوایای پیدا و پنهان موسیقی نواحی میدهد و حتی در سالهای گذشته در جریان سفرهایی که به استانهای مختلف داشته، با واکمن صدای هنرمندان این مناطق را ضبط کرده و درعینحال، گوش شنوایی برای شنیدن گلایهها، درددلها و مشکلات آنها در حیطه موسیقی نواحی بوده است. از سوی دیگر، هنرمندانی که با آنها گفتوگو کردهایم بر این باورند که شجریان، خودش را تافتهای جدا بافته از جامعه نمیداند و نسبت به رویدادهای اجتماعی سیاسی فرهنگی کشورش بیاعتنا نیست. البته نظرات در مورد اظهارات سیاسی شجریان در سال 88، متفاوت بود. برخی معتقد بودند بهتر بود شجریان نسبت به رویدادهای سیاسی وقت، موضعگیری مستقیمی نشان نمیداد و البته برخی، نظر دیگری داشتند. اما آنچه بین همه هنرمندان بهعنوان نظر واحد وجود دارد اینکه جایگاه هنری او از طرف اهل سیاست، قابل مصادره نیست. آنچه میخوانید حاصل گفتوگو با هفت نفر از اهالی فرهنگ و هنر است و تلاش شده است با رجوع به کارنامه ارزشمند هنری محمدرضا شجریان، با تعدادی از موسیقیدانان که برخی از شاگردان استاد بودهاند و برخی از همکارانش، مولفههای موسیقایی این استاد موسیقی را بیش از گذشته مورد واکاوی قرار گیرد.
شجریان گوششنوای هنرمندان موسیقی نواحی بود حسن ناهید، پیشکسوت نینواز سابقه آشنایی من با شجریان به سال 1341 برمیگردد؛ بهخصوص در رادیو که دامنه فعالیت و همکاریمان با یکدیگر بیشتر شد. شاید بتوان گفت من در کنار هنرمندان دیگری چون علیاصغر بهاری، غلامحسین بیگجهخانی، ناصر افتتاح و... از جمله هنرمندانی بودهام که همکاریهای مشترکی با استاد شجریان داشتهام. بهشخصه نزدیک به 14 آلبوم با شجریان در طول سالهای گذشته کار کردهام که از این بین آلبوم «شبهای نیشابور» به دلیل مولفههایی که داشته در ذهنم بیشتر از بقیه باقی مانده است. من در طول سالهای گذشته، برای برگزاری کنسرت در کشورهای دیگر همراه شجریان سفر کردهام. یکی از این سفرها، کنسرتی بوده که به مناسبت سالروز تولد مولانا، چندین سال پی در پی به همراه استاد شجریان در قونیه اجرا کردهایم. میتوان گفت کنسرتهایی که در قونیه به مدد آواز محمدرضا شجریان برگزار کردهایم از بهترین برنامههایی بوده که در این سالها در خارج از کشور برپا کرده بودیم. استقبال زیادی نسبت به کنسرتهایی که درکنار شجریان در قونیه برپا کردهایم صورت گرفته، بهطوری که این کنسرتها را در طول دو سه متوالی ادامه دادهایم. مهمترین نکتهای که میتوان درباره استاد شجریان گفت این است که او هنرمندی به واقع پرکار و زحمتکش برای حفظ اصالتهای موسیقی سنتی بوده است. بهخصوص اینکه در طول سالهای فعالیت خود هیچگاه از تحقیق و پژوهش در آثار موسیقیدانان گذشته کوتاهی نکرده است. همیشه واکمنی در دست داشت و حین سفر به شهرهای مختلف ایران، صدا و اساسا حرفهای هنرمندان موسیقی نواحی را ضبط میکرد. خیلیها در این سالها تلاش کردهاند به لحاظ شیوه آوازی سبک استاد شجریان را تقلید کنند، در حالی که اگر میبینیم امروز هنرمندانی چون بنان، ادیب خوانساری و شجریان نامشان در تاریخ موسیقی معاصر میدرخشد، فقط به این خاطر بوده که از کسی در عرصه هنر تبعیت نکرده و تلاش کردهاند به سبک و شیوه شخصی خود دست یابند. اعتراض شجریان به عدم کپیرایت باعث شد ربنا پخش نشود داود گنجهای قائممقام خانه موسیقی و ردیفدان شجریان یکی از قدیمیترین دوستان و همکاران من در عرصه موسیقی به شمار میرود، بهطوری که سابقه دوستی ما به نیمقرن پیش برمیگردد. مهمترین مولفه استاد شجریان، طلبه بودن اوست. آنچه من در این سالها از او دیده و شناختهام این بوده که شجریان همواره در حال یادگیری بوده است؛ چه در فستیوالهای مختلفی که در آنها حضور مییافت، چه در رادیو و تلویزیون و چه زمانی که به استانهای مختلف کشور سفر میکرد تا به شناسایی هنرمندان موسیقی نواحی بپردازد و از صحبتهای آنها بیشتر استفاده کند. همیشه یک ضبط همراهش بود و صحبتهای هنرمندان موسیقی نواحی را ضبط میکرد. بنابراین آنچه میتوانم بیش از سایر مسائل درباره استاد شجریان به آنها اشاره کنم این است که او هرگز از آموختن دست برنداشت؛ چه حین تدریس به شاگردانش و چه در حال درس گرفتن. آنچه برایم بیش از سایر مولفهها اهمیت بیشتری دارد این است که استاد شجریان از زمانی که پا به عرصه موسیقی اصیل ایرانی گذاشته تا امروز همواره پاسدار راستین این حیطه بوده است. او از خانوادهای متدین در مشهد متولد شد، پدرش و خودش قاری قرآن بودهاند. او جز اشراف در شاخه موسیقی، در حیطههای دیگر هنر هم ید طولایی داشت که از جمله آنها میتوان به اشرافش به خوشنویسی اشاره کرد. در عین حال کمتر هنرمندی را نظیر استاد شجریان دیدهام که در انتخاب شعری که میخواهد آن را بخواند اینقدر دقیق و مسلط عمل کند. این امر نشان از تسلط او نسبت به حیطه ادبیات فارسی نیز دارد. تاسیس خانه موسیقی با همکاری هنرمندانی چون شجریان، من و دیگر هنرمندان شکل گرفت. با این حال، استاد شجریان در طول سالهای فعالیتش در خانه موسیقی یکی از فداکارترین اعضا بود و هنوز هم به شکل افتخاری رئیس شورایعالی خانه موسیقی است. آنچه شجریان همیشه درباره خانه موسیقی به آن اشاره میکند این است که بر این باور است با وجود آنکه سلایق هنرمندان متفاوت است، ولی خانه موسیقی بهعنوان یک نهاد و انجیاو باید به قوت خود باقی بماند و به حیاتش ادامه بدهد. اگرچه برخلاف استاد شجریان این روزها از خانه موسیقی دلگیرم و احساس میکنم بهطور کلی عنایتی که باید نسبت به موسیقی در کشور صورت نمیگیرد. علیرغم اینکه برخی تمایل دارند استاد شجریان را چهرهای سیاسی جلوه بدهند، ولی او هیچگاه سیاسی نبوده و نیست. درباره این وجه از چهره استاد میتوان گفت شجریان یک وطنپرست به معنی واقعی و نوستالژی دائمی عصر ما به شمار میرود. آثاری که او طی چهار دهه گذشته از «سرای امید» تا «تفنگت را زمین بگذار»و... ارائه کرده فقط نشاندهنده یک نکته است و آن، اینکه او هنرمندی است که دل در گرو مردم سرزمینش دارد و این آثار را صرفا برای آنها خوانده است. اگرچه سیاسیونی بودهاند که در این سالها بیرحمانه او را مورد قضاوت قرار دادهاند. یکی از دلایلی که باعث شد ربنای او از صداوسیما پخش نشود، این بود که او به مساله کپیرایت آثار هنرمندان اعتراض کرد و آنهایی که تاب این انتقاد سازنده را نداشتند ربنای او را در صداوسیما حذف کردند. غافل از اینکه شجریان نه در این دوره که هیچگاه حذف شدنی نیست. رنگ صدای او به اندازهای منحصربهفرد است که میتوان گفت بعد از انقلاب، هیچ کس چنین صدایی را از هنرمندی نشنیده است. به این خاطر است که از یک زاویه بهخصوص نمیتوان این استاد مسلم آواز ایرانی را مورد تحلیل و بررسی قرار داد و معتقدم تا دنیا هست، صدایش ماندگار خواهد بود. اظهارات سیاسی شجریان او را از جریان اصلی کار خود دور کرد پیروز ارجمند، مدیرکل پیشین دفتر موسیقی و آهنگساز شناخت من از استاد به 30 سال قبل برمیگردد. او همواره بهعنوان الگویی متعالی برای من بود. ارادت من به استاد شجریان تا اندازهای بود که در سالهای گذشته به نگارش کتابی درباره او پرداختهام. این کتاب «پدیدارشناسی استاد شجریان» نام دارد و نگارش آن هشت سال به طول انجامیده است. تلاش کردهام درجریان نگارش این کتاب درباره مکتبهای مختلف آوازی این هنرمند تحقیق کنم. آنچه برایم مهم است اینکه حین نگارش کتاب به تئوری جامعی درباره این استاد آواز ایران رسیدهام مبنیبر اینکه شجریان در طول سالهای فعالیت خود تلاش کرده مولفه معاصرت را در آثارش رعایت کند. من در این کتاب همچنین اندیشه و آثار او را از جنبههای روانشناسی بالینی و موقعیت اجتماعی مورد واکاوی قرار دادهام. زمانی که در وزارت ارشاد مدیرکل دفتر موسیقی بودم، تلاش زیادی کردم تا آثار استاد مجوز بگیرند و از طرفی مجالی برای فعالیت صحنهای او نیز فراهم شود. اگرچه در آن دوره، تازه بیماری استاد شروع شده بود و حتی تعداد برگزاری کنسرتهایش در خارج از کشور هم به تعداد معدودی رسیده بود. با اینحال یکی از آلبومهای استاد مجوز نشر گرفت؛ آلبومی که استاد شجریان با همکاری پرویز مشکاتیان در اجرایی زنده در خارج از کشور انجام داده بود و متعلق به سال 70 بود. اگرچه بعدها به دلیل اختلافی که میان او و زندهیاد مشکاتیان به وجود آمد، مشکاتیان آهنگهای این اثر را در اختیار ایرج بسطامی قرار داد تا او به جای شجریان این آثار را بخواند. بنابراین میتوان گفت این اثر جزء معدود آثاری بوده که به خواست آهنگساز، دو خواننده خوانندگی آن را خواندهاند؛ آن هم در شرایطی که همه میدانستند ایرج بسطامی یکی از شاگردان استاد شجریان بوده است. با اینحال، نمیتوان بسطامی را رقیبی برای استاد شجریان قلمداد کرد، ولی برخی بر این باورند صدای بسطامی از خیلی جهات با صدای دیگر شاگردان استاد متفاوت بوده و میتوانسته جایگاه ویژهای در حیطه آواز ایرانی داشته باشد. منتها مسالهای که دراین باره وجود دارد اینکه خود زندهیاد بسطامی هم نخواسته به تقلید صرف از استاد شجریان بپردازد؛ بلکه تمایل داشته شیوه خود را در آواز ایرانی ارائه دهد. شاید یکی از ضعفهای استاد شجریان در این نکته است که شاگردانش هیچگاه بهتر از خود او نشدهاند؛ در عین حال همواره نقدهایی نسبت به شیوه تدریس او وارد است. چندان که برخی براین باورند او جز همایون از هیچکدام از شاگردانش تمجید نکرده است. در حالی که به شخصه بر این باورم ما در موسیقی آقازادگی نداریم و همه شاگردان نزد استاد به مثابه فرزندان او قلمداد میشوند. هر چند استاد شجریان یکبار پیش از این، از شاگردش علی جهاندار خواننده موسیقی سنتی هم تعریف کرده بود، ولی بعد از آن از تنها شاگردی که از او نام برد و از او تعریف کرده بود همایون شجریان بود، در حالی که همایون هم بعد از اوج گرفتن در فعالیت موسیقی به آن شکلی که باید مکتب پدر را ادامه نداد. بهشخصه معتقدم مجوز گرفتن برای آثار و اجراهای استاد شجریان هیچگاه در طول این سالها چیزی از محبوبیت و جایگاهش کم نکرده است. در کنار این دیدگاه بر این باورم ای کاش همانطور که استاد شجریان در اوایل انقلاب خود را از بازیهای سیاسی کنار کشید و بهطور کلی وارد سیاست نشد، در سال 88 هم خود را وارد آن مسائل نمیکرد. به نظرم اظهارنظرهایش در سال 88 باعث شد تا او از جریان اصلی کارش دور شود، چراکه آن اظهارنظرها باعث شد برخی از افراد جامعه مقابلش قرار بگیرند و این با روح هنر سنتی همخوانی نداشت، چون هنر سنتی همواره در تلاش است آحاد جامعه را زیر یک چتر قرار بدهد. این درحالی است که اظهارنظرهای استاد شجریان در آن مقطع زمانی تا حدودی رادیکال و تند هم بود. بنابراین معتقدم به هماناندازه که او نباید در سال 88 به ابراز آن اظهارنظرها میپرداخت، در مهرماه سال 92 نیز در گفتوگویی که با او میشد نباید آن مصاحبه را انجام میداد. در این ارتباط به یاد حرفهای استادم زندهیاد باستانیپاریزی افتادم. او همیشه سرکلاس به ما میگفت: «یادتان باشد در برابر مسائل روز جامعه تحلیل داشته باشید، ولی تا میتوانید مرد سیاست نشوید، چون مردان سیاست در برابر هجمه انتقادات، تهمتها و مشکلاتی که برایشان پیش میآید خیلی مقاوم هستند و از طرفی، سیاست در ژن آنهاست، ولی در هنرمند چنین ویژگیهایی نیست و اظهارنظرات او باعث میشود جامعه دوقطبی شود.» ما هم در سالهایی که در محضر استاد پاریزی بودیم سعی کردیم به این توصیه او عمل کنیم. اظهارنظرات استاد شجریان در آن برهه زمانی باعث شد جامعه فضایی دوقطبی پیدا کند. شاید استاد میتوانست به روش متفاوتتری به بیان اظهارنظرات خود در آن دوره بپردازد. برای من عجیب بود که وقتی استاد متوجه شد گروه «چاووش» به حزب توده پیوسته از همکاری با آن گروه به ویژه محمدرضا لطفی انصراف داد و در دلم همیشه میگویم ای کاش همانطور که خود را از فعالیتهای سیاسی گروه «چاووش» کنار کشید، در سال 88 هم همین کار را میکرد. بنابراین شاید گاهی فکر میکنم موضعگیری استاد نسبت به وقایعی که در سالهای 88 اتفاق افتاد تاحدودی هیجانی بوده و ای کاش به قول استاد باستانیپاریزی به جای موضعگیری تحلیل شخصی خود را ارائه میکرد. تردیدی نیست همانطور که حافظ همواره در قله غزل ادبیات کهن ایران ایستاده، استاد شجریان هم در ردیف معدود هنرمندانی است که در قله آواز ایران جایگاه خود را در کنار هنرمندان بزرگ دیگری چون بنان، تاج اصفهانی، اکبر گلپا،ایرج خواجه امیری و... تثبیت کرده است. بهطور قطع، اینکه ما امروز با شجریان همدوره هستیم، افتخاری برای ما و فرزندانمان به شمار میرود، چرا که همیشه بر این باورم که شجریان حافظ زمانه ما است و از او گفتن میراثی گرانقدر برای نسلهای بعدی است تا به زوایای ارزشمند هنر او بیشتر پی ببرند.
شجریان در زمان حیاتش تبدیل به اسطوره شده است علی دهباشی سردبیر نشریه «بخارا» بعضی از هنرمندان هستند که سالها پس از نبودشان اسطوره میشوند و برخی در زمان حیات، این شانس و سعادت را پیدا میکنند که به اسطوره تبدیل شوند. شجریان در زمره هنرمندانی است که در زمان حیات خود به اسطورهای نزد مردم ایران تبدیل شده است. اگرچه اسطوره بودن او یکشبه و به سادگی به دست نیامده است، بلکه نتیجه تمرین و ممارست پی در پی این هنرمند در طول سالها فعالیت مستمر در حوزه موسیقی بوده که باعث شده او تبدیل به چهرهای منحصربه فرد شود. بنابراین جا دارد از شجریان بیاموزیم چگونه میشود از بسیاری چیزها گذشت تا به جایگاهی متعالی در هنر رسید. از شجریان باید بیاموزیم چگونه باید نسبت به بسیاری از جذابیتهای ظاهری بیاعتنا بود تا به اعتلایی ماندگار رسید. از شجریان باید بیاموزیم که چگونه میشود در هنر به بیشترین قانع نبود. من به واسطه فعالیتهایی که سالهاست در عرصه فرهنگ و هنر این مملکت انجام میدهم با استاد شجریان برخوردهای نزدیک، زیاد داشتهام، ولی آخرین دیدار مربوط به زمانی بود که در نشریه «بخارا»، شب استاد فرهاد فخرالدینی را برگزار کردم و استاد شجریان نیز در کنار سایر هنرمندانی که به این مراسم دعوت شده بود در این شب حضور یافته بود. هنرمند هیچگاه نمیتواند سیاسی باشد بردیا کیارس آهنگساز خاطرم هست بعد از کنسرت «هوای گریه» که در سالهای اخیر به خوانندگی همایون شجریان برگزار کردیم، استاد به پشت صحنه آمد و از نحوه اجرا درآن کنسرت تعریف بسیار کرد و به این مساله اشاره کرد که این کنسرت در ردیف کیفیترین برنامههای موسیقایی قلمداد میشود. آنچه مسلم است اینکه هنرمندانی نظیر شجریان، جلیل شهناز، حسن کسایی و... دیگر هرگز تکرار نمیشوند و عواملی باید دست به دست هم بدهد تا هنرمندانی مانند این چهرهها بار دیگر بر طلیعه موسیقی معاصر بدرخشند. همیشه معتقدم ضرورت دارد تندیس شخصیتهای برجستهای چون شجریان ساخته و در میادین پایتخت نصب شود. در این سالها اگر هم حمایت و توجهی نسبت به هنرمندان موسیقی صورت گرفته از جانب خود آنها بوده است. در حالی که اگر حمایت هنرمندان از یکدیگر نبود، هنرمندان در انزوا قرار میگرفتند و مجبور بودند در اسنپ کار کنند. هنرمندانی مثل استاد شجریان هیچگاه متعلق به خودشان نبوده و نیستند. آنها به ملت و فرهنگ ایران تعلق دارند؛ ضمن اینکه هنرمند هیچگاه نمیتواند سیاسی باشد، چون همواره در تلاش است از رهگذر آثاری که ارائه میدهد به نوعی صدای جامعه باشد. بنابراین باید آرزو کرد ای کاش اگر هم قرار است هنرمندانی چون محمدرضا شجریان، متولد شوند، در کشور دیگری به دنیا بیایند. شجریان فقط متعلق به جناح مردم است وحید تاج، خواننده موسیقی سنتی و از شاگردان استاد شجریان تاثیری که استاد بر موسیقی آوازی ایران گذاشت بر کسی پوشیده نیست. فعالیتهای استاد شجریان در ساز و بهخصوص آواز گسترده است و هنوز هم که هنوز است بسیاری از هنرجویانی که در رشته آواز تعلیم میگیرند تمایل دارند از شیوه او تبعیت و پیروی کنند. یکی از مهمترین آرزوهای استاد شجریان این بود که تا جایی که میتواند ساز و آواز ایرانی را سراپا نگاه دارد. به نظرم تلاشهایی که در این حیطه انجام داده از هر نظر قابلتامل و ارزشمند است، ولی متاسفانه به دلایلی او و برخی دیگر از استادانی چون ایرج، گلپا و... در سالهای گذشته کمتر مجالی برای خواندن در مجامع عمومی را پیدا کردهاند. درواقع از زمانی که با خلأ فعالیت این استادان در عرصه موسیقی مواجه شدهایم، شاهد کنسرتهای پاپ هستیم که اساسا با اهدافی که بزرگان برای موسیقی اصیل ایرانی در ذهن داشتهاند مغایرت دارد. تا زمانی که استادانی نظیر شجریان فعالیت داشتهاند، راه درست در عرصه موسیقی به جوانان این عرصه نشان داده میشد. با این حال هیچ جناح خاصی نمیتواند هنرمند را به نفع فعالیتها و اهداف خاص خود مصادره کند. بدیهی است هنرمند فقط متعلق به یک جناح است که آن هم جناح مردم است. همانطور که استاد شجریان متعلق به این جناح است. در عین حال او هنرمندی است که به واسطه مولفههایی که دارد همه جناحها صدایش را در قالب آثاری که منتشر میکند گوش میدهند. تلاش سیاسیون برای مصادره شجریان بینتیجه ماند عبدالحسین مختاباد، خواننده موسیقی سنتی و استاد دانشگاه اساسا معتقدم هر هنرمندی که به عرصه هنر وارد میشود در شروع کار خود سه مرحله پیشروی دارد؛ اولین مرحله زمان ورود آن هنرمند به عرصه هنر است که متاثر از هنرمندان دورههای پیشین خود قرار دارد. دومین مرحله زمانی است که هنرمند در حیطه کاری خود به خلاقیت و اشراف میرسد. آخرین مرحله نیز نوآوری و ابداع است. میتوان گفت استاد شجریان از زمانی که فعالیت خود را به شکل رسمی در حیطه موسیقی آغاز کرد یعنی از سال 45 تا سالهای 52 تحتتاثیر استادانی چون غلامحسین بنان، اکبر گلپا و ... بود. مرحله دوم کاری او به زمانی برمیگردد که در گروه «شیدا» با زندهیاد محمدرضا لطفی به همکاری پرداخته است. در آن برهه استاد شجریان به نوعی به درجه از نبوغ و خلاقیت خود در موسیقی دست یافته بود و توانست بهعنوان آوازهخوانی منحصربهفرد نزد دیگران جلوه کند. میتوان گفت در این دوره او به درجهای در آواز ایرانی رسیده بود که دیگر نهتنها از هنرمندان دورههای قبل خود تاثیر نمیگرفت بلکه به سبک و شیوه شخصی خود رسیده بود و حتی در این زمینه ابداع هم کرد. به این ترتیب از دهه60 تا 70 آثار بینظیری از استاد شجریان منتشر شد که نمونههای آن را تا پیش از این کمتر میتوان در وادی موسیقی اصیل ایرانی سراغ داشت. شجریان بیتردید در زمره هنرمندانی قرار دارد که از گذشته تا امروز همواره تب جامعه را درک کرده و به فراخور فراز و فرودهای سیاسی اجتماعی کشورش، آثاری را ارائه کرده است. به طوری که میتوان گفت او هنرمندی است که همواره جذب حداکثری بوده است. با این حال از سال75 و به طور مشخص 80 به بعد، آثار چندان شیوایی از این هنرمند نشنیدهایم، شاید چون در این دههها دیگر آهنگسازان خوبی در قیاس با دورههای گذشته وجود نداشتهاند، شاید به این خاطر که جامعه در این برهه زمانی دستخوش پارهای رنجشهای سیاسی اجتماعی شده و از همه مهمتر شاید در فاصله سالهایی که به آن اشاره کردهام اثر شیوایی از او ارائه نشده به این خاطر بوده که در آن زمان تازه به چنین بیماریای مبتلا شده بود. آنچه مسلم است اینکه وقتی جامعه در تبوتاب است هنرمند نمیتواند خود را تافتهای جدابافته بداند، بنابراین طبیعی است که در غلیانهای سیاسی- اجتماعی، هنرمند هم لاجرم به سمتوسویی کشیده میشود؛ این فقط مختص کشور ما نیست، در همه جای دنیا، چهرههای معروف در هر شاخه هنری در معرض توجه جناحها قرار میگیرند. اگرچه شجریان هنرمندی بوده که غیرمستقیم موضعگیری سیاسی داشته است. نمونه بارز این مساله را میتوان در اواخر دهه50 دید. اما از آنجایی که او هنرمندی زیرک بود، هیچگاه بهطور مستقیم وارد جناح خاصی نشد. کمااینکه تا سالهای 65 که با گروه «چاووش» همکاری داشته، به دلیل آنکه اعضای آن گروه عضو حزب توده بودهاند از «چاووش» جدا شده و به این مساله اشاره کرده که نمیخواهم بلندگوی سیاسی جناح خاصی باشم. من متعلق به مردم هستم. در سالهای اخیر هم اگرچه نیروهای سیاسی تمایل داشتهاند تا او را بهعنوان یک هنرمند به نفع خود مصادره کنند، ولی عملا او تحتتاثیر این جناحها قرار نگرفت، طبیعی هم بود که از این مساله امتناع کند، چراکه اگر تحتتاثیر جناح خاصی از سیاسیون قرار میگرفت، درواقع به هنر خودش خیانت کرده بود. ۵ پرده با رویکرد رمانتیک استاد شجـــریان سیاسی، همان شجـــریان برای راقم این سطور نوشتن از شجریان بههیچوجه آسان نیست، چراکه لااقل یک دهه (منتهی به 1390) را غالبا با صدای شجریان گذرانده است و شنونده حرفهای آثار او بوده است. این تعلقخاطر به شجریان به جایی رسیده بود که استاد ردیفم مرا از شنیدن صدای شجریان منع فرموده بود و بر آن بود که دلبستگی به روایت شجریان از ردیف، سیر آموزش «ردیف میرزاعبدا...» را با مشکل روبهرو میکند. بهرغم این ممنوعیت و بهرغم «حجیت استاد ردیف»، اما همچنان صدای شجریان ترک نمیشد. گذشته از این سابقه و این دلبستگی در سالهای نهچندان دور، اکنون نگارنده میخواهد با رجوعی دوباره به شجریان، تکلیف بخشی از گذشته را با خودش روشن کند و آنچه در مورد استاد بزرگ آواز میداند و میفهمد را روی کیبورد بریزد. خواننده احتمالی این سطور نیز میتواند در این تجربه یا این تسویه، همراه شود. تا نتیجه چه باشد. ا... اعلم.
چرا شجریان چرا شجریان اهمیت پیدا میکند و مورد احترام است؟ آیا جز به جهت تلاش و هنرمندی وی در آواز؟ آیا «موضعگیری سیاسی» یا «طبعآزمایی در ساختن ساز»، «شکستهنویسی و خطاطی» یا «روابط شخصی و اجتماعی» است که موجب اهمیت ایشان شده است؟ به عبارت دیگر آنچه شجریان را «شجریان» میکند، آیا غیر از آواز اوست؟ البته که خیر. شجریان خود میگوید: «کار من آواز خواندن است. وزن کار من روی آواز است و طرفدارانم هم بیشتر کسانی هستند که آواز مرا دوست دارند.» (مصاحبه با شبهای روشن در شبکه جامجم) «پس شجریان، شجریان آواز است» اما این توهم را نیز باید به کناری گذاشت که «شجریان سازساز یا شجریان اهل سیاست، بالکل شجریان دیگری است؛ غیر از شجریان آواز». نگارنده اینطور میفهمد (و در این نوشتار بهقدر وسع نشان خواهد داد) که استاد در همه زمینههایی که ورود کردهاند، کمابیش نظر واحدی دارند و همانطور وارد سیاست میشوند که فعالیت آوازی خود را پی گرفتهاند.
ممشای شجریان اساتید موسیقی (تا آنجا که نگارنده میداند و شنیده است) بر آنند که شجریان محسنات آوازی پیش از خود را در آواز خود جمعآورده و به تالیفی میان آنها رسیده است و شأن آوازی او نیز از همینجاست. اما کار استاد شجریان دو خصیصه دیگر هم دارد که مدام (و هرچه به امروز نزدیکتر میشویم، با تاکید مضاعف) به آنها اشاره میکند: متعصب نبودن (قائل به پیشرفت بودن) و مردمی بودن. ایشان خود گفته است: «من جامعهام را میشناسم. این جامعه با متعصبان کاری ندارد. راه خودش را میرود. من با جامعهام حرکت میکنم... موسیقی جامعهای که با سرعت زیاد پیش میرود، نمیتواند قاجاری باشد. متاسفم که بگویم بخشی از موسیقی امروز ما هم به موسیقی پامنقلی تبدیل شده است و دوست دارد در رخوت و آرامش به سر برد. این نوع موسیقی اکنون دیگر جوابگو نیست. جامعه امروز ما به حرکت و تحرک نیاز دارد. جوانهایی هم هستند که امروز موسیقی پرانرژی را دنبال میکنند. ضمن اینکه همین جوانی که با نوآوری موسیقی میسازد، سنتها را هم به خوبی میشناسد اما زمان به او اجازه نمیدهد که در سالهای قبل حرکت کند. به یقین جوانهای 30سال بعد هم سنتهای فعلی را تغییر میدهند و سنتهای جدید میسازند. ما نمیتوانیم روند تاریخی و فرهنگی و هنری جامعه را از آن بگیریم. این حق جامعه و جوانان است که همهچیز را خودش انتخاب کند. باید به این انتخابها احترام گذاشت. حالا عدهای بیایند و بگویند این راه فناست. خیر؛ این راه فنا نیست. این راه ارتقای بشر است که با سرعت دارد به زندگی خودش ادامه میدهد. وقتی فرم زندگی عوض میشود در پی آن روحیات هم تغییر مییابد. اینها چیزی است که کمتر به آن توجه میشود. وقتی سرعت زندگی بالا میرود، سرعت موسیقی هم باید بالا برود. فردی که با سرعت حرف میزند، موسیقیاش هم سرعت بالایی دارد. یا شخصی که یک خط در میان سخن میگوید، موسیقیای شبیه به حرف زدنش تولید میکند. من و برخیها که سنت 50 سال پیش را حفظ کردهایم، برای نسلهای آینده این کار را انجام دادهایم. این کار را کردهایم که از دل آن سنتهای جدید شکل بگیرد. پس موسیقی اصیل در هر زمانی، سنتی جدید برای خود تولید میکند» (مصاحبه با شرق، 18خرداد1390) اگر فراست و تحلیلی در کار باشد، خواهیم دانست که این هردو (یعنی متعصب نبودن و مردمی بودن) یک چیزند، منتها به دو بیان. romantic formal progressivism. یعنی شجریان قائل به «پیشرفت» است و همواره از «یک گام به پیش» حمایت میکند اما نه با حساب و کتاب، نه با نظری عمیق و مبتنیبر عقلانیت و علم و مطالعه، بلکه اولا رمانتیک (که تا حدی لازمه وضع هنری امروز ماست) و ثانیا فرمال (یعنی صوری و قالبی و ظاهری). این البته برای هنرمند عیب محسوب نمیشود بلکه هنر لزوما نباید تابع عقل و علم باشد. این مطلب را در هر سه ساحت هنری، سیاسی و زندگی شخصی و مراودات دوستانه شجریان میتوان ملاحظه کرد ولی این نگارنده به جهت حفظ حرمت و جایگاه ایشان، بیشتر به وجه هنری وی میپردازد و از دو دیگر، جز اشارهای نمیآورد.
در اجرای آواز استاد شجریان در دوره فعالیت با اساتید حسین علیزاده و کیهان کلهر و همایون، بر آن است که اصل کار او روی آواز است و طرفدارانش هم بیشتر، طرفداران آواز او هستند. در این آوازخواندن هم یا باید با یک آدم قدر (لطفی و علیزاده را مثال میآورد) کار کند که در این نحوه کار، تمرکز روی آواز و جواب آواز است؛ یا اینکه دو ساز و یک تنبک در کار باشد تا سوال و جواب دو ساز هم به کار اضافه شود. اما شجریان با کنسرت و تعداد زیاد ساز مخالف است و آن را مناسب آواز نمیداند چون احوال افراد از هم فاصله میگیرد و کم پیش میآید که بتوانند با هم میزان شوند و هرچه تعداد نوازنده بیشتر شود، این هماهنگی دشوارتر خواهد شد. شجریان میافزاید که در آواز درست نیست که سی نوازنده بیکار بنشینند و یکی با خواننده جواب آواز بدهد. به این ترتیب تا شجریان میخواهد آواز بخواند و نه تصنیف، بهتر است ارکستر در کار نباشد و تعداد نوازندهها کم باشد و میگوید: «من تصنیفخوان نیستم، کار من آواز خواندن است. منتها در ارکستر همهاش باید تصنیف بخوانی.»(مصاحبه با شبکه جامجم) چنانکه آمد، شجریان با تلقی رمانتیک با سایرین و نیز با سیاست و اجتماع برخورد میکند. وی در باب فعالیت هنری خود چنین میگوید: «معتقدم دو نفر که با هم کار میکنیم باید همدیگر را عاشقانه دوست داشته باشیم. [با] کوچکترین کدورتی، من نمیتوانم بخوانم. من کارم صرفا کار احساسی است و با افرادی که دارم کار میکنم، باید دوستشان داشته باشم. به مجرد اینکه کوچکترین مسالهای پیش میآید (اغلب هم من مقصرم چون آدم سختگیر و بدقلقیام و اعتقادات و سختگیریهایی در کار دارم؛ مساله این است و بیشتر من خودم را کنار میکشم) باز میروم آدمهایی پیدا میکنم که این زمان دوستشان دارم و در کنارشان زندگی میکنم. یک چیزی که پیش میآید خیلی زود قهر میکنم. به قول یکی که میگفت شجریان خیلی زود قهر میکند. عادت کردم، خیلی زود قهر میکنم و راهم را عوض میکنم.» (همان) اما شجریان به این حرفها هم پایبند نیست (و لازمه رمانتیک بودن هم همین است) و با پایان همکاری با کلهر، علیزاده و همایون، به سراغ گروه پرنوازنده شهناز میرود و تمام دلیلهایی که میآورد را رها میکند: «در ایران دوست داشتند ما تعداد افرادمان بیشتر باشد. در برنامههای خارج از کشور کار با گروه بزرگ امکان نداشت، چون مخارج سفر طوری بود که اصلا نمیتوانستیم برویم. در داخل هم من با گروههای هفت، هشت نفری روی صحنه رفته بودم. تا اینکه چندی پیش به این نتیجه رسیدم که با وجود آقای درخشانی که سالهاست با هم دوست هستیم - و ایشان خیلی علاقه به ارکستر بزرگ ایرانی دارد- گروه شهناز را تشکیل بدهیم. ایشان پیشنهاد داد که با حمایت شما یک ارکستر بزرگ تشکیل دهیم که خیلی حرفها میتوانیم داشته باشیم. تعدادی جوانهای خیلی خوب هستند که باید مطرح شوند. دیدم پیشنهاد خوبی است. سالهاست که من به این موضوع فکر میکنم. این بود که رفتیم به این سمت که دوستانی را انتخاب کنیم که از هر جهت شایستگی داشته باشند... .» (مصاحبه با روزنامه اعتماد، 23مهر1387) به این ترتیب به دلایل و براهین و عقلانیت هنرمند، چندان التفاتی نباید داشت، بلکه اینها همه در خدمت احساسات بوده و احساسات مبنا و ملاک است. (که البته متغیر است.) یک نکته دیگر هم در همکاری شجریان با گروه شهناز روشن میشود و آن اهمیت مردم است که شجریان مدام آن را تذکر میدهد. شجریان در پاسخ به خبرنگاری که میپرسد: «یعنی نوازندگان گروه شهناز شما را راضی کردند؟» چنین میگوید: «بله. واقعا مرا راضی کردند. نه از نظر جواب آواز. برای جواب آواز هنوز خیلی کار دارند. من به هر حال باید رعایت حال آنها را روی صحنه بکنم. هر کاری را روی صحنه نمیتوانم انجام بدهم. برای اینکه از قرارهایی که با هم گذاشتیم عدول نکنیم و اینها هم بتوانند با من روی صحنه بیایند. من الان 50 سال است آواز میخوانم. یک نوازنده جوان که هفت، هشت، 10 سال است ساز میزند نمیتواند جواب آواز من را به راحتی بدهد. با حال و هوای من هنوز نمیتواند بیاید... بله، این موضوع هست. اما در کار گروهنوازیشان خیلی خوب هستند. وقت گذاشتند و تمرین کردند، همه هوش خیلی خوبی دارند، همه تحصیلکردهاند که در کارگروهی مهم است. اینها استادان آینده هستند. ما باید اینها را معرفی کنیم، برای آنها انگیزه ایجاد کنیم که مبادا دچار سرخوردگی شوند. همینها در آینده موسیقی ما را نگه میدارند. اگر سرخورده شوند، میروند سراغ کار دیگری. برای همین است که من به جوانها بها میدهم، برای کارشان ارزش قائل میشوم... .» (مصاحبه با روزنامه اعتماد، 23مهر1387) حال آن مردم سختپسند که هر کاری را نمیپسندیدند، چه باید بکنند و اهمیت و شأن ایشان چه میشود؟ استاد اینطور پاسخ میدهند: «مردم هم باید بپذیرند که یک جوان تازهکار نمیتواند جواب آواز مرا آنطور که آنها میخواهند بدهند و آن چیزی را که قبلا در کار من و استادان میدیدند، توقع نداشته باشند. به این هم توجه کنند که این گروه چقدر با هم هماهنگ است و چقدر خوب کار میکند. اینها را ببینند و رویش فکر کنند. به مرور زمان اینها هم به آنجایی میرسند که بتوانند خوب جواب آواز بدهند... .» (همان) اما مگر این شجریان نبود که به شاگردانش اجازه کار نمیداد تا آنکه به وضع مطلوب و ایدهآل برسند؟ مگر علی جهاندار نبود که حتی مدتی کار آواز را کنار گذاشت؟ شجریان حتی در کاور آلبوم «صبح مشتاقان» خطاب به جهاندار گفته بود که مردم ایران بسیار سختپسند هستند و هر آوازی را نمیپسندند. جالب است که مدتی بعد، جهاندار برای چندسالی دست از آواز کشید. یا مگر ایرج بسطامی نبود که مدتها اجازه خواندن از استاد نیافت تا آنکه صدایش سوپرانو شد؟ پس آیا دلیل و استدلال و مبنایی در رفتار شجریان با شاگردان سابق و میدان دادن وی به نوازندگان گروه شهناز بوده و هست؟ نگارنده این مطلب را هم قرینه دیگری بر وضع رمانتیک استاد شجریان میگیرد. البته در همین اظهارات مبنیبر «میدان دادن به اساتید آینده» هم، نگاه شجریان ناظر به پیشرفت قالبی و progress است.
در سازسازی استاد در قدیم و در سابقه تاریخی ما، همواره حکیمانی متضلع و همهفنحریف حضور داشتند که میان علوم و دانشهای مختلف، به تالیف و هماهنگی دست مییافتند؛ از طب و موسیقی و ریاضیات تا فلسفه و طبیعیات. اما با پیدایی پراکندگی در علوم و معارف، جمع و تالیف دانشهای مختلف دشوار شده و به عبارتی، دوره علامگی به سر آمد. با این حال طبعآزمایی در فنون مختلف، همچنان ممکن است، خصوصا اگر از وجهی (مثلا از نظر شنیدن صدا) تجربهای طولانی در کار باشد، میتوان ساختن ساز را هم کاری مربوط به استاد آواز دانست. شجریان خود در باب سازسازیاش چنین گفته است: «50 سال است که من بیش از هر موزیسین دیگری با صدا زندگی میکنم. دقیقتر اگر بگویم 68 سال است که با صدا زندگی میکنم یعنی از سه سالگی. در این مورد مدعی هستم. هیچکس به اندازه من صدا را نمیشناسد. چون من با صدا زندگی کردهام. با صدا میخوابم و با صدا بیدار میشوم. هیچ موزیسینی، نه از نظر سنی و نه از نظر وسعت کار به اندازه من با صدا آشنایی ندارد. این رنگهای جدید در کنار رنگهای قدیمی برای موسیقی ما ضروری است. ما به آنها و کاربردشان نیاز داریم تا بتوانیم در ارکسترهایمان به صدای جدیدی برسیم.» (مصاحبه با شرق، 18خرداد1390) استاد حتی در میزگردی در باب ابداع در سازسازی، در تالار بتهون خانه هنرمندان، اینطور گفتهاند که: «من 45 سال در صحنه و استودیو بودهام؛ فکر نمیکنم هیچکدام شما این کار را کرده باشید. نیازی را که من احساس میکنم، فکر نمیکنم هیچکدام شما احساس کرده باشید.» سایر استادان البته با سازسازی شجریان چندان موافقتی نشان ندادند. لطفی در بولتن داخلی آوای شیدا نوشت که این نحو سازسازی، ناظر به تزئین ساز است و علیزاده گفت که «با تغییر شکل ظاهری سازها اتفاق تازهای در موسیقی نمیافتد. مخاطب عام جذب شکل و شمایل این ساز میشود و تحت تاثیر شکل ساز قرار میگیرد.» البته استاد شجریان در سال 88 در باب سازسازیشان گفته بودند که: «من تحقیق میکنم و سازفروش نیستم.»
اما پس از آن و در مصاحبه با «شرق»، چنین میگویند: «کارگاه ما همین حالا هم استعداد این را دارد که سازها را به تولید انبوه برساند. در حد امکانات میتوانیم به کمک یک سازساز خوب و چند همکار و البته با نظارت خودم سفارش ساخت بگیریم. در حد نیاز میتوانیم پاسخگو باشیم. البته باید نظارت بیشتری هم صورت گیرد. بالاخره مهر شجریان بر سازها میخورد و اعتبارش هم باید حفظ شود.» (گفتوگوی استاد با روزنامه «شرق»، 18خرداد1390) و در به پاسخ خبرنگار که میپرسد: «آیا برای نظارت زمان کافی در اختیار دارید؟» میگوید:
«بالاخره اگر هم نداشته باشم، باید وقت بگذارم. اگر تعداد زیاد بخواهند در عرض دو تا سه ماه میتوانیم بسازیم و عرضه کنیم.» (همان) به این ترتیب دیگران هم اظهار تعجب میکنند و مینویسند: «با اینکه استاد در ابتدا عنوان کردند به دنبال صدای بم در ارکستر هستند اما در حال حاضر سازهایی را ارائه دادهاند که در محدوده سازهای اصلی ایرانی است. در ابتدای ورود به این حیطه صحبت از نیاز موسیقی به سازهای جدید بود و بهعنوان یک کار فرهنگی وارد این حیطه شدید اما حالا صحبت از تاسیس کارگاه بزرگ در هشتگرد و ساخت ساز و فروش آن و... به میان آمده، آیا این دو با یکدیگر تضاد ندارد؟» (ابوالحسن مختاباد: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت، روزنامه «شرق»، 18خرداد1390)
شجریان سیاسی فهم نگارنده همینقدر میرسد که شجریان اولا رمانتیک است؛ ثانیا نظر صوری و قالبی دارد. اگر از پیشرفت و ترقی و سنتهای جدید هم میگوید، نگاهش همچنان قالبی است. این نگاه قالبی البته از درویشخان و وزیری شروع شده است و منحصر در شجریان نیست. اما جالب است که این نگاه، در ابداع و نوآوری توفیق چندانی کسب نکرده است. شجریان نیز خود به این امر واقف بوده و مدتها پیش چنین گفته است: «خیلی بیحوصله و کمانگیزه شدهام در کارهایم. [خبرنگار: چرا استاد؟] خسته شدهام دیگر... خسته شدهام... ما مقابل خواست و توقع مردم هیچکاری نتوانستیم بکنیم. واقعا هیچکاری نتوانستیم بکنیم ولی از این طرف رمق ما گرفته میشود دیگر... » (مصاحبه با شبکه جامجم) البته این عبارات نفی و انکار هنر شجریان در اجرای آثار گذشته نیست. ابداع در موسیقی جایگاهی دیگر دارد و خصوصا موسیقی سنتی ایرانی، میتواند با بازجستن آثار فراموششدهاش، به سرچشمههای جدیتری برای ابداع دست یابد. جدیتر از آکروباسی و آکروباتبازی علینقی وزیری (به قول خود او) و همانطور که با انقلاب، تلاشهایی در این جهت صورت گرفت. چنانکه آمد، فعالیت سیاسی و اجتماعی شجریان نیز با کار هنری او در «آواز» و در «سازسازی» مطابقت دارد. اصلا مگر قرار است که هنرمند، لزوما مرد سیاسی هم باشد؟ آیا تجربه رای دادن طبق سلیقه هنرمندان، امروز بیش از گذشته روشن نیست؟ بههرحال برای آنکه ببینید آیا شجریان در سیاست همینطور بوده است یا نه، میتوانید شواهدی را که مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» ارائه میدهد هم ملاحظه بفرمایید.