گذری بر فال دیوان حافظ شیرازی و غزل های دلنشین اش!


حافظ شیرازی از محبوب ترین شعرای ایران زمین است که با گذشت قرن ها، آثارش نه تنها در ایران بلکه در سراسر نقاط جهان به شهرت رسیده است.

 تاکنون زندگی نامه و اشعار حافظ مورد بررسی و پژوهش بسیاری از بزرگان ادبیات ایران و جهان قرار گرفته است. موضوع اشعار حافظ بسیار متنوع بوده و بیشتر درباره معشوق، فراق، عرفان الهی و آشکار ساختن دورویی می باشد.

از اشعار حافظ به صورت مکرر در موسیقی سنتی ایرانی، هنرهای تجسمی و خوشنویسی استفاده شده است. ایرانیان در مراسم مختلف سنتی و ملی به ویژه عید نوروز و شب یلدا به خواندن غزلیات حافظ پرداخته و گرفتن فال حافظ سنتی دیرینه محسوب می شود.

شمس الدین محمد بن بهاالدین محمد حافظ شیرازی، از شاعران نامی و غزلسرایان مشهور ایران و جهان می باشد که در زمینه شعر از آثار مولانا، سعدی و نظامی پیروی کرده است. اگرچه شهرت حافظ زبانزد عام و خاص است و اشعار او تاثیر عمیقی روی فرهنگ و زندگی مردم ایران زمین داشته است اما جزئیات کمی از زندگی او در دسترس است.


ویژگی های شعر حافظ

از مهم ترین خصوصیت های اشعار حافظ قدرت تاویل پذیری است. به طوری که هر کس دیوان حافظ را باز می کند و غزلی می خواند، با توجه به شرایط روحی و حال و هوای خود برداشت خاصی از شعر خواهد داشت، گویی حافظ آن شعر را فقط برای حال آن لحظه او سروده است!

گزیده غزل های حافظ

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

 

******

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

******

گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

******

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

 

******

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

******

سحر با باد می‌ گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

******

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

 

******

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

******

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌ کرد

******

ای گلِ خوش نسیمِ منْ بلبلِ خویش را مسوز
کز سرِ صِدْقْ می کند شب همه شب دعایِ تو

 

******

یوسف گم گشته باز آید به کنعان، غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت به شود، دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی‌ های پنهان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان غم مخور

******

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

******

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

 

******

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

******

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی‌ تو به جان آمد وقت است که بازآیی

 

******

من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم

******

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

******

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 

******

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می‌ زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته‌ اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

******

اشک در چشمان من طوفان غم دارد به دل
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز دل

******

دوستان جان داده‌ ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه‌ ای افسانه‌ ای خواند ز من

 

******

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

******

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خود پرستی

******

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

******

فارغ نشویم یک دم از فکر معاش
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت

******

گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد

برگرفته از مجله اینترنتی کوکا

قیمت لحظه ای ارز دیجیتال