بازار گل پژمرد

[سوگل دانائی] ‏ ‏ هنوز آفتاب خودش را تحمیل تن بی‌عبور خیابان‌ها نکرده بود که «محمود»*کارگر جوان بخش خدمات بازار گل نخستین گشتش را ‏در بازار تمام کرد و خواست چرخ دستی‌اش را که همین اول کار پر و پیمان شده بود، در چاله‌ خاکی خالی کند. چرخ دستی ‏چوبی با دو چرخ در عقب و یک چرخ بزرگ در جلو، اول در سربالایی که محتویات چرخ‌های قبلی در چاله ساخته بودند، بالا رفت ‏و بعد روی گل‌های پژمرده که رنگ از رخسارشان پریده بود، وارونه شد. مریم، رز، داوودی، آلسترومریا زیر هم له شدند و بوی ‏هرکدام با هم ممزوج شد. زباله‌دانی گل‌ها در 200متری ورودی اصلی بازار بود. بعد از اتومبیل‌های به صف شده که با یک ‏شیلنگ پرفشار ضدعفونی می‌شدند و بعد از ویروس‌زدایی راهی پارکینگی می‌شدند که تا چشم کار می‌کرد، جای خالی داشت. ‏
از وقتی کرونا آمد، بساط گل هم کساد شد. نه کسی دل و دماغی برای خرید داشت و نه عروسی و ختمی برگزار شد که گل ‏بخواهد. بازار تعطیل شد و گل‌ها هم این‌قدر روی هم ماندند تا یکی یکی پوسیدند. محمود در هفته سوم فروردین در این سه‌ساعتی که به بازار گل مجال حضور دادند، با چرخ دستی‌اش می‌گردد و پوسیده‌ها را از تازه‌ها جدا می‌کند. چهارسال است که در ‏شرقی‌ترین بازار تهران در پی کسب روزی است، امسال اما کرونا چرخ او را هم بر هم زده: «هیچ سالی این‌قدر گل خراب نداشتیم. ‏دو ساعته کل چاله پر می‌شود.» و گل‌های خراب سر به فلک می‌کشد. ‏ گل‌های پژمرده، گل‌های قهرکرده
محمود با چرخ دستی خالی وارد سالن غرفه‌های گل‌ از شاخه بریده شد. همهمه چانه‌زنی با لهجه‌های مختلف همزمان با ‏بالاآمدن خورشید آغاز شده بود. صدای: «۵ تومان بده، وضع من را که می‌دانی.»، «حالا که کار و کاسبی کساد است، یکم بیشتر ‏تخفیف بده» بالا گرفته بود که روح الله، سطل‌های گل داوودیش را از آب تازه پر کرد. پشت چهارپایه‌ کوچکش نشست و در ‏انتظار مشتری به راهروی نیمه روشن سالن چشم دوخت. سی‌سال عمرش به گلکاری و گلفروشی گذشته بود، شغلی موروثی در ‏خانواده که همیشه سودآور بوده، جز امسال: «ما در ورامین با برادرهایم ۵۰‌هزار متر زمین زیر کشت گل‌های داوودی داریم، هر ‏سال این موقع  روی هر دسته، ۵ هزارتومان سود داشتیم، اما این روزها دسته‌دسته گل‌هایمان را باید جلوی چشم‌مان دور بریزیم، ‏حتی ۵۰۰ تومان هم سود نمی‌کنیم، مجبوریم کمتر از نصف قیمت حتی دسته‌ای ۲هزارتومان هم بفروشیم.» دسته گل‌های ‏پژمرده که با پلاستیک جمع شده بودند مثل آینه دقی مقابلش بود، او می‌گفت، گل‌های داوودی اگر در گلخانه انبار شوند، دیرتر ‏خراب می‌شوند اما بعد از چیده شدن و در آب ماندن و خریداری نشدن، گل‌ها انگار قهر می‌کنند و از رنگ و رو می‌افتند و باید ‏فقط دور ریخته شوند:  «من بیمه نیستم، مشکل هم همینجاست که بیمه نداریم، اینجا خیلی‌ها بیمه ندارند، غرفه ارکیده فروشی ‏را می‌بینی؟ نزدیک به ۳‌میلیارد ضرر کرده، شاید 10برابر ضرری که ما کردیم، تازه شما اینجا فقط تولیدکنندگان گل و گیاه ‏را می‌بینی، مغازه‌دارها که این روزها می‌آیند همه می‌گویند در دخل و خرج اجاره گل فروشی‌هایشان مانده‌اند، یک نفر می‌گفت، ‏برجی ۸‌میلیون اجاره می‌دهد، حالا بیاید اینجا گل هم بخرد، وقتی کسی در مغازه از او گل نمی‌خرد، ورشکسته می‌شود دیگر.» ‏لابه‌لای حرف‌هایش حواسش به تک و توک مشتریان عبوری از راهروی غرفه هم بود: «از اول هفته که بازار باز شد، مشتریان ما یا ‏چهار‌راهی‌ها بودند یا گلفروشان شهرستانی.از کرمانشاه و کردستان مشتری می‌آمد و گل‌ها را در سردخانه ماشینش، جاساز ‏می‌کرد و برمی‌گشت. ارزان می‌خرند، خیلی ارزان.» ‏ گل‌های گرانی که کسی طالب‌شان نیست
‏«از پنجم اسفند رکود بازار شروع شد، از دهم اسفند که همیشه زمان طلایی کار ما بود، رکود اوج گرفت. بعد هم که بازار ‏تعطیل شد و عملا مشتری نداشتیم، این چند روزی هم که بازار باز شده، بیشتر شاخه‌های لیلیوم را چهارراهی‌ها می‌خرند.» کشت ‏گل‌های لیلیوم برای رضا هم شغلی خانوادگی محسوب می‌شود، از وقتی خودش را شناخته سروکارش با گل بوده. این روزها یک ‏پایش بازار گل امام رضاست و یک پایش بازار گل محلاتی تا شاید بتواند اندکی از خساراتی که کرونا به کسب و کارش در موسم ‏گل وارد کرده را جبران کند. او با سرعت بالا کلمات را ادا کرد، میانه سالنی که سرپوش پلاستیکی داشت ایستاده بود، میان ‏غرفه‌های کوچکی که تا چشم کار می‌کرد، فروشنده مرد داشت و گل‌ها رنگارنگ. «اگر از مغازه‌دار جنسی را نخرند، مغازه‌دار آن را ‏دور نمی‌ریزد، هرچه قدر هم قیمت‌ها بالا پایین برود، آن را روی جنسش اعمال می‌کند اما شغل ما مثل تره‌بار است، وقتی جنسی ‏خراب می‌شود، دیگر نمی‌شود کاری کرد، باید دور ریخت، با این فرق که اقلام خوراکی ماندگاری بیشتری از گل‌ها دارد. من شاید ‏بتوانم تا چند روز گل را در بستر گلخانه نگه دارم اما وقتی آن را قیچی کنم بیشتر از چهار یا پنج روز نمی‌توان آن را در سردخانه نگه ‏داشت. من از اسفند تا امروز حدود ۲۵‌هزار شاخه گل را دور ریختم.» چک‌های برگشتی، پایش به بازار گل هم باز شده، پایش به ‏روزگار رضا هم کشیده شده: «پرورش هر شاخه لیلیوم برای من ۸‌هزار تومان تمام می‌شد، من معمولا آن را ۱۲‌هزار تومان ‏می‌فروختم با ۴‌هزار تومان سود حالا اما هر شاخه را از من بیشتر از ۵ تومان نمی‌خرند، این یعنی ۳ هزارتومان ضرر، اگر هم نخرند ‏باید در همین چاله دور بریزیم، این قیمت و این نخریدن برای من یعنی ۲۰۰میلیون ضرر، یعنی قسط‌ وام‌های عقب افتاده و ‏چک‌های برگشتی.»  ‏ گل چه اهمیتی دارد؟


‏ پیدا کردن تفاوت مشتری از تولید‌کننده گل و غرفه‌دار راحت بود. مشتریان همان‌هایی بودند که در گود چانه‌زنی پیروز میدان ‏بودند. تک و توک خانواده‌ هم بود. مادر و دختری که برای گلکاری باغچه‌شان پی گل‌های فصلی می‌گشتند، پدر و پسری که دنبال ‏کاکتوس می‌گشتند و خانواده‌ای که تحقیق علمی پسر کوچک‌شان آنها را روانه بازار گل کرده بود. باقی همه مغازه‌دار تهرانی و ‏شهرستانی و غرفه‌دار بودند که از کرونا کینه به دل داشتند، این‌قدر که خودشان را زده بودند به بی‌خیالی و نادیده گرفتن، نه ‏خبری از ماسک روی صورت‌شان بود و نه دستکش در دستان‌شان. «گلفروشی من حوالی دولاب است، گاهی اینجا گل می‌خرم و ‏گاهی بازار گل محلاتی، تا دل‌تان بخواهد این مدت دورریز داشتیم، از سرگل(گل رز) بگیرید تا گل‌های داوودی که فصلی است، ‏حیف این گل‌های رز، دسته‌های ده‌تایی، بیست‌تایی، همه‌شان در روزهایی که گلخانه تعطیل بود، سیاه شدند، کسی گل نمی‌خرد، ‏این روزها فکر می‌کنند کرونا می‌گیرند.» علی همچنان که به سمت غرفه‌های گلفروشی می‌رفت، اینها را می‌گفت.‏
‏«چه قدر ضرر کردیم؟ شما فکر می‌کنی، اعصاب ما می‌کشد که حساب کنیم خانم، شما فکر کن، نیمی از سرمایه ما رفته، مگر ‏برای کسی اهمیت دارد؟» این را محمد صاحب گلفروشی در حوالی پاسداران تهران می‌گفت و گل‌های دسته‌ای که خریده بود را در ‏صندوق عقب خودرو خود جاساز می‌‌کرد. ‏ گل‌های تهران پوسیدند
غرفه قرمز رنگ، از فاصله چند متری، در میان غرفه‌هایی که با پلاستیک خودشان را پوشانده بودند، خودنمایی می‌کرد. اگر از ‏قدیمی‌ها در بازار گل سوال می‌پرسیدی، حواله‌ات می‌دادند به غرفه قرمز رنگ که پیشکسوت تولیدکنندگان گل در آن کسب و ‏کار داشت: «حاج غلامحسین بهتر می‌داند.» پیشکسوتی با سوال و جواب از قدیمی‌ها رابطه مستقیمی داشت که حتی کرونا هم ‏نمی‌توانست آن را نادیده بگیرد:  «ما یک گزارش ویژه هم درباره وضع این روزهای تولیدکنندگان گل نوشته و ارسال ‏کرده‌ایم، اما من به شما می‌گویم که وضع چطور است.»‏
سرتاسر غرفه را جعبه‌های بزرگ آنتوریوم پوشانده بود، یک ردیف کاکتوس در تنگ‌های شیشه‌ای در کنار کارتخوان بانک‌های ‏مختلف هم به چشم می‌آمد، حاج غلامحسین سلطان محمدی، رئیس اتحادیه تولیدکنندگان گل و گیاه استان تهران و عضو ‏هیأت مدیره اتحادیه گل و گیاه‌داران ایران درباره وضع این روزهای بازار گل ‌گفت: «من در این ۴۰‌سال که در کار پرورش ‏گل و گیاه هستم، چنین رکودی را ندیده بودم، در این دوماه نه خبری از عروسی بود که مردم بخواهند برایش گل بخرند، نه ختم ‏و عزا. مساجد تعطیل بود و برای اعیاد مذهبی کسی گل نمی‌خرید، مردم عادی هم که در این مدت دیگر حال و حوصله خرید گل ‏نداشتند. سال‌های پیش از ۱۵روز مانده به عید نوروز، اینجا جای سوزن انداختن نبود، این‌قدر که مردم اینجا برای باغچه و حیاط ‏و جلوی در خانه‌شان گل می‌خریدند.» بیرون غرفه در راهرویی که با لامپ زرد روشن زده، جسد گل‌های پلاستیک پیچ به چشم ‏می‌خورد: «بیشترین آسیب و بیشترین دورریز برای گل‌های از شاخه بریده بود، تهران بیشترین ضرر را کرد، بعد از تهران باغ‌های ‏محلات در استان مرکزی و گل‌های اصفهان خراب شدند. تهران ۳‌هزار تولید‌کننده گل دارد، با مساحت زیر کشت حدود ۳۵۰۰ ‏هکتار، از ۱۰۰‌درصد گل تولید شده در این مدت فقط در استان تهران حدود ۸۵ تا ۹۰‌درصد گل‌ها دورریز شدند.» در لابه‌لای ‏حرف‌هایش می‌گفت، تعداد زیادی از هم‌صنفی‌های خودش به دلیل این حجم دور ریز گیاه تا مرز سکته پیش رفتند. «ما تا قبل از ‏عید این جعبه‌های آنتاریوم را ۸۰‌هزار تومان می‌فروختیم، حالا ۲۰‌هزار تومان هم بدهیم کسی نمی‌خرد، آلسترومریا قبل از کرونا ‏قیمتش ۲۰ هزارتومان بود، حالا با ۲‌هزار تومان می‌خرند، تازه اگر بخرند.» بیشتر تولیدکنندگان گل این روزها مشکل‌شان ‏چک‌های برگشتی است، شاید ۱۰‌درصد از آنها با وام گرفتن رفیق باشند و بیشتر با چک است که خرید و فروش می‌کنند. برای ‏رفع این مشکلات نامه‌هایی نوشته و ارسال شده. تولیدکنندگان گل همچنان در انتظار پاسخ‌اند، آنها شنیده‌اند که ممکن ‏است دولت به آنها وام‌هایی با بهره ۱۰ تا ۱۲‌درصدی با اقساط بلندمدت بدهد تا شاید اندکی از بحران خارج شوند. ‏ هلند هم کم از ایران ندارد ‏
‏«تلویزیون هلند را نشان می‌داد، ورشکسته شد، فکر کن مهدگل‌های دنیا، اقتصاد کشورش با گل بود. همه جا این مشکل هست.» ‏کنار چاله ایستاده بودند، یک نفرشان خاک گلدان چیده بود و یک نفر دیگر گلدان‌های شب‌بو. می‌گفتند کرونا به کسب وکار ‏آنها آسیب کمتری زده. اما اگر مشتری نباشد، خاک و گلدان هم روی دست آدم باد می‌کند. «این چاله یک روزایی پر از رز می‌شه، ‏فکر کنید، دسته‌های ۳۰۰ هزارتومانی، کود می‌شوند برای دامدارها، بدون هیچ هزینه اضافه‌ای. وضع ما هم بد شده، اما  نه به بدی ‏تولیدکننده‌ها و مغازه‌دارها.» خورشید بالا آمده بود اما انبوه ابرهای سفید نمی‌گذاشتند تشعشعات صبحگاهی خودش را روانه ‏آخرین ساعت‌های کاری بازار گل کند. گاهی نَمی، قطره‌ای از آسمان می‌چکید و در میان خریداران گم می‌شد. ساعت به هشت ‏نزدیک می‌شد و موسم پایان کار بازار هم. ‏
‏ محمود، مریم‌هایی را که بار چرخ دستی‌اش کرده بود، راهی چاله کرد. آخرین گل‌های خریداری نشده پژمرده و روی هم انباشته ‏شدند. چاله آغشته به بوی گل، امروز هم مانند هر روز باید خالی شود، نیسانی می‌آید و رنگ و رو افتاده‌ها را بار می‌زند. درباره ‏قبرستان گل‌های پژمرده حرف و حدیث بسیار است. کسی می‌گوید، گل‌های پژمرده از چاله اینجا راهی دامداری می‌شوند تا ‏خوراک گاو و گوسفند شوند، کسی دیگر می‌گوید زیر انبوه زباله‌های‌تر و خشک اهالی منطقه، جایی در منطقه فرون‌آباد یا حتی ‏ورامین مدفون می‌شوند و دیگری می‌گوید، شهرداری جایی تعیین کرده برای دفن آنها در بیابان‌های اطراف. هیچ‌کدام اما به ‏چیزی که می‌گفت، اطمینان نداشت، سرنوشت پژمرده‌شده‌ها برای کسی مهم نبود: «تا حالا برامون مهم نبوده که بفهمیم آخرش ‏چه بلایی سر این گل‌ها می‌آید، یک جا خالی می‌شوند دیگر.» محمود چرخ دستی‌اش را آماده حرکت می‌کند تا آخرین گل‌های ‏دور ریختنی اطراف را جمع کند، غرفه‌داران یکی‌یکی گلدان‌ها و گل‌ها را جمع می‌کنند. خورشید کم‌کم روی ماشین‌های بزرگراه ‏امام رضا(ع) سایه می‌اندازد.  ‏
‏*اسامی گزارش مستعارند. ‏