روزنامه وطن امروز
1399/01/28
تهدید آشنای آتشکار
محمدرضا کردلو: در همان موعد جشنواره حاشیههای بیشتر از متنی که برای «خروج» حاتمیکیا ایجاد شد، باعث شد نشست خبری بیستمین فیلم حاتمیکیا به شلوغترین نشست خبری جشنواره، طولانیترین آن و همینطور جذابترین آن تبدیل شود. *** به قول یکی از دوستان رسانهای، شاید آن نشست به اندازه یک فیلم وجوه سینمایی داشت؛ از خداحافظی دراماتیک فرامرز قریبیان از دنیای بازیگری گرفته تا گلایههای حاتمیکیا از سیاسیکاری در بیرون آوردن «خروج» از آرای مردمی تا تشنجی که در میان نشست توسط یکی از عوامل ایجاد شد و سوالهای پیدرپی که نشست خبری فیلم «خروج» را پرریتم و کمی برای خبرنگاران خاطرهانگیز کرد. یکی از میهمانان آن نشست مشاور رئیسجمهور بود؛ کسی که خطاب یکی از اشارههای مهم فیلم حاتمیکیاست؛ آقای «آتشکار» که با نقشآفرینی محمدرضا شریفینیا دقیقا در شمایل یک مشاور اعصاب خردکن است که با حرف و حدیث میخواهد در مقابل معترضان بایستد؛ معترضانی که به سرکردگی پیرمردی کشاورز یعنی رحمت بخشی، پدر شهید و رزمنده دفاعمقدس راه افتادهاند تا مطالبات خود را با رئیسجمهور مطرح کنند. این روزها و در شرایطی که پروژه اکران آنلاین «خروج» در پی استقبال علاقهمندان حاتمیکیا، روزهای نسبتا موفقی را پشت سر میگذارد، واکنشهای کاربران شبکههای اجتماعی به بخشهایی از این فیلم قابل تامل است. یکی از سکانسهایی که بیشتر مورد اشاره مخاطبان قرار میگیرد، سکانس دیالوگ آتشکار، مشاور رئیسجمهور با معترضان است که تلاش دارد آنها را از ادامه این حرکت باز دارد. مشاور با اظهاراتی امنیتی، گروه معترضان را مخاطب قرار میدهد و آنها را تهدید میکند در صورت ادامه این عمل جزو اغتشاشگران به حساب خواهند آمد. انتقاد حاتمیکیا به بخشی از مواجههای است که دولتیها، بعد از ماجرای افزایش قیمت بنزین اعمال کردند؛ مواجههای که موجب خسارتهای جدی شد، اگرچه حاتمیکیا در نشست خبری گفت وقتی تصمیم به ساخت این فیلم را گرفته بود، وقایع آبان اتفاق نیفتاده بود. کارگردان «خروج » در نشست خبری، در پاسخ به این پرسش که آیا فیلم شما به این معناست که سازوکاری برای اعتراض وجود ندارد؟ گفت: «وقتی میخواستم این فیلمنامه را شروع کنم، قضیه آبانماه پیش نیامده بود. شدت تحولات به قدری بود که مثل اصحاب کهف شده بودیم، به نظرم این مطالبهگری باید اتفاق بیفتد. امیدوارم با آمدن سازوکارهای پارلمانی جدید راهکاری پیدا شود که پاسخگو باشند. خوشحالم که سهمی در این مطالبهگری داشتهام». حالا اما در شرایط کرونایی که عدم توجه دولت به گروههای آسیبپذیر و مدیریت ضعیف در مواجهه با کرونا با انتقادهای مردم همراه شده است، تماشای خروج لطف دیگری دارد. آن هم وقتی همه اتفاقات فیلم را نظیر به نظیر میتوان در آنچه از عملکرد دولت در رسانهها مطرح میشود، دید. بیش از همه هم همان اشاره به چهره امنیتی دولت که آتشکار نمایندگیاش میکند و چه پیرمردی فوتوژنیکتر و ماندگارتر از رحمت بخشی که تا آخر پای اعتراض به این رویکرد امنیتی بایستد. فرامرز قریبیان در «خروج» توانسته یکی از بهترین پیرمردهای سینما باشد؛ یکی از درستترین آنها. از سکانسی که سوار تراکتور میشود تا آنجا که راه آب را باز میکند، آنجا که تلاش میکند جلوی سرازیر شدن آب شور را به مزرعه پرناز پنبه بگیرد، آنجا که قشنگ شبیه پیرمردها به سمتی میخوابد و خر و پف میکند، وقتی میدود، وقتی مینشیند، وقتی تامل میکند، وقتی تصمیم میگیرد و... در همه این حالتها شمایل درستی از یک پیرمرد است. پیرمردی که وقتی اعتراض میکند همه میفهمند هنوز دود از کُنده بلند میشود. درباره این نقش خیلی بیشتر از آنچه صحبت شده باید صحبت شود؛ یکی از درستترین انتخابهای حاتمیکیا. در سکانس مواجهه با آتشکار، وقتی رحمت خودش را معرفی میکند او را درستتر میشناسیم. اهل عدلآباد قرار نیست با چشمغره رفتن مشاور امنیتی دولت پشیمان شود. او کاری خواهد کرد که داستان «خروج»اش همهجا صدا کند. او اما این کار را نه برای پرکردن آنتن رادیوها و تلویزیونهای بیگانه و نه برای گرفتن حال امنیتیها که همیشه یکطرف فیلمهای حاتمیکیا بودهاند که برای احقاق حقی که از او و همولایتیهایش ضایع شده است، انجام میدهد. و فرامرز قریبیان این کار را خیلی خوب انجام میدهد. دیالوگهایش را درست و با طمانینهای که از یک پیرمرد کارکشته سراغ داریم بر زبان میآورد و چقدر حیف که داوران جشنواره فیلم فجر این قهرمان نوی سینمای ایران را که در 80 سالگی وجوه تازهای از یک قهرمان را برای مخاطب ساخته و پرداخته است، ندیدند. چقدر حیف که به پاس یک عمر تلاش در ایفای نقش در شمایل قهرمان معترض از فرامرز قریبیان قدردانی نشد. آن هم در روزهایی که جرأت کرد و نقش مقابل آتشکار دولت را بازی کرد. باری در همین روزنامه نوشتیم درباره او؛ بازیگری که بازگشت این روزهایش به سینما ما را یاد فصل به یادماندنی دیالوگهای «سید» خطاب به «قدرت» در «گوزنها» میاندازد: «وقتی رفتی نفهمیدیم کی رفته، حالا که اومدی میفهمیم کی اومده، هنوزم کم حرف میزنی، هنوزم ماتی، هنوز تو چشات عشقه... صفای قدمت».