روزنامه آرمان ملی
1399/03/18
چهار نماينده شجاع پاسخ حداقلی اصلاح طلبان به رای مردم بود
برخي معتقدند که با توجه به شتاب سريع تغييرات در جامعه مردم از جريانات سياسي مثل اصلاحطلبي يا اصولگرايي عبور کردند؛ ارزيابي شما چگونه است انتقادات مردم به اصلاحطلبي است يا اصلاحطلبان؟من معتقدم اگر نقدي وجود داشته باشد بر عملکرد اصلاحطلبان است و الا اصلاحطلبي که ضرورت جامعه پويا و زنده است و در واقع نياز جامعه است، چراکه جامعه در هر شرايطي بايد در حال اصلاح و نوآوري باشد، گذشته خود را نقد و اصلاح کند؛ بهروز باشد و اشتباهات خود را کنار بگذارد. از اين جهت فکر ميکنم در اينجا اصلاحطلبي مورد نقد نيست و جامعه از اصلاحطلبي روي بر نگردانده بلکه اين عملکرد اصلاحطلبان است که مورد نقد جامعه واقع شده که حتما بايد ميان اين دو تفاوت قائل شويم. اصلاحطلبي يک ضرورت و نياز جامعه است و کسي هم نميتواند منکر اين باشد اما اگر نقدي به اصلاحطلبان وارد باشد که هست آن عملکرد بايد مورد بازنگري قرار بگيرد و در جاهايي که اصلاحطلبان اشتباهات يا کوتاهيهايي داشتند، به اسم اصلاحطلبان قصور يا اجحافي صورت گرفته يا منافع فردي، گروهي، حزبي و جرياني بر منافع مردم و کشور مقدم دانسته شده بايد تجديدنظر کنند. بهنظرم مردم بين اصلاحطلبي و اصلاحطلبان تمايز قائل ميشوند چون اين دو با هم تفاوت دارند. اصلاحطلب واقعي کسي است که براي منافع مردم و ارجح دانستن منافع کشور بر منافع شخصي، حزبي و جرياني تلاش ميکند.
عدهاي بر اين باورند که برخي اصلاحطلبان از سرمايه اصلاحطلبي در راستاي تحقق منافع خود استفاده کردهاند تا پيگيري و حل مشکلات مردم مثل برخي عملکردهاي فراکسيون اميد يا ساير نهادهاي انتخابي که بعضا در اين مسير حرکت کردند؛ چقدر با اين گزاره موافقيد؟
من منکر اشکالات و انتقاداتي که نسبت به اصلاحطلبان و حتي فراکسيون اميد نيز وجود دارد نيستم. اما واقعيت اين است که در همين مجلس گذشته فراکسيون اميد و اصلاحطلبان نسبت به کل مجلس در اقليت بودند. يعني ما امروز به جايي رسيدهايم که کسي از دو سوم مجلس که اصولگرا بودند در مورد عملکردشان سوال نميکند و فراکسيون اميدي که حداکثر يک سوم مجلس را تشکيل ميداده، بايد جوابگوي عملکرد مجلس دهم باشد. ما موانع را نميبينيم و اشکالات را متوجه فراکسيون اميد يا اصلاحطلبان ميکنيم در صورتي که کل مجلس اگر به يک تصميم واحد ميرسيد که اصلاحطلبان نيز يک سوم آنها را تشکيل ميدادند نهايتا باز بايد به تاييد نهايي نهاد نظارتي هم ميرسيد و در مواردي مانند لوايح چهارگانه FATF کل مجلس به يک جمعبندي رسيد، اما با تاييد نهايي شوراي نگهبان مواجه نشد. لذا من اصلا اين را قبول ندارم که بخواهيم مستقل از موانعي که سد راه مجلس بوده يا نقد اکثريت مجلس همهچيز را متوجه فراکسيون اميد ببينيم. مجلس با جايگاه اصلي خود فاصله دارد که اين مساله را در موضوع بنزين، تصويب بودجه يا استيضاح وزرايي که از دستور کار خارج ميشد، ميتوان مشاهده کرد. ما اينها را نميبينيم که مجلس جايگاه خود را از دست داده و همه را ناديده ميگيريم و با همه اينها ميگوييم فراکسيون اميد بايد پاسخگو باشد. آن تعدادي از فراکسيون اميد که واقعا خوش درخشيدند و وظايف خود را به نحو احسن انجام دادند، هم ديگر تاييد صلاحيت نشدند. ما بايد اول موانع را ببينيم، جايگاه را تعريف کنيم و بعد ببينيم که اصلاحطلبان چقدر در اين مجلس نقش داشتند. اصل را فراموش کرديم و به خودزني فراکسيون اميد افتاديم. بله قطعا نقدها، اشکالات و کمکاريهايي به فراکسيون اميد نيز وارد است و منکر نميشوم. اما در نظر داشته باشيم که اين فراکسيون اميدي که شکل گرفت پس از عدم تاييد صلاحيت افراد شاخص اصلاحطلب از سوي نهادهاي نظارتي بود و ما چهرههاي اصلي خود را از دست داده بوديم و به همين دليل چهرههاي بعدي را انتخاب کرديم. در نتيجه با توجه به جميع جهات بايد به ارزيابي و نقد پرداخت.
با اين حال جامعه اين پرسش را مطرح ميکند که چرا وقتي اصلاحطلبان از محدوديتها و درصد تاثيرگذاري خود در نهادهاي انتخابي آگاهي دارند، با علم به موضوع باز هم حضور مييابند و نميتوانند کارايي بالايي از خود بروز دهند؟
به هر حال ما بايد در حداقلهاي ممکن تلاش خودمان را انجام دهيم. اگر تلاش نميکرديم چهرههايي مثل خانم سلحشوري، آقاي مطهري، آقاي صادقي، آقاي ميرزايي، آقاي حيدري و نجفي را شاهد نبوديم. به هر حال اينها بخشي از صداي مردم و مسائل را منعکس و هزينه آن را نيز پرداخت کردند. اگر قرار بر اين باشد که ما خود پيشگام شويم به دست خودمان خودمان را حذف کرديم و ديگران نيز قبول نخواهند کرد که اين اتفاقات بود که بهواسطه آن جريان اصلاحات حذف شود. دلزدگي و نااميدي که در انتخابات مجلس يازدهم در مردم ايجاد شد مگر فقط تنها بهدليل عملکرد فراکسيون اميد بوده؟ امروز مردم در حال عبور از کل جريانات سياسي هستند و اين خطري است که متوجه کشور ميشود. قطعا اگر مشارکت مردم کاهش پيدا کرد و اطمينان پيدا کردند که تاثيري در سرنوشت خود ندارند و رايشان بياثر است، ضربهپذيري نظام بالا خواهد رفت. ما بهدنبال اين نبوديم که هزينههايي را که متوجه کشور است از دوش خود برداريم. اصلاحطلبان تلاش کردند آنگونه که از دستشان بر ميآيد تا به امروز در صحنه حضور داشته باشند و هزينه آن را نيز پرداخت کنند. لذا جريان اقليتي که نقش اکثريت را بازي ميکند بايد اين هزينهها را بدهند و ما نبايد خودمان پيشگام شويم. به خيلي از چهرههايي که در مجلس دهم بودند نقد وارد است کما اينکه خيليها نيز تلاش کردند، صداي مردم بودند و از خودگذشتگي نشان دادند. اينگونه که ميگوييد ما بايد واگذار کنيم اما ما فکر نميکنيم که کشور متعلق به يک جريان خاص است. ما همه از اين کشور سهم داريم و همه نيز بايد از اين حقوق دفاع کنيم. همانگونه که راي ميدهيم، قرار گرفتن در معرض راي مردم نيز حق طبيعي ماست و بايد از آن استفاده کنيم. آنهايي که مانع اين حضور ميشوند بايد جوابگو باشند ما نبايد ميدان را دو دستي تحويل رقيب بدهيم.
از ديد شما چه ميزان از کاهش مشارکت مردم در انتخابات 98 و در صورت ادامه همين روند در 1400 ناشي از عملکرد اصلاحطلبان و چه ميزان ناشي از ساير روندهاست؟
به هر حال من فکر ميکنم بخش اعظم اين موضوع به نهادهاي برگزارکننده انتخابات بازميگردد چون نميتوان چيزي به نام مردم نوشت به اين دليل که مردم هميشه همراه و حاضر بودهاند. موقعي که مردم به صحنه ميآيند و شرکت ميکنند ولي عملا متوجه ميشوند که راي آنها اثر مورد انتظار را ندارد، اقليت و اکثريت معنايي پيدا نميکند و هر جايي که مردم با اکثريت آمدند برخي موانع بر نهادهاي انتخابي چربيده، اين اتفاقات باعث شده که مردم نسبت به حضور خود بيانگيزه شوند. از طرفي خود جريان اصلاحات هم هر جايي که از جامعه فاصله گرفته قطعا به ضررش تمام شده است. رويکرد ما بايد جامعه محور باشد و اصلاحطلبي بدون پشتوانه مردمي هيچجايگاه و محلي از اعراب ندارد. چه در حکومت بخواهيم به قدرت نگاه کنيم يا نکنيم براي بقاي اصلاحطلبان حتما نگاه جامعه محوري نگاهي اساسي است. مقدم بر جلب کانونهاي قدرت ما بايد جايگاه و پايگاه مردمي خود را حفظ کنيم و اولويتمان نگاه مردم باشد. اصلاحطلبان اگر در کنار مردم نباشند نميتوانند جايگاهي براي خود داشته باشند.
بسياري از کارشناسان و فعالان اصلاحطلب نسبت به بازنگري و تجديدنظر در راهبردها و سازوکارهاي اصلاحطلبان تاکيد ميکنند اما هنوز شاخصي براي اين مهم ارائه نگرديده است؛ اساسا چه مولفههايي بر اصلاح اصلاحات بر ميشمريد؟
من فکر ميکنم اين بازنگري و تجديدنظر بايد از جانب احزاب اصلاحطلب صورت بگيرد و گروهها و احزاب بايد در اين راستا فعال عمل کنند که البته در همين راستا عمل ميکنيم. از سوي ديگر اصلاحطلبان بايد قبل از تجديدنظر در ساختارها و سازوکارهاي خود نخست راهبردهايشان را مورد بازنگري قرار دهند و پس از آن به بازنگري در ساير سازوکارها بپردازند.
طي هفتههاي گذشته حواشي زيادي پيرامون جريان اصلاحات خصوصا رئيس دولت اصلاحات مطرح بوده تا حدي که برخي تئوري عبور از وي و رهبري شوراي اصلاحات را مطرح کردند؛ تحليل شما از اين حواشي بهوجود آمده چيست؟
بحث شورايي، بحث من درآوردي بوده که برخي آن را خلق کردهاند. رئيس دولت اصلاحات هيچموقع مدعي رهبري جريان اصلاحات نبوده اما آنچه که هميشه از جانب جريان اصلاحطلب دنبال ميشده به هر حال نقش و جايگاهي است که براي رئيس دولت اصلاحات قائل بودند و آن هم جايگاه رهبري است. هميشه نيز اين درخواست از جانب اصلاحطلبان مطرح بوده نه ادعاي رئيس دولت اصلاحات. وي هيچموقع ادعاي رهبري اصلاحطلبان را نداشته و هيچجا نيز بحثي در خصوص تسليم نداشته است. دستي که رئيس دولت اصلاحات هميشه به سوي مردم و حکومت دراز کرده براي همبستگي، آشتي و وفاق بوده است. براي عبور از مشکلات و بحرانها، کشور بايد به سمت يک آشتي ملي گام بردارد تا بتواند بر مشکلات فائق شود و چشم طمع دشمنان بيروني را از کشور کوتاه کند. اگر قرار باشد که به اختلافات داخلي دامن بزنيم، بحث خودي و غيرخودي را برجسته کنيم و بچههاي انقلاب و نيروهاي وفادار نظام را که دلشان براي کشور ميتپد، از فرصتها محروم کنيم، راه به جايي نخواهيم برد. تاکيد رئيس دولت اصلاحات بر اين بخش بوده نه آنچه برخي مطرح ميکنند که از سر تسليم اين سخنان را اظهار کرده است. ما کاري نکرديم که بخواهيم تسليم شويم، همواره بر اين موضع پافشاري کرديم که براي ايران و ايراني آماده خدمت و پرداخت هزينه هستيم.
اينکه ميفرماييد خود اصلاحطلبان به رهبري رئيس دولت اصلاحات تمايل دارند با برخي اظهار نظرها در داخل جريان اصلاحات در تناقض نيست؟
خير، وقتي بر روي اين مساله در ميان اصلاحطلبان اجماعي وجود دارد چه تناقض و تعارضي وجود دارد که بگوييم در عمل اتفاقي افتاده است. رئيس دولت اصلاحات در صحبتهاي اخير خود نيز به اين بحث اشاره داشتند که بهعنوان يک فعال مدني و سياسي هستند اما نميخواهند به قدرت برگردند. اين بحث رئيس دولت اصلاحات نيست بلکه بحث يک جريان و کنش سياسي و خاستگاه ديرينه مردم است که نسبت به اصلاحطلبي داشتند و اين بحثها هيچتناقضي ندارد. حال برخي از دوستان اين مساله را مطرح ميکنند اما رئيس دولت اصلاحات ادعايي ندارد که بخواهد براي چيزي با کسي پافشاري کند و خدايي ناکرده به تناقضگويي بيفتد.
از ديدگاه شما اصلاحطلبان براي حضور فعال و موفق در انتخابات 1400 بايد چه برنامهها و اقداماتي را انجام دهند؟
بهنظرم قبل از اصلاحطلبان اين مسئولان هستند که بايد نشان دهند در 1400 آيا همين مسير ادامه خواهد يافت يا تغييري در جهت بازتر شدن فضا صورت ميگيرد تا مردم اقبال کنند، انگيزه پيدا کنند و احساس کنند که حضورشان در پاي صندوقهاي راي تعيينکننده است يا نيست. اگر قرار باشد رويه مثل انتخابات مجالس گذشته باشد فکر ميکنم از دست اصلاحطلبان کاري ساخته نباشد. از طرفي اگر اين شرايط مهيا شود و اصلاحطلبان بتوانند کانديداي اختصاصي خود را داشته باشند و به کانديداهاي ديگر متوسل نشويم و نخواهيم کانديداي قرضي داشته باشيم، اصلاحطلبان با سرمايه واقعي خود به ميدان خواهند آمد و حتما مورد اقبال قرار ميگيرند. بخشي از انتقاداتي که به اصلاحطلبان وارد ميشود حکايتکانديداهايي است که اصلاحطلبان داشتند اما در عمل آن کانديداها به شعارهايي که دادند پايبند نبودند و نتوانستند بر قولهاي خود باقي بمانند و جواب مردم را بدهند. به هر حال خواسته و مطلوب اصلاحطلبان حضور با کانديدايي با هويت اصلاحطلبي است.
سایر اخبار این روزنامه
دستهای پنهان آتش
حملات عجیب محسن رضایی به آیت ... هاشمی!!
كابوس ١٤٠٠؛ تخريب مطهری به هر قيمت
امتحان زير سايه ترس از كرونا
چهار نماينده شجاع پاسخ حداقلی اصلاح طلبان به رای مردم بود
كرونا فعلا پايانی ندارد
افكار عمومي منتظر رازگشايي از پرونده طبري
تفكيك جرايم سياسي از جرايم امنيتي
جرم سياسي و تفاوت آن با جرايم امنيتي
قتل رومینا و فقر فرهنگی؟!
آماده موج گسترده آتش سوزی در جنگلها باشیم
خرمشهر، برجام و تناقضهای آقامحسن
دانایی ملتها در برابر قدرت دولتها