ضرورت وحدت در شیوه حل اختلاف


یک جامعه چگونه می‌تواند یکپارچگی و انسجام و حرکت به سوی پیشرفت خود را حفظ کند؟ به‌طور طبیعی عوامل گوناگونی برای تحقق این هدف لازم است، ولی در هر حال اندازه‌ای از وحدت و اشتراک در رویه‌ها لازم است. بدون چنین حداقلی از وحدت رفتاری، جامعه دچار مشکل و بی‌ثباتی می‌شود. ولی این اشتراک بیش از هر چیز باید درباره شیوه حل اختلاف باشد. در واقع ممکن نیست که مردم درباره همه امور اشتراک نظر و عمل داشته باشند، ولی در شیوه حل اختلاف باید اتفاق نظر داشته باشند. ذات جامعه جدید، با تفاوت و اختلاف نظر عجین شده است و هر کس برحسب سلایق و علایق خود می‌تواند طرفدار دیدگاه و ارزش‌هایی باشد و به‌طور طبیعی این دیدگاه‌ها در تعارض یا حتی تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. در این مرحله اگر طرفین نسبت به شیوه حل اختلاف اتفاق نظر داشته باشند، مشکل خاصی نخواهد بود و پس از مدتی مقابله فکری یا عملی، مرجع مورد رضایت و پذیرفته شده از سوی دو طرف، داوری نهایی را انجام می‌دهد.
فرق یک جامعه پیشرفته با یک جامعه توسعه‌ نیافته در میزان و اندک بودن اختلافات ارزشی و نگرشی میان مردم آن جوامع نیست. اتفاقاً در یک جامعه پیشرفته، اختلافات ارزشی و نگرشی و نیز تضاد منافع خیلی زیادتر از وجود این موارد در یک جامعه توسعه‌نیافته است. تفاوت این دو جامعه در وجود توافق عمومی نسبت به شیوه مسالمت‌آمیز حل اختلاف در جامعه توسعه‌یافته و فقدان چنین شیوه‌ای در جامعه توسعه‌نیافته است. به همین علت است که می‌بینیم در یک جامعه توسعه‌یافته اختلافات زیاد است و حتی در مواردی به تنش نیز می‌رسد، ولی در نهایت از اندازه معینی فراتر نمی‌رود و مراجع حل اختلاف بویژه دستگاه قضایی حضور دارند و نسبت به اختلافات براساس قانون داوری کرده و حکم صادر می‌کنند و همه طرف‌های ذینفع در برابر آن خاضع هستند.
یکی از نمونه‌های مشهور آن اختلاف دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در انتخابات سال 2000 بود که نسبت به آرای یک ایالات چند صد یا چند هزار رأی اختلاف نظر وجود داشت که تغییر آن موجب تغییر مهمی در نتیجه انتخابات می‌شد. این اختلاف نظام سیاسی ایالات متحده را با یک چالش جدی مواجه کرده بود، ولی در نهایت هنگامی که دیوان عالی امریکا رأی داد مثل آبی که بر آتش سوزان ریخته شده باشد، ماجرا خاتمه یافت.


وضعیت جامعه ما از این حیث جالب است. واقعیت این است که اختلافات در جامعه ایران لزوماً بیشتر از اختلافات در جوامع دیگر نیست. آنچه مشکل ما است، عدم حل این اختلافات است. در واقع نسبت به شیوه حل اختلاف اتفاق نظر نداریم، یا آن را منصفانه و بی‌طرف تلقی نمی‌کنیم. در نتیجه نه تنها اختلافات حل نمی‌شود و به جایش متراکم می‌ شود، بلکه از یک موضوع به موضوع دیگر جهش می‌کند و با تراکم اختلاف مواجه می‌شویم، بدون اینکه هیچ‌کدام حل شود. و هرکدام چون زخمی ناسور باقی می‌ماند و افزایش این اختلافات امکان حل آنها را نیز کمتر و کمتر می‌کند.
مهم‌ترین علت این پدیده عدم توافق نسبت به یک شیوه حل اختلاف است. جامعه‌ای که نهاد و مفهوم فصل‌الخطاب ندارد و نسبت به شیوه حل اختلاف توافق نداشته باشد، با کوچک‌ترین اختلاف نیز دچار مشکل می‌شود و ایمنی خود را از دست می‌دهد. همه را نسبت به چگونگی حل اختلاف نگران می‌کند. ولی جامعه‌ای که درباره شیوه حل اختلاف اتفاق نظر دارند از بزرگ‌ترین اختلافات نیز نمی‌ترسند، چون می‌دانند بزودی و با ارجاع آن به نهاد فصل‌الخطاب حل خواهد شد. نهاد حل اختلاف یا فصل‌الخطاب نیز باید فراتر از اختلافات و گرایش‌ها عمل کند تا مورد قبول جامعه قرار گیرد.
مهم‌ترین مسأله‌ای که امروز باید در دستور کار گروه‌های سیاسی قرار گیرد، تفاهم و توافق نسبت به شیوه حل اختلاف است و اینکه چگونه می‌توان نهاد حل اختلاف را ارتقا داد و از مجادلات سیاسی و گروهی فراتر برد تا به‌عنوان مرجعی معتبر برای داوری نهایی باقی بماند. باید اصل وحدت نظر در شیوه حل اختلاف را پذیرفت و تبلیغ کرد و اصل کثرت و تنوع ارزش‌ها و نگرش‌ها را تبلیغ کرد و به رسمیت شناخت. برخی از این نهادها در جامعه ما درست یا نادرست متهم به سوگیری شده‌اند. باید کوشید واقعیت این اتهام را روشن کرد و جایگاه آنها را ارتقا داد.