حکایت جنگ تحمیلی از آن سوی خاکریزها

 
  درباره آغاز و ادامه و پایان جنگ تحمیلی، روایات و اسناد متعددی خوانده و دیده‌ایم از سرداران و آزادگان و شهدا و همچنین از گفته‌ها و اسنادی که توسط موسسات و مراکز رسانه‌ای داخلی و خارجی منتشر شده است. اما حکایت این جنگ هشت ساله از زبان آنهایی که آن سوی این جبهه‌ها یعنی در خاکریز صدام بودند، شاید متفاوت‌تر و از جهاتی شنیدنی‌تر باشد، اگرچه چندان فراتر از آنچه شنیده و خوانده‌ایم، نبوده ولی آن روایات قبلی را موکد‌تر گردانیده؛ اینکه صدام با چراغ سبز و حمایت بی‌چون و چرای غرب و به‌خصوص آمریکا به ایران حمله کرد، اینکه از زمان ورود ایران به خاک عراق، دچار بحران شد و اینکه با فتح فاو توسط رزمندگان اسلام، سرنوشتش را با شکست، گره‌خورده دید.
کتاب «زیر پوست جنگ» از همین منظر به
8 سال جنگ تحمیلی رژیم بعث صدام علیه ایران اسلامی پرداخته است. «وحید خضاب» در این کتاب روایت سه نیروی سابق بعثی یعنی «صلاح عمر العلی»(از اعضای شورای رهبری حزب بعث)، حامد علوان الجبوری(رئیس‌دفتر احمد حسن البکر و صدام و وزیر امور خارجه وقت عراق)، نزار عبدالکریم الخزرجی(فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق در زمان جنگ با ایران) را گردآوری و‌ ترجمه کرده است تا نگاه آنها را از مقدمات، سیر و سرنوشت جنگ ارائه کند.


آنچه در این مطلب می‌خوانید، بخش کوتاهی از این کتاب است:
گفت‌و‌گوی اول با «صلاح عمر العلی»
(از اعضای شورای رهبری حزب بعث)
در گفت‌و‌گوی اول که روایت دیدار صدام با ابراهیم یزدی (وزیر امور خارجه وقت) در کنفرانس غیرمتعهدهای ‌هاوانا به سال 1358 است، به خوبی نشان می‌دهد، یک سال پیش از آغاز جنگ، یزدی در آن مذاکرات چگونه توصیف ضعیف و تحقیرگرانه‌ای از وضعیت کشور داشته که بلافاصله پس از پایان مذاکره، صدام را حریص به جنگ و حمله به ایران نمود.
* در کنفرانس عدم تعهد که در سپتامبر 1979 [اواخر تابستان 1358] تشکیل شد، صدام حسین به‌عنوان نماینده  عراق شرکت کرد. تو هم به این عنوان که نماینده  دائم عراق در سازمان ملل بودی در هیئت عراقی حضور داشتی. صدام حسین [در حاشیه این کنفرانس] دیداری داشت با هیئت ایرانی به ریاست ابراهیم یزدی(وزیر خارجه وقت ایران) و تو هم در این جلسه حضور داشتی. در این دیدار که آن را دیداری تاریخی خوانده اند چه گذشت؟
- بله. وقتی این دیدار برگزار شد، جنگ بین ایران و عراق هنوز شروع نشده بود... در روز اول کنفرانس، نماینده  ایران در سازمان ملل با من تماس گرفت... به من اعلام کرد که دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه  وقت ایران) مایل است صدام حسین را ببیند.... من خودم شخصا رفتم پیش صدام حسین و موضوع را با او مطرح کردم. صدام هم بعد از مدتی ‌تردید، یعنی بعد از کمی‌ تأمل پذیرفت... دکتر ابراهیم یزدی هم آمد و من از درب ورودی به استقبالش رفتم. به صدام سلام کرد و خودمان تنها نشستیم، صدام حسین و ابراهیم یزدی و من هم بودم. بحث در پیرامون مشکلات موجود بین دو کشور شروع شد و بحث دیپلماتیکِ صد‌در‌صد مثبتی بین دو طرف صورت گرفت.
... (بعد از مشایعت یزدی) برگشتم پیش صدام و دیدم که منتظر من بوده. مرا با خود به بیرون سالن برد... چند لحظه ای به سکوت گذشت. رو کرد به من و گفت: «... صلاح، این فرصت شاید در هر قرن یک‌بار هم پیش نیاید. آنها [ایرانی ها] اهواز را از ما [امت عرب!] گرفتند، شط‌العرب را از ما گرفتند، به ما تعدی کردند، تهدیدمان می کنند، انقلاب‌شان را به کشور ما صادر می کنند. الان ما فرصت مناسب داریم. آنها فروپاشیده اند، ارتش‌شان تکه‌پاره است، نیروهایشان پراکنده شده، بین خودشان درگیرند، برخی‌ها برخی دیگر را می کشند، فلذا ما الان فرصتی تاریخی در اختیار داریم که همه  حقوق‌مان را بازگردانیم. و این را به تو می گویم، خودت را به‌عنوان نماینده  عراق در سازمان ملل آماده کن. من می خواهم بروم و به آنها ضربتی بزنم که همه  کره   زمین صدایش را بشنوند و همه  حقوقمان را به‌صورت کامل بازپس بگیرم.»
این حرف ها تنها چند هفته بعد از سیطره  صدام بر قدرت به‌صورت مطلق [و کنار زدن احمد حسن البکر و نشستن به جای او به‌عنوان رئیس‌جمهور] در سپتامبر 1979 بود و صدام در 22 سپتامبر [1980] جنگ را آغاز کرد.
گفت‌وگوی دوم با حامد علوان الجبوری
(رئیس‌دفتر احمد حسن البکر و صدام
 و وزیر امور خارجه وقت عراق)
در این گفت‌و‌گو، حامد الجبوری به‌عنوان شاهد عینی، روایات جالبی درباره حضور آمریکا و اسرائیل و انگلیس در جلسات با صدام پیش از آغاز جنگ و شرکت شاپور بختیار (آخرین نخست‌وزیر شاه) در این جلسات به‌عنوان آلترناتیو غرب و صدام در خوزستان و ارتشبد اویسی(جلاد میدان ژاله در 17 شهریور 57) به‌عنوان بازوی نظامی وی، ارائه می‌دهد، همچنین از اطلاعات فوق‌محرمانه‌ای که آمریکا در اختیار صدام قرار می‌داده و سلاح‌هایی که آل‌سعود تامین می‌کرده، پرده برمی‌دارد.
تو در جریان شروع جنگ قرار گرفتی. بفرمایید.
- بله. راستش پیش از شروع جنگ هم و پیش از این دوره زمینه‌چینی برای آغازش که رئیس ستاد بیش از یک‌بار برای حرف زدن به هیئت وزیران می‌آمد، من در بعضی از دیدارهای دیگر هم حاضر می‌شدم که با حضور رئیس‌جمهور، جرج براون وزیر خارجه سابق انگلیس و شاپور بختیار(که آن زمان در پاریس ساکن بود) تشکیل می‌شد.
نخست‌وزیر سابق ایران؟
- بله. و فکر می‌کنم یک ژنرال ایرانی هم که آن زمان در پاریس بود و به پاریس پناهنده شده بود در جلسات بود... [ظاهرا‌ اشاره به ژنرال اویسی]. صحبت‌هایی که در جلساتی که من خودم شخصا حاضر بودم شنیدم...
یعنی کسانی از کشورهای دیگر در جلسات با صدام حسین پیش از جنگ حاضر می‌شدند؟
- پیش از جنگ. همه صحبت‌هایشان هم مبنی بر این بود که ایران در آستانه سقوط است، ارتشش از هم پاشیده است، نیروی هوایی‌اش تقریبا فلج است چون اعدام‌ها شامل حال بسیاری از افسران و افسران خلبان ایرانی شده است و الی آخر.
 و این، صدام را به [شروع] جنگ تشویق کرد.
-  قطعا. قطعا. آمریکایی‌ها در سال 1981 تجهیز صدام حسین به اطلاعات حاصله از هواپیماهای آواکس را شروع کردند، عربستانی‌ها شروع کردند به تأمین صدام حسین با سلاح و تجهیزات جنگی با حمایت آمریکا، دونالد رامسفلد به‌عنوان فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا دو بار به عراق آمد و دو بار در [20] دسامبر 1983 [29 آذر 1362] و [24] مارس 1984 [4 فروردین 1363] با صدام حسین دیدار داشت.
اطلاعاتی درباره روابط سری بین آمریکا و عراق در آن مرحله داری؟
-  راستش من درباره چیزی که خودم در جریانش بودم حرف می‌زنم. آمریکا اطلاعات بی‌نهایت حساسی را به رهبران عراق می‌داد، یعنی اطلاعاتی که از طریق ماهواره‌ها و هواپیماهای آواکس به دست آمده بود و نقشه‌ها و جزئیات را ارائه می‌داد. من آنچه در آنها بود را نمی‌فهمیدم ولی اینها به وزارت خارجه می‌آمد و ما اینها را به ریاست‌جمهوری می‌دادیم تا از آن استفاده کنند.
صدام چه زمانی فهمید که جنگ را خواهد باخت؟
-  بعد از 1982 [1361 شمسی]. از همان اول که کفه جنگ در سال 1982 [1361] به نفع ایران سنگین شد، و ورود ایرانی‌ها به [خاک عراق] و‌ اشغال شبه‌جزیره فاو توسط آنها، سپس رد شدنشان از مرز عراق در بخش العماره و ورودشان به خاک عراق در آنجا و‌ اشغال بخش راه اصلی بغداد-  بصره، اوضاع برای عراق هراس‌آور شد و شروع به هزار جور حساب و کتاب کرد. یعنی کفه جنگ تماما به سمت ایران سنگین شد. در همین اوضاع آمریکا حس کرد عراق در آستانه سقوط است فلذا دخالت کرد... یک درگیری به ‌وجود آمد. به این شکل که یک هواپیمای ساخت فرانسه متعلق به عراق با چند موشک یا یک موشک اگزوسه به یک ناوچه آمریکایی در آب‌های خلیج حمله کرد، ناوچه استارک و سی و هفت سرنشین آن کشته شدند.
با هماهنگی آمریکایی- عراقی؟
-  بعدها همه چیز آشکار شد چون عراق رسما از این حادثه عذرخواهی کرد و گفت که ناخواسته بوده است و نزار حمدون که آن موقع کفیل وزارت خارجه بود به واشنگتن رفت و به خانواده‌های قربانیان غرامت پرداخت شد، فلذا مسئله سری نبود.
ولی اعلام شد که ایران بوده که حمله کرده و آمریکا به این شکل وارد جنگ شد؟
-  قبل از اینکه اعلام شود اصلا چه کسی حمله کرده است، مهم این بود که چنین تهاجمی ‌نسبت به نیروهای آمریکایی رخ داده حالا چه از طرف عراق یا ایران؛ این مهم نیست، مهم این است که تجاوزی علیه نیروهای آمریکایی حاضر در خلیج رخ داده فلذا آمریکا وارد جنگ شد.
درکنار عراق.
-  در کنار عراق.و بعد هم شد آنچه شد، بعدها در قضیه آزادسازی فاو بعد از فشار سنگین آمریکا و الی آخر.
نشانه‌های دیگری هم داری که نوعی هماهنگی آمریکایی- عراقی وجود داشت؟
-  ببین من در آن موقع سفیر عراق در سوئیس بودم. رسیدیم به جشن سالروز استقلال سوئیس در 9/4 تا جایی که یادم است.
4 سپتامبر
- 4 سپتامبر سال
1987
- 1987 [13 شهریور 1366]... آن موقع یک خانمی ‌سفیر آمریکا در سوئیس بود. این خانم رئیس ستاد انتخاباتی رئیس‌جمهور آمریکا رونالد ریگان بود و به‌عنوان پاداش به‌عنوان سفیر در سوئیس منصوب شده بود. من با خودم گفتم ممکن است [هنگام ملاقات در روز جشن] با شدت برخورد کند چون هنوز خون‌های آمریکایی ریخته شده در آن حادثه به اصطلاح داغ بود. ولی شوکه شدم چون دیدم این خانم سفیر با گرمی ‌با من دست داد و گفتMr. ambassador Well done. (یعنی آقای سفیر. خوب انجام شد.)
گفت‌و‌گوی سوم با نزار عبدالکریم الخزرجی(فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق در زمان جنگ با ایران)
در گفت‌و‌گوی سوم، عبدالکریم الخزرجی از حمایت‌های مردم نظامی و غیرنظامی عراق از امام و انقلاب اسلامی و همچنین در آستانه شکست قرارگرفتن عراق، پیش از پذیرفتن قطعنامه 598 پرده برمی‌دارد.
همدلی با افکار[امام] خمینی در صفوف نظامیان شیعه به چشمتان می‌خورد؟
-  یک جریان بزرگ، هم در بین نظامی‌ها و هم غیرنظامی‌ها بود که افکار انقلاب ایران را تأیید می‌کرد. همین باعث شد که حکومت عراق، این تأییدکنندگان را تحت تعقیب قرار دهد و فعالان سازمان‌های حزب‌الدعوه را (که نماینده جریان شیعی مخالف [نظام] بود) بازداشت نماید. نبردهای بزرگی بین نیروهای امنیتی و سازمان‌های این حزب درگرفت و عراقی‌ها از هر دو طرف تلفات و خسارات زیادی متحمل شدند.
و آیا جنگ می‌توانست چند سال دیگر هم ادامه پیدا کند؟
-  بله، اگر به همان روش سابق باقی می‌ماند، ادامه پیدا می‌کرد. عراق از جنگ بیرون آمد ولی با احساسات جریحه‌دار شده. در طول هشت سال همه پیشرفت‌ها متوقف شد و حتی بخش‌های زیادی به عقب بازگشت. قرض‌های سنگین و طرح‌های نیمه‌کاره و نرخ بیکاری بالا.