روزنامه وطن امروز
1398/12/06
لطفا به حاشیه بروید!
میکائیل دیانی: انتخابات مجلس شورای اسلامی به پایان رسید و نتایج آن نیز مشخص شد اما تحلیل انتخابات، نتایج و پیامدهای آن نباید از نظر مغفول بماند. نتایج انتخابات و پیامهای آن باید هم برای نمایندگانی که از چند ماه دیگر در خانه ملت مستقر میشوند و هم برای قوه مجریه که تصمیمسازان، تصمیمگیران و سیاستگذاران اصلی جامعه هستند، روشن شود. نرخ مشارکت سیاسی مردم در انتخابات مجلس یازدهم به نسبت ادوار برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی، پیامی چندوجهی و چندلایه دارد که نباید تکعاملی قضاوت شود. آنچه در ادامه میآید تحلیلی است از عوامل موثر بر برگزاری انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و نتیجه آن. * چه کسانی رأی دادند؟ چه کسانی رأی ندادند؟! بررسی انتخابات و نتیجه آرا در تهران و کلانشهرهای کشور نشان میدهد یک الگوریتم مشخص از آرا در دوره قبل انتخابات مجلس شورای اسلامی و دوره قبل انتخابات ریاستجمهوری شکل گرفته است و همان منطق دوباره در این انتخابات نیز آرایش صندوقها را نشان میدهد. مانند انتخابات دوره پیش مجلس شورای اسلامی، چینش آرای تهران نشان میدهد «منطق لیست واحد» کارآمد بوده است اما توزیع آرای تهران نشان میدهد بخشی از آرا به میدان انتخابات نیامدهاند. اصلاحطلبان با آنکه سبد آرایشان در دوره قبلی مجلس شورای اسلامی بالا بود (بالاترین رأی لیست اصلاحات به محمدرضا عارف با یک میلیون و 600 هزار رأی)، در این دوره از انتخابات با وجود سرلیست معروفی همچون مجید انصاری، هیچ توفیقی به دست نیاوردند. ناکارآمدی جریان اصلاحات برای مردم و ناامیدی عمومی از آنها باعث شده است بدون آنکه فعالیت چندانی در عرصه داشته باشند، صرفا مشارکت سیاسی خود را اعلام کنند. این البته نمیتواند همه مسأله باشد، چه؛ در انتخابات مجلس نهم نیز اصلاحطلبان اعلام رسمی تحریم داشتند اما مشارکت تهران 48 درصد و کشور 63 درصد بود. اصلاحطلبان از پیش خود را بازنده این انتخابات میدانستند و عدم اقبال عمومی به آنها و عدم فعال شدن پایگاه رأی آنها برایشان مسجل بود. آنها بخوبی میدانستند شرایط موجود محصول عملکرد آنهاست و نمیتوانند از زیر بار مسؤولیت آن شانه خالی کنند. خوب است به همین چند گزاره توجه کنیم تا متوجه شویم برای آنها این باخت قطعی بوده است. صادق زیباکلام دیماه 98 گفت: «اصلاحطلبان به دلیل انتقادات جدی بدنه حامیشان، حتی اگر از سوی شورای نگهبان هم رد صلاحیت نشوند، باز هم شانسی برای حتی به دست آوردن یک پیروزی خفیف در انتخابات اسفندماه را نخواهند داشت. با توجه به عملکرد اصلاحطلبان در مجلس دهم، هیچ امیدی برای موفقیت آنها در انتخابات مجلس آینده وجود ندارد». محمد عطریانفر عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی نیز در پروسه تبلیغات گفت: «دولت تحت تاثیر ناکارآمدیهاست و تمام تبعات اجتماعی منفی بر دوش اصلاحطلبان است و استعداد و همراهی جامعه با مخاطبان خود که اصلاحطلبان بودند، امروز وجود ندارد». یا سردبیر هفتهنامه صدا که عضو حزب تندرو اتحاد ملت است؛ گفت: «از روحانی عبور نکردیم؛ پایگاه خود را از دست دادیم... اینکه صلاحیت این عده از اصلاحطلبانی که ثبتنام کردهاند تایید میشود یا خیر، بحث دیگری است. همینهایی هم که آمدند با هزار درخواست و نامه و بهواسطه خاتمی و تلفن و به اصطلاح من بمیرم و تو بمیری به میدان آمدهاند. دلیل این بیانگیزگی هم این است که بدنه اجتماعی را از دست دادهاند. اگر در حال حاضر هم مانند گذشته با سوت خاتمی 3-2 میلیون نفر در تهران رای میدادند، امروز بین اصلاحطلبان برای ثبتنام کردن و در لیست رفتن کشتوکشتار بود». حتی مجید انصاری، مهمترین عنصر اصلاحات حاضر در پروسه انتخابات گفت: «رئیس دولت اصلاحات و مشاورانش در جمعبندی آنها تصریح کرده بودند بهطور مشخص 110 نفر از فعالان اصلاحطلب در انتخابات ثبتنام کنند ولی بهرغم تاکید خاتمی از جمع ۱۱۰ نفری مورد اشاره، تنها 5 نفر ثبتنام کردند!» در طرف مقابل «لیست وحدت» به لحاظ تعداد آرای لیست، تفاوت چندانی با لیست اصولگرایان در دوره پیش ندارد؛ تنها تفاوت، رشد آرای سرلیست و جذب بخشی از گرایشهای دیگر توسط وی بوده است. اما آنچه تغییر محسوسی در سبد آرای انتخابات در تهران و دیگر شهرهای کشور ایجاد کرده است، خاموش شدن هر چه بیشتر سبد حاشیه و مناطق جنوب شهر است که طبقات کارگری و مستضعف اقتصادی در آن حضور دارند. اصولگرایان در دوره پیش انتخابات که افزایش مشارکت سیاسی در آن بویژه در تهران رشد محسوس داشت هم نتوانستند آرای جنوب تهران را فعال کنند. افزایش 30 درصدی مشارکت در انتخابات دوره قبل در تهران در حالی بود که بیشتر این افزایش معطوف به صندوقهای شمال تهران و مختص اصلاحطلبان بود و این در حالی است که حدود 50 درصد مردم تهران در انتخابات شرکت نکردند و حداقل 42 درصد رایدهندهها لیستی رای ندادند. این رشد حدود 30 درصدی مشارکت در تهران خود باعث شد متوسط آرای فهرست اصلاحطلبان در تهران 23/36 درصد از کل آرای ماخوذه باشد. در حالی که متوسط آرای فهرست اصولگرایان، 75/22 درصد از کل آرای ماخوذه بود. با آن ترکیب آرا مشخص بود آرای خاموشی که حاضر نشدند پای صندوقهای رأی بیایند، مختص جنوب شهر هستند که میتوانستند پایگاه اصلی رأی اصولگرایان باشند و آنها را پیروز رقابت تهران کنند اما عدم ارتباطگیری این قشر با بدنه رأی در جنوب تهران آنها را ناکام گذاشت. * چرا «حاشیهنشینها» پای صندوقها نیامدند؟ همچنان که در ابتدای گزارش اشاره شد، باید مسائل را چندعاملی دید اما برخی گزارهها میتواند جهتده خوبی برای تحلیل باشد. مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری، سال 95 گزارشی را تحت عنوان «آیندهپژوهی ایران 1396» منتشر کرد. در این پژوهش به مباحثی مانند ضرورت اصلاحات ساختاری اقتصادی، بحران تامین آب، بیکاری، فساد سیستمی، ناامیدی درباره آینده، سرمایه اجتماعی و بحران ریزگردها پرداخته شده است. در صفحه 75 این پژوهش درباره ناامیدی مردم ایران به آینده آمده است: «ناامیدی نسبت به آینده، یکی از مهمترین عوامل ایجاد فشار روانی بر توده مردم است. بر اساس یافتههای سنجش ملی سرمایههای اجتماعی در سال 94 تنها حدود 24 درصد مردم کشور، آینده را بهتر ارزیابی میکنند و حدود 75 درصد از مردم معتقدند آینده بدتر میشود یا فرقی نمیکند». نکته دیگر اینکه در این پژوهش درباره نتایج مشارکت نخبگان نیز آمده است: «تنها حدود 8 درصد از خبرگان، وضعیت سال آینده را بهتر ارزیابی کردهاند. این آمار برای شهروندان تنها حدود 9 درصد است. در سطح کلان و عینی مهمترین عوامل تاثیرگذار بر ناامیدی نسبت به آینده در بین جوانان، اشتغال و مساله ازدواج است». ناکارآمدی دولت از 3 سال قبل ناامیدی فزایندهای را برای مردم بهوجود آورده است که در این مسیر اتفاقات دیماه 96 و یک سال پر فشار اقتصادی با نقطه عطف گران شدن بنزین و اتفاقات آبان 98 را نیز باید مدنظر قرار دهیم. برای عموم حاشیه این معادله 2 وجه دارد؛ دولتی که ناکارآمد بوده است و مجلسی که رأس امور نبوده و در مواجهه با ناکارآمدی دولت فشل بوده است. حضور حاشیهنشینان در هر انتخاباتی از سال 92 به بعد کمتر و کمتر شده است، اتفاقی که از سوی سیاستمداران و سیاستگذاران جدی گرفته نشده است، شاید اگر ابعاد ماجرا برای نمایندگان مجلس یازدهم تشریح شود، دلیل این قهر گسترده حاشیهنشینها بیشتر مشخص شود و آنها با این نگاه به مسائل نگاه کنند. سال 92 خط فقر رقمی حدود 800 هزار تومان بود، این در حالی است که برای امسال این شاخص بر اساس آمارهای رسمی بین 4 تا 5 میلیون تومان بوده و با توجه به آمارهای غیررسمی به 6 میلیون و 500 هزار تومان برای کلانشهر تهران رسیده است. اگر این اعداد را در برابر دریافتی کارگران که عمده ساکنان حاشیه را تشکیل میدهند قرار دهید، به عمق فاجعه پی میبرید. در حالی رقم خط فقر افزایش یافته است که با فشار و دعوا حقوق پایه کارگران در سال 98 به یک میلیون و 517 هزار تومان رسید و مزد کارگران از 3 میلیون تومان فراتر نرفته است. از سوی دیگر سال 97 تنها میزان سبد معیشت برای یک خانواده 3 نفری با حداقل هزینه زندگی، 2 میلیون و 669 هزار و 800 تومان و سال 98 تا حدود 3 میلیون و 800 هزار تومان تعیین شده بود. حاشیهنشینان امیدی به تصمیمگیران در بهارستان نداشتهاند، چون هر سال وضعیتشان بد و بدتر شده است؛ جامعهای که برآوردهای آماری وزارت مسکن نشان میدهد در کمترین آمارها، حداقل یکپنجم کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند و با توجه به سیاستهای اقتصادی دولتهای یازدهم و دوازدهم، روزانه بر تعداد آنها افزوده میشود. فرآیند حاشیهنشینی در سالهای اخیر به قدری بالا بوده که طبق گزارش معاون پیشگیری و درمان مرکز درمان سازمان بهزیستی و بر اساس آمار وزارت راهوشهرسازی، در حال حاضر 3 هزار منطقه حاشیهنشین با جمعیت 19 میلیونی وجود دارد! اما شرایط یک سال اخیر را میتوان آژیر قرمز روند حرکت به سمت حاشیهنشینی دانست. پیروز حناچی، شهردار تهران از «افزایش 18 درصدی رشد سکونت در حاشیههای پایتخت» خبر داده است. این را نیز باید افزود که حالا مسأله درآمد و عدم کفاف زندگی حاشیه را صرفا جغرافیای بیرون شهر تعریف نمیکند، بلکه حاشیه بودن در حال رشد به درون شهرهاست. طبیعی است در چنین شرایطی صندوق رأی که نمادی است از «امید به تغییر» در نظر حاشیهنشینها نیاید و آنها از کنار آن براحتی عبور کنند. شاید غمبارترین صحنه انتخابات مجلس شورای اسلامی، ویدئویی یک دقیقهای از مردم روستای دلیمهتاب بود. اهالی این روستا که از توابع شهرستان کهگیلویه است، برای دومین دوره متوالی به دلیل عدم وفای به عهد مسؤولان دولتی در رفع مشکلات روستایشان، صندوق رای انتخابات مجلس یازدهم را خالی پس فرستادهاند و هنگام این اقدام همه دور صندوق نشسته و بیانیه اعتراضی خود را میخوانند. این صحنه میتواند بزرگترین تلنگر درباره توجه به حاشیه و تغییر سیاستها به نفع مستضعفان باشد. این عدم اقبال به انتخابات را میشود در نظرسنجیهای همین 2 ماه اخیر در کشور نیز مشاهده کرد. ایسپا (مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) دی ماه اقدام به نظرسنجی درباره انتخابات کرد که بیش از 84 درصد کسانی که اعلام کرده بودند به هیچوجه در انتخابات شرکت نمیکنند، دلیل خود را «نارضایتی معیشتی» عنوان کردهاند. به این ترتیب که 7/41 درصد از آنها، درباره دلیل این تصمیم خود گفتهاند در اعتراض به «شرایط بد اقتصادی» در انتخابات شرکت نمیکنند و 9/42 درصد آنها گفتهاند «با انتخاب هرکس وضع به همین صورت میماند». در این نظرسنجی 9/42 درصد افراد در استان تهران گفتهاند اگر تا ایام انتخابات وضع اقتصادی کشور بهتر شود، در انتخابات مجلس شرکت میکنند. این نظرسنجی نشان میداد 6/37 درصد از پاسخگویان علت اصلی نارضایتی خود از وضعیت کشور را افزایش قیمت (گرانی)، 5/16 درصد اقتصاد کشور، 5/6 درصد بیتدبیری مسؤولان، 1/6 درصد اشتغال، 2/3 درصد معیشت، 9/2 درصد عدم شفافیت مسؤولان و دروغگو بودن مسؤولان، 2 درصد فساد اقتصادی و اختلاس، 7/1 درصد اهمیت ندادن به مردم، 3/1 درصد عدم آزادی و دموکراسی و 2/1 درصد درآمد کم دانستهاند. این عدم مشارکت را به لحاظ تاریخی میتوان در افت محسوس انتخابات ریاستجمهوری سال 72 نیز مشاهده کرد. زمانی که دولت هاشمیرفسنجانی با دست فرمان توسعه اقتصادی، مستضعفان را شهروندان درجه 2 جامعه به حساب آورد و آنها که آسیبدیدگان و نادیدهگرفتهشدگان سیاستگذاریها بودند، اولین مواجهه خود را با عدم شرکت در انتخابات و رأیدهی نشان دادند. آن دوره با 66/50 درصد پایینترین مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری را ثبت کرد. ورق زدن تاریخ نشان میدهد پس از آن انتخابات و ادامه سیاستهای توسعه بود که شورشهای اجتماعی مشهد، اسلامشهر، شیراز، اراک، اصفهان و... اتفاق افتاد که در متن همه آنها مردم حاشیه حضور داشتند. از ابتدای سال 92 نیز دولت روحانی را کوچک شدهای از دولت هاشمی با همان دستفرمان میدانستند، با این تفاوت که روحانی حتی نمیتواند اتفاقات خوب هاشمی را رقم بزند و فقط از آن دولت، آسیبهایش را برای جامعه باقی میگذارد؛ آسیبهایی که حالا میتوانیم به وضوح آن را در فاصلهگذاری قشر مستضعف که پای کارترین افراد برای نظام بودهاند، با مهمترین اقدام یعنی مشارکت سیاسی در حکومت یعنی انتخابات مشاهده کنیم. برآوردهای میدانی نشان میدهد اگر چه آرای انتخابات در کل پایین آمده است اما نسبت به عموم صندوقها، آرای شعب حاشیه، جنوب شهر و مناطق مستضعف شهر بیش از پیش کم شده است. در این موقعیت اما شاید مهمترین نقد به رفتار سیاسی موجود است که نتوانسته پایگاههای رأی مختلف اعم از سیاسی (اصطلاحطلبی و اصولگرایی)، اقتصادی (شمال شهر، جنوب شهر) و... را فعال کند. دوره گذشته انتخابات این جمعبندی وجود داشت که «امر سیاسی» از «امر اجتماعی» عقب افتاده است و ساختارهای تصمیمساز باید مبتنی بر «امر اجتماعی» و مطالبات مردم بنا شود اما همچنان ساختار بر امر سیاسی و گروهها و احزاب سیاسی جلو رفت و بالا رفتن آرای مستقلان را میشود ناظر به توجه همین امر اجتماعی دید، اگرچه این مستقلان کمتر از امکان رسانه نیز برخوردار بودند. علاوه بر این، از چند ماه پیش از انتخابات موضوع «مسألهمحوری» لیستها و به عرصه آوردن «ایدههای حکمرانی» به جای تقسیمبندیهای سیاسی مطرح شد اما این نیز مورد توجه جناحهای سیاسی کشور قرار نگرفت. مشارکت پایین در انتخابات را اما نمیتوان پیامی به معنای قهر با نظام دانست، چرا که در همین دو ماهه اخیر بزنگاههایی وجود داشته که مردم ارتباط خود را با اصل اساسی نظام و انقلاب اسلامی نشان دادهاند. راهپیمایی 22 بهمن و تشییع تاریخی شهید سلیمانی که نماینده تام و تمام نظام اسلامی به حساب میآید، نشان میدهد مسأله عدم اقبال به انتخابات ناظر به ناکارآمدی تفکر مدیریتی در برخی قواست! فاصله جمعیت تشییعکننده حاج قاسم و مشارکت در انتخابات فاصله اعتماد به انقلاب اسلامی و ناکارآمدی قوا در جمهوری اسلامی است. * چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟ شاید مهمترین درس انتخابات و نتیجه آن، حرکت به سمت حاشیه باشد. لیست پیروز، رفتن به حاشیه، شنیدن دغدغهها و مشکلات آنها و ارائه راهکارها و ایدههای خود را برای حل مشکلات آنها در دستور کار قرار دهد تا این طبقه لطمه دیده از ناکارآمدیهای موجود دولت و مجلس بفهمد این «تغییر» جدی است و میتواند به تغییر در زندگی مردم به سمت بهبود شرایط پیش رود. لیست پیروز وحدت باید ایدههای خود را به جامعه عرضه کند و از هر ایدهای که منجر به تغییر شرایط مردم و بهبود وضعیت آنها میشود استقبال کند. باید سیاستگذاریها به نفع مردم مستضعف جامعه تغییر جهت دهد و چند ایده کلان و بزرگ که به تغییری شگرف در زندگی طبقات محروم و مستضعف میانجامد، به اولویت اول این جریان بدل شود. «مالیات بر خانههای خالی»، «اصلاح نظام مالیات به نفع محرومان»، «اصلاح سیاستهای بنزینی دولت»، «افزایش قدرت خرید حقوقبگیران»، «اصلاح نظام بودجهریزی»، «افزایش پوشش بیمههای حمایتی و اجتماعی» و «تغییر جهتدهی امکاناتی و زیرساختی از متن به حاشیه» میتواند برای حاشیهنشینها پیامهای مثبتی از تغییر شرایط به نفعشان داشته باشد و امید را در دل آنها زنده کند.