روزنامه فرهیختگان
1397/03/12
چند کیلومتر پایینتر از سالن اجلاس سران
وقایع تاریخی همیشه اینقدر درست پشت سر هم و بدون فاصله رخ نمیدهند. درست در آستانه 40 سالگی انقلاب سال 57، برگزاری دو مراسم به فاصله چند کیلومتر، نشانههای آشکاری برای آغاز شدن مرحلهای دیگر در تاریخ ایران را نمایان کرد. سه روز پیش در یکی از این شبهای گرم اما توفانی بهاری در تهران؛ در یکی از بزرگترین سالنهای تهران که بعد از برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی به نام سالن اجلاس سران معروف شده است؛ جمعی از اهالی فرهنگ و هنر به افطاری رئیسجمهور روحانی رفتند. یک مراسم افطاری که حاشیههایش پیش از شروعش آغاز شده بود. تعدادی از سینماگران با انتشار تصاویر دعوتنامههای دفتر رئیسجمهوری اعلام کرده بودند که این مراسم را تحریم خواهند کرد. اما تعداد قابل توجهی از سینماگران نیز در این مراسم حضور پیدا و پیش از آغاز شروع صحبتهای آقای روحانی، سخنرانی کرده بودند. نکته مشترک دو سخنران سینمایی حاضر، تقاضا برای بازگشت بهروز وثوقی، بازیگر فیلمهای قبل از انقلاب به ایران بود. این نکته مشترک سرانجام با اهدای نامهای که در آن بهصورت رسمی، تقاضای بازگشت بهروز وثوقی در آن تکرار شده و به امضای بیش از 100 نفر از سینماگران رسیده بود تکمیل شد. این دومین نامه سینماگران در همین موضوع بعد از نامه کانون کارگردانان و سومین نامه آنها به رئیسجمهور در روزهای گذشته بود. در اولی آنها خواستار حضور جعفر پناهی در جشنواره کن شده بودند. به این ترتیب، حالا سینماگران ایرانی در رسمیترین تریبونی که در جمهوری اسلامی پیدا کرده بودند، مهمترین تقاضایی که داشتند را به عالیترین مقام رسمی اجرایی کشور اعلام میکردند: بازگشت یک هنرپیشه فیلمفارسیهای قبل از انقلاب که در همین چند سال نیز در یک فیلم حساسیت برانگیز دیگر به نام «فصل کرگدن» ایفای نقش کرده بود. این یک نشانه درجه یک بود برای نمایش اینکه سرانجام بعد از 40 سال سینمای ایران در کدام نقطه متوقف شده است. پایانی برای همه ادعاهای گوش فلک پر کن روشنفکرانه سینمایی که طعم گس شکست در همراهی مردم با محصولات تولیدیاش را سالهای سال در گیشههای بیفروغ سینماها چشیده و حالا در این نقطه به «بهروز وثوقی» رسیده بود. سینمایی که پایانش را باور نمیکرد و با در و دیوار زدن و بازیهای تلگرامی و اینستاگرامی سعی در پنهان کردنش داشت و حالا خود به روشنی اعلام میکرد که پایان یافته است و نه پایان یافته است بلکه قصد دارد همه چیز را هم پایان دهد. این ماجرا اما یک نشانه دیگر هم برای ما داشت. جدای از اینکه این شب تاریخی نشان میداد که بخشی از جامعه فرهنگی ایران، حالا دیگر ابایی از این ندارند که «ور» خصوصی و معمولا پنهان شده افکار و ایدهها و زندگیشان را در حوزه عمومی جامعه هم فریاد بزنند و فاصله میان حوزه خصوصی هنرمندان و سینماگران با حوزه عمومی را تا این حد کاهش دهند؛ افطاری سال 97 رئیسجمهور نشان میداد که سینما به وضعیتی رسیده است که در یکی از مهمترین تریبونهای بهدست آمدهاش برای ابراز وجود و مطالبه در حکومت، تنها تقاضای رسمیاش هیچ ربطی به خود سینما ندارد و حاضر است این تنها فرصت سال را هم قربانی کند تا فقط و فقط از متلکهای اینستاگرامی و فشار فضای مجازی نجات پیدا کند و این پایان طبیعی مسیر حذف آرمانهاست: قربانی کردن خود. مسلم است که بازگشت این سینماگر پرحاشیه نه تنها چیز زیادی به سینمای ایران اضافه نخواهد کرد، بلکه حساسیتها درباره آن را افزایش هم خواهد داد و کار برای سینما را سختتر خواهد کرد و این ماجرای واقعا عجیبی است. در شرایطی که سینما اینچنین در تنگنا قرار گرفته است، تنها مطالبه سینماگران نه فریاد برای اهمیت دادن بیشتر به سینما و هنر، آزادی و کاهش سانسور، اجازه به حضور صریحتر هنر، برابری و عدالت در سرمایهگذاری در فضای سینمای دولتی کشور یا هر نوع هدف سینمایی دیگری است که کمی وضعیت بغرنج سینما را بهبود بخشد بلکه بازگشت یک هنرپیشه فیلمهای نهچندان سینمایی پیش از انقلاب است و این نقطه اوج اتفاقی بود که در همه این سالها با ترس و تردید دنبال میشد. و حالا مشخص نیست که با چه تحلیل ذهنیای، سینماگران همیشه محافظهکار ایرانی را اینچنین بیملاحظه کرده است، اما هر چه است بهشدت ترسناک است. جدای از اینکه ما حالا به شکل روشنی داشتیم رها کردن هر چیزی که میتواند دنیا و زندگی را معنادار کند و در مقابل چسبیدن به عامیانههای دلپسند نوستالژیک خالی شده از هر نوع آرمانی را میدیدیم؛ همزمان در حال رویت این حقیقت بودیم که سینمای ایران در مرحله نهایی رها کردن آرمانها، خود سینما را نیز میتواند قربانی کند. ماجرا برای توصیف فضای فرهنگی کشور به قدر کافی به ما داده میداد، اما درست در همان شب در مرکز تهران، در انتهای خیابان فلسطین در مکانی که دو دههای است که بیت رهبری نامیده میشود، جلسه دیگری با حضور رهبر انقلاب و جمعی دیگر از هنرمندان، اینبار با شاعران و اهالی ادبیات برگزار شده بود و درست در همان ساعاتی که سینماگران ایرانی از بازگشت هنرپیشه قبل از انقلاب سخن میگفتند، شاعران ایرانی در عین شعرخوانی از انسانیت، عدالت، انقلاب و«ادبیات و شعر» میگفتند و رهبر انقلاب نیز درباره وجه ادبیاتی اشعار سخن گفتند و بعد از شعرخوانی نیز دقایقی درباره اهمیت شعر و ادبیات و نکات فنی شعر و شاعری صحبت کردند. همهچیز پیرامون هنر میگذشت. نشانه گیجکننده دیگری برای تحلیل وضعیت امروز جامعه معاصر؛ دونمادی که وقتی کنار هم قرار میگیرند، پیچیدگی عریان امروز جامعه ایران را بهخوبی نشان میدادند و بهوضوح از تغییر ماهیت یافته نبرد 40 سال پیش سخن میگفتند. حالا نبرد نه بر سر آرمانها که بر سر حفظ هنر یا در تعبیر عامتر زندگی و انسان بود. مسیری که در عین حال راهی جز چسبیدن به آرمانها ندارد. این نبردی است که یک سمت آن نشان داده است ابایی از قربانی کردن خودش ندارد. جنگ امروز دیگر تنها بر سر بقای آرمانها نیست که نبرد برای بقای موجودیت هنر و تجلیات دیگر انسانی و برای ایران است.