روزنامه شرق
1399/07/13
آرمان-واقعیت، زمان و دیوانسالاری جنگ
آرمان-واقعیت، زمان و دیوانسالاری جنگ کیومرث اشتریان- استاد دانشگاه تهران هفته مربوط به سالگرد آغاز تجاوز عراق به ایران و جنگ هشتساله را پشت سر گذاشتیم ولی همچنان پرداختن به ابعاد سیاستی این حوزه در کشور مغفول است و به همین دلیل پرداختن به این موضوع همچنان ضروری است. چرا و چگونه متغیر زمان نقشی اساسی در جنگهای مدرن دارد؟ چگونه طولانیشدن زمان جنگ نطفه دیوانسالاری جنگی را که پادزهر جنگهای غیرکلاسیک است در خود میپروراند؟ چگونه زمان میتواند تعامل آرمان - واقعیت را از همسویی به ناهمسویی و تعارض بکشاند؟ این سؤالات موضوع مقاله حاضر را تشکیل میدهند. به نظر میآید سیاستگذاری جنگی ایران در جنگ تحمیلی موضوعی است که کمتر بهصورت تئوریک مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله بر آن است که متغیر زمان را چون بستری مشاهده کند که دو تعامل (یا تعارض) اساسی در آن شکل میگیرد: نخست، تعارض جنگ غیرکلاسیک-دیوانسالاری جنگی و دوم، تعامل آرمان - واقعیت. مطالعه جنگ ایران و عراق در چنین چارچوب تئوریکی قابل بررسی است.زمان و فرایندسازی نظامی
1. آنچه در دنیای سیاست جریان دارد عرصه واقعی تصمیم است؛ چرا که سیاستمدار در چالش روزمره با حوادث و انتخاب گزینهها و خلق فرصتها در بستر زمان است. جنگ، بهعنوان عریانترین شکل مبارزه سیاسی، بیش از هر عمل سیاسی دیگری مستلزم انتخاب و خلق فرصتها و نهایتا تصمیمگیریهاست. آنچه میتواند نام تصمیم به خود بگیرد مستلزم وجود گزینههای متفاوت و ضرورت انتخاب است. بنابراین عملی که انجام آن طبق ضوابط و مقررات خاص از پیش تعیینشده است تصمیم نیست بلکه تطبیق و اجرای تصمیمهای از پیش تعیینشده است. تصمیم واقعی آن است که تصمیمگیرنده در مقابل راههای متفاوت و پیشبینینشده قرار گیرد و در یک زمانِ دادهشده اقدام به اخذ تصمیم بکند. زمان در عرصه پرتکاپو و سریع حوادث سیاسی نقشی تعیینکننده دارد. زمان، بستر خلق فرصتها و استفاده از آنهاست. خلق فرصتها برای اخذ تصمیم در زمان مناسب یکی از اساسیترین چالشهای سیاستگذاری جنگی است.
2. در ابتدای جنگ تحمیلی، با توجه به اشغال سرزمینی، عملا فرصتسازی متصور نبود؛ چراکه جز خروج متجاوز هیچ جایگزین دیگری نمیتوانست مطرح باشد. راهحل نظامی بر سیاستگذاری جنگی تسلط کامل داشت و این امر راهی را برای انجام مانور سیاسی - دیپلماتیک باقی نگذاشته بود. اساسا مانور دیپلماتیک در حالت اشغال و ضعف نظامی امکانپذیر نیست. پس از فتح خرمشهر نیز این شرایط ادامه یافت و دیپلماسی جایگزین راهحل نظامی نشد و کماکان اندیشه نظامی غلبه خود را بر سیاستگذاری جنگی حفظ کرد. تأکید بر ادامه جنگ تا پیروزی نهایی عملا راهی را برای فعالیتهای سیاسی باقی نگذاشت. بدینسان، فرصتسازی سیاسی در حاشیه قرار گرفت، تصمیم سیاستگذار در تصمیم نظامی خلاصه و محدود شد و صورتمسئله به گونهای طراحی شد که گزینههای متفاوت عملا از فهرست راهحلهای سیاستگذاری حذف شدند. در چنین وضعیتی فرصتسازی و فرایندهای ممکن برای ایجاد فرصتها عملا به امور نظامی محدود شد. فرایندسازی نظامی که به فرصتهای نظامی منجر میشود جایی برای فرایندسازی سیاسی جهت کسب فرصتهای سیاسی باقی نگذاشت؛ ازاینرو سیاستگذاران باید هموغم خود را مصروف فرایندسازی نظامی میکردند.
3. فرایندسازی نظامی مستلزم تدبیر نظامی و تمهید مقدمات لازم برای آن بود. در ابتدای جنگ تحمیلی تدبیر نظامی به شکلی غریزی بهسوی جنگ انقلابی و جنگ غیرکلاسیک پیش رفت و امر جنگ را پیش برد. جنگ غیرکلاسیک ماهیتا نامنظم بود و مستلزم تصمیمهای مقطعی و متناسب با جنگهای کوتاهمدت. در چنین شرایطی، جنگ در دو بعد طول و عرض و با درجهای نازلتر در بعد ارتفاع دنبال میشد. جنگ نامنظم اگر چریکی و داخلی باشد و علیه یک رژیم سیاسی صورت گیرد و نیز اگر چریکها با مردم پیوندی عمیق داشته باشند، میتواند به درازا بینجامد. اما اگر جنگ، داخلی نباشد بعد جدیدی (بعد زمان) اهمیت مییابد. برخی از پژوهشگران امور نظامی بر این باورند که رشد تکنولوژی نظامی و نقش اطلاعات بهموقع و تصمیم بهنگام و سریع، بعد چهارمی را به جنگ اضافه کرده و آن بعد زمان است. به اعتقاد اینان، افزودهشدن بعد زمان به سه بعد طول و عرض و ارتفاع، جوهره انقلاب جدیدی را در امور نظامی تشکیل میدهد. بنابراین، رشد تکنولوژی عامل اساسی
اهمیت یافتن زمان است؛ اما نگارنده بر این باور است که زمان، مستقل از تکنولوژی نیز اهمیتی اساسی دارد. مفهوم «فرسایش» که مفهومی آشنا در سالهای میانی جنگ بود ناظر به همین معناست. پارادوکس زمان - جنگ غیرکلاسیک، اصلیترین چالش سیاستگذاری و تصمیمگیری نظامی ایران بود و سرعت عمل برای جلوگیری از فرسایش را حیاتی مینمود، فرایندسازی نظامی در سلطه زمان قرار داشت و فرصتسازی نظامی بایستی با سرعت انجام میگرفت تا نیروهای نامنظم که اساس جنگ بر دوش آنان استوار بود، در چنبره فرسایش تدریجی گرفتار نیایند.
شیوه جنگ انقلابی یا جنگ غیرکلاسیک که تثبیت خود را با پیروزی عملیات ثامنالائمه (ع) جشن گرفته بود، الگویی ماندگار برای عملیاتهای بعدی - در تداوم جنگ - به وجود آورد. چنین شیوهای لوازم خاص خود را برای ادامه جنگ طلب میکرد و آن پرهیز از دیوانسالاری جنگی بود. اساسا جنگ غیرکلاسیک و دیوانسالاری جنگی قابل جمع نیستند. هرچه حجم این دیوانسالاری افزایش یابد، توان نظامی، هم در بُعد کمّی و هم در بعد کیفی، کاهش مییابد و این امر در جنگی که بعد طول و عرض آن وسیع باشد، اهمیتی دوچندان مییابد؛ چراکه فرایندسازی نظامی، که اساسا به دنبال ایجاد فرصتهای نظامی است، با خطر تبدیلشدن به فرایندسازی اداری - نظامی مواجه میشود. در چنین شرایطی این خطر وجود دارد که دیوانسالاری جنگی جای اندیشه نظامی را در سیاستگذاری جنگی بگیرد و این همان چیزی است که میتواند اثر جنگ غیرکلاسیک را خنثی کند. ازاینرو زمان میتواند دیوانسالاری جنگی را در دل نبرد غیرکلاسیک بپروراند و به این شکل حلقه دیگری به پارادوکس پیشین افزوده میشود. ازاینپس پارادوکس «زمان –جنگ غیرکلاسیک – دیوانسالاری جنگی» چالش اصلی سیاستگذاری نظامی شد. سؤال اصلی تصمیم جنگی این بود: چگونه میتوان در مدتزمانی نامعلوم (و احتمالا طولانی) جنگ غیرکلاسیک را با اجتناب از دیوانسالاری جنگی اداره کرد؟ شاید کلید سرنوشت جنگ در این سؤال نهفته بود. در چنین جنگهایی هرچه زمان میگذرد، امکان موفقیت طرفین کاهش مییابد؛ چراکه از سویی دو متغیر زمان و فرسایش، رابطه مثبت و دو متغیر دیوانسالاری و توان نظامی در جنگ غیرکلاسیک با یکدیگر رابطه منفی دارند. زمان، در جنگ، بهویژه در جنگهای مدرن، بسیار متراکم است. تراکم زمان، برخلاف دوره جنگهای سنتی، ویژگی اصلی جنگهای جدید است هم ازاینرو است که مفاهیم پایداری و مقاومت کاملا تغییر ماهیت میدهند. طولانیشدن دوره مقاومت در مقابل دشمن مفهوم و اهمیت خود را با عنصری دیگر یعنی سرعت عمل در مقابل دشمن پیوندیافته میبیند.
زمان و عوامل تصمیمگیری در سیاستگذاری جنگی
1. دیدگاه تصادفی در پدیده تصمیم، به ناگهانی، خودبهخودی و استثنائیبودن تصمیم گرایش دارد. ازاینرو در افراطیترین حالتِ خود به نفی علیت اجتماعی منتهی میشود و قانونمندیهای زندگی اجتماعی و انسانی و بهویژه قانونمندیهای حاکم بر جنگها را نادیده میگیرد. در این دیدگاه شاید نتوان به تحلیل شکستها و پیروزیها اقدام کرد. انسانها اسیر جبر وقایع و حوادثاند. تولستوی، در جنگ و صلح افراطیترین لایه چنین نگرشی را به نمایش میگذارد و بر این باور است که گاه وقایع صحنه نبرد یک علت ویژه ندارد. وقایع اتفاق میافتند؛ چون اجتنابناپذیرند. «در حوادث تاریخی، قانونی که ما را از چشیدن میوه درخت معرفت منع میکند، از همه آشکارتر مشاهده میشود. تنها فعالیت ناآگاهانه ثمراتی به بار میآورد. آن کسی که در یک حادثه تاریخی نقشی بازی میکند، هرگز مفهوم و اهمیت آن را درک نمیکند و چنانچه در راه درک آن کوشش کند، فعالیت او محکوم به بیثمری خواهد شد. منظور و مقصود «نیکالی راستوف» فداکاری در راه وطن نبود؛ بلکه تصادفا، به سبب آنکه آتش جنگ در اوان خدمت نظام او مشتعل شد، در دفاع وطن شرکت مستقیم و مداوم داشت». در چنین دیدگاهی تصمیم چیزی نیست، مگر واکنشی در مواجهه با وضعیتهای اجتماعی کنشی منفعلانه که اساسیترین شکل آن واکنش برای زندهماندن است. بودن یا نبودن؟ این است سؤال اساسی. جنگ، اساسیترین شکل مبارزه است؛ مبارزه مرگ و زندگی. در این مبارزه، غریزه زندهماندن حاکم بر سیاست جنگی است. غریزه، تصمیمساز و تصمیمگیر و تصمیمپرداز و نهایتا سیاستگذار است. سیاستگذاری جنگی در اساسیترین شکل آن بر غریزه بنیان نهاده شده و هم ازاینرو است که تصمیمی به معنای واقعی است و نه اعمال روشها و مقررات و قوانین از پیش تعیینشده. نتیجهای که از چنین نگرشی گرفته میشود، جالب و البته قابل بحث است و آن اینکه هر جنگی ویژگی خود را دارد و در آن غریزه بشری به صورت خودبهخودی، استثنائی و اتفاقی راه خود را پیدا میکند. در تداوم یک جنگ نیز چنین حالتی وجود دارد. در ابتدای یک جنگ طولانی قواعدی حاکم است که ممکن است با گذشت زمان نتوان از آن قواعد استفاده کرد؛ چراکه شرایط خاص، تصمیمات خاص میطلبد.
2 . در مقابل این دیدگاه باید گفت که تصمیم و ازجمله تصمیمگیری در سیاست جنگی، مبتنی بر دو سری متفاوت از عوامل است: نخست پیشینههای تاریخی، عوامل ایدئولوژیک و ایدههای مسلط و دیگری رخدادها و اتفاقهای جاری زمان. تلفیق این دو و برهمکنش آنها محصولی به دست میدهد که در تصمیمگیری نهایی سیاستگذار نقش اساسی را بازی میکند. ایدئولوژیها و ایدههای مسلط و تجربیات تاریخی، دستگاه سیاستگذاری جنگی (ساختار ذهنی) سیاستگذاران را تشکیل میدهد.
این ساختار دارای هنجارها و ارزشهایی است که قواعد کلی حاکم بر تصمیمگیری را تعیین میکند. در یک سیستم نسبتا منعطف، این ساختار ذهنی در مواجهه با واقعیتهای موجود که ساختار عینی سیاستگذاری را تشکیل میدهند، به تطبیق و ترمیم و نهایتا تفسیر اصول و ارزشها مبادرت میورزد و در نهایت بروندادی را تحت عنوان سیاستگذاری جنگی به دست میدهد. از اینرو، برخلاف دیدگاه نخست، تصمیم در چنبره غریزه محض محدود و محصور نبوده و بهگونهای خودبهخودی، استثنائی و اتفاقی، تفسیر و تأویل نمیشود. در همین راستا بروس دورن سه سطح هنجاری را در محتوای سیاستگذاریها تشخیص میدهد: ایدئولوژیها، ایدههای مسلط زمانه و اهداف. ایدئولوژیها بسته به جغرافیای سیاسی سیاستگذاری متفاوتاند و از لیبرالیسم (بهعنوان یک ایدئولوژی) و سوسیالیسم گرفته تا آرمانهای دینی را دربر میگیرند. ایدههای مسلط زمانه میتوانند کارایی و کارآمدی، آزادی فردی، عدالت اجتماعی، ثبات، برابری، انصاف، اتحاد ملی، تکثر فرهنگی و... باشند. جنگ تحمیلی بر اساس تلفیق دو دیدگاه فوق قابل تحلیل و ارزیابی است؛ دیدگاه بروس دورن و دیدگاهی که تأثیر دو سری از عوامل تاریخی - ایدئولوژیک و وقایع زمانه را مورد تأکید قرار میدهد. تجارب تاریخی دینی، اندیشههای دینی و دستاوردهای تاریخ ملی (بهویژه تجارب 150ساله اخیر تاریخ ایران) تشکیلدهنده پیشینههای تاریخی- آرمانی سیاستگذاری جنگی ایران در جنگ تحمیلی هستند. سازماندهی امکانات، ساماندهی سیاستهای کلان جنگی، ترغیب و تهییج نیروها و حتی روش مبارزه جنگی (مبارزه شهادتطلبانه جنگ انقلابی) بر مبانی فرهنگ شهادت در مذهب تشیع استوار است و به صورتی کاملا طبیعی، چنان فرهنگی چنین روشی را تولید کرد. رخدادها و اتفاقهای جاری زمان نیز در راستای این فرهنگ قرار گرفت؛ مظلومیت و تجاوز دو واژه اساسی زمانه هستند که در کنار ساختارهای ذهنی قرار گرفتهاند. از سوی دیگر، با شروع و تداوم جنگ، عوامل دیگری به ساختار عینی و شرایط زمانه افزوده شدند؛ نظام روابط بینالملل، حضور و نفوذ قدرتهای بزرگ بهویژه ایالات متحده آمریکا، کاهش حضور نیروها در جبهههای جنگ در سالها و ماههای آخر جنگ، استهلاک امکانات و محاصره اقتصادی و... . بر اساس آنچه گذشت، هرچه زمان بر جنگ میگذشت، کفه تأثیر سری دوم عوامل سنیگنتر از عوامل سری اول میشد. زمان که در قسمت اول این نوشتار به آن اشاره شد، در سطح دوم تحلیل (قسمت دوم این نوشتار) نیز خود نشان میدهد و این موضوع بخش بعدی است.
3 . بین آرمانها، اندیشهها و ایدئولوژیها از یک سو و واقعیات زمان از سوی دیگر، تعامل وجود دارد و نه ضرورتا تعارض. تعارض وجهی از وجوه مختلف تعامل است و نه همه آن. رابطه تعامل و تعارض رابطهای است از نوع رابطه عموم و خصوص مطلق. این تعامل میتواند همگون، همسان و همراستا باشد و گاه نیز میتواند به تعارض منتهی شود. وقوع همگونی یا تعارض در گرو چالش این دو از سویی و زمان از سوی دیگر است. اندیشه، آرمان و ایدئولوژی به هر حال پای در واقعیتهای موجود دارند. در نهایت امر، ایدئولوژی نوعی صورتبندی مجرد و تئوریک به خود میگیرد و قرائتی ویژه از واقعیات یا مبتنی بر آن است. هیچ اندیشهای در تجرد مطلق شکل نمیگیرد، حتی اندیشههای فلسفی محض؛ تصور مطلق محال است. در واقع در اندرون هر اندیشهای، جای پای واقعیتهای اجتماعی را میتوان یافت. با وجود جدایی ظاهری، آرمان و واقعیت ذاتا ممزوجاند. کنش و واکنش این دو، به اصلاح تدریجی آرمان و ایدئولوژی از یک سو و اصلاح زندگی اجتماعی از سوی دیگر منجر میشود. واقعیات ظرف آرمانها و ایدئولوژیها هستند و گاه حتی واقعیات میزان درک یک ایدئولوژی و فهم عرصههای جدیدی از ایدئولوژی را امکانپذیر میکنند. بنابراین نمیتوان دیواری نفوذناپذیر بین اندیشه، ایدئولوژی و آرمانها از یک سو و واقعیات عینی سیاستگذاری از سوی دیگر کشید. تعامل آرمانهای ارزشی و واقعیات میتواند تعاملی سازنده و رابطهای مثبت باشد و زمان در چنین وضعیتی بار مثبت خواهد داشت؛ اما آنجا که ظرف واقعیات بر مظروف آرمانها تنگ باشد، این رابطه منفی شده و به تخریب آرمانهای ارزشی میانجامد. در اینجاست که معتقدان آرمانها گذر زمان را به ضرر آرمانها میبینند و حرکت منفی زمان آغاز میشود. در چنین حالتی است که همراهی با مقتضیات زمانه و کاهش جریان آرمانگرایی در سیاستگذاری جنگی، نهتنها عقبنشینی از آن اصول و آرمانها نیست، بلکه میتواند حرکتی در جهت حفظ اصل آرمانها باشد. منحنی مطلوبیت نهایی میتواند چشمانداز روشنتری از این بحث را ارائه دهد. این منحنی در علوم اقتصادی کاربرد فراوان دارد و در اینجا آن را برای سیاستگذاری عمومی (بحث تعامل آرمان و واقعیت) به کار میبریم. تعامل و تقارن آرمانها و واقعیات میتواند از نقطهای آغاز و حرکت خود را به سوی مطلوبیت ادامه دهد؛ این مطلوبیت از طریق دستیابی تدریجی به اهداف سیاستگذاری نشان داده میشود. سپس با رسیدن به نقطه عطف مطلوبیت، حرکت نزولی خود را شروع میکند؛ اما برای تحلیل سیاستگذاری جنگی ایران در جنگ تحمیلی، این منحنی شکل اصلاحشدهای به خود میگیرد. در جنگ تحمیلی، تعامل آرمانها و واقعیتها از نقطهای ابتدایی آغاز میشود و با شروع جنگ غیرکلاسیک یا جنگ انقلابی، تعامل مثبت این دو عنصر به سرعت اوج میگیرد و حرکت خود را به سوی مطلوبیت نهایی ادامه میدهد.
در زمان بعدی این حرکت به نقطه مطلوبیت نهایی رسیده و در زمان نهایی با رشد دیوانسالاری جنگی از یک سو و فشار واقعیات بر آرمانها از سوی دیگر حرکت نزولی خود را آغاز میکند. ادامه جنگ و تأکید بر شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» در ظرف آرمانی - زمانی خاص خود قرار داشت؛ اما هنگامی که ظرف واقعیات (ازجمله شرایط بینالمللی، قلت عِده و عُده) گنجایش آرمانها، حتی آرمانهای حقطلبانه ما را نداشته باشد، کندی و توقف آن، حرکتی است برای حفظ اساس آرمانها و نه به مفهوم دستشستن از آنها. آرمان نقش پویای خود را در سیاستگذاری ایفا میکند؛ البته تا زمانی که فشار واقعیات نتیجه معکوس نداشته باشد. گروهی بر این باورند که پس از فتح خرمشهر، این بنیادهای آرمانی کماکان نقش مؤثر خود را بر ذهنیت سیاستگذاران و بر مردمی که بار آن سیاستگذاری را بر دوش میکشیدند، حفظ کرده بودند و از اینرو ادامه جنگ طبیعی بود. کشف جمعی ملت (یا به عبارتی تجربه تاریخی ملت) و آرمانهای مذهبی مردم و سیاستگذاران در قالب این سیاستگذاری جنگی کلان (تداوم جنگ) متجلی شده بود. برخی دیگر نیز بر این گماناند که این بنیادها توجیهکنندگی خود را از این زمان به بعد از دست دادند. این تقابل فکری پرسش اساسیتری را در بعد نظری فرارو قرار میدهد و آن اینکه تشخیص نقطه عطف منحنی مطلوبیت نهایی چگونه باید صورت پذیرد؟ اینکه این نقطه عطف زمانی، فتح خرمشهر یا عملیات کربلای 4 یا عملیات کربلای 5 یا وقایع مرداد 67 است، چگونه و با چه ابزار کمی یا کیفی یا نظری امکانپذیر است؟ از نظر موردی و نمونهپژوهی بیگمان پاسخ به این پرسش اندیشهسوز مستلزم دسترسی به اطلاعات جامعهشناختی آن زمان از یک سو و اطلاعات محرمانه و غیرمحرمانه نظامی آن زمان از سوی دیگر است؛ چیزی که از دسترس نگارنده به دور است. برخی قرائن چنین نشان میدهد که این نقطه عطف هنگام فتح خرمشهر نبود؛ چراکه در آن زمان اخبار موفقیتها حکایت از کثرت نیروها و شدت اشتیاق شکست نهایی صدام و وفور امکانات میداد. وانگهی، با توجه به ضربهنخوردن ساختار اساسی ماشین جنگی عراق، تضمینی برای عدم حمله مجدد عراق به ایران، آنهم پس از تجدید روحیه، وجود نداشت. در مقابل، نگرانی از حمله مجدد عراق این مفهوم ضمنی را دربر دارد که اطلاعاتی درباره قدرت مؤثر نیروی نظامی عراق در دست است و این امر، علیالاصول، میبایست تردید سیاستگذاران را درباره تصور یک پیروزی ساده برمیانگیخت و مالا تبلیغ پیروزی سهلالوصول که شور و اشتیاقها را (با ضریب زمانی آسیبپذیر) برمیانگیخت، با احتیاط دنبال میشد. بر اساس این دیدگاه، پس از فتح خرمشهر تبلیغ با آرمان درهم آمیخته شد. آنچه در سیاستگذاری نقش پویا دارد، «آرمان» است و نه «تصور آرمان» که خود آمیزهای از تبلیغ و آرمان است. به هر حال، آنچه رخ نداده همچون دیکته نانوشتهای است که غلط ندارد و هنگامی که آن دیکته نانوشته در مقابل دیکته نوشتهشده و غلطگیریشدهای قرار بگیرد، شورانگیزتر و دلرباتر نیز مینماید. این دعوا پایاننیافتنی است و فصل آن در گرو حل آن در بعدی نظری است. این مقاله که به دنبال پیریزی بنیانی تئوریک برای مطالعه سیاستگذاری جنگی در یک مدل آرمانگراست، به پرسش اساسی دیگری برخورد میکند و آن اینکه چگونه میتوان در چنین شرایطی، نقطه عطف مطلوبیت نهایی تعامل آرمان - واقعیت را تشخیص داد؟ این پرسش نظری به مبحث بسیار مهم و در عین حال مغفول شاخصها در علوم سیاسی پیوند میخورد. آیا میتوان به شاخصسازی برای پیبردن به این نقطه عطف پرداخت؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه و با چه معیارهایی؟ معیارهای کمی، کیفی یا هر دو؟ آیا دموکراسی و نهادهای نمایندگی آن میتوانند شاخص باشند یا نهادهای قانونی و اقتداری؟ آیا شاخصهای اقتصادی کفایت این امر را دارند یا شاخصهای نظامی؟ آیا...؟ بدون تردید، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک حکومت آرمانگرا، دائما در گیرودار چنین مسئلهای خواهد بود؛ چراکه درصدد پیادهکردن احکام و آرمانهای دینی و تطبیق آن با شرایط سخت این روزگار است. سیاستگذاران جمهوری اسلامی ایران و ازجمله سیاستگذاران امور نظامی، در چالش دائمی با این پرسشاند که چگونه و با چه ابزاری تعامل متعادل بین ظرف واقعیتهای زمانه و هنگامههای پرآشوب با مظروف آرمان و ایدئولوژی برقرار کنند؟ و از آن مهمتر، چه سازوکاری برای تشخیص بهموقع و بهنگام نقطه عطف مطلوبیت نهایی تهیه شود تا آزمودهها را دوباره نیازماییم و از سرعت گذر زمان باز کنیم؟
سایر اخبار این روزنامه
درگیری در قرهباغ، خمپاره در ایران
هاشمی: بنیصدر مناقشه میکرد ما مدارا
سخنرانی اتمی ظریف
جریمههای کرونایی
چه کسی محکوم است؟
خاتمیگفت به جدم قسم بیش از اینکاری از دولت برنمیآید
برپایی کنکور انتخاباتی
ركوردهای جهشی در بازار خودرو
إن ضوء الحُب أحمر
حذف روحانی بازی در زمین مخالفان
آرمان-واقعیت، زمان و دیوانسالاری جنگ
یک بیانیه درباره مناقشه قرهباغ و چند پرسش