اطلاعات محمد منتظری از‌امیر‌انتظام‌‌ از کجا آمد؟

گفت‌وگو با اصغر جمالی‌فرد ملقب به ابوحنیف اطلاعات محمد منتظری از‌امیر‌انتظام‌‌ از کجا آمد؟ ‌امیرحسین جعفری: انقلاب ایران سرشار از روایات مختلف از وقایعی است كه در آن انسان‌ها از خدمت تا خیانت تغییر ماهیت می‌دهند. تضاد ایدئولوژیك میان طیف‌های سیاسی در برخورد با انقلاب و روند حذفی میان آنها تا سال‌ها پس از انقلاب نیز ادامه یافت و هنوز هم شاهد این برخورد‌ها هستیم. محمد منتظری و دسته همراه او، پیش از انقلاب قصه‌های فراوانی در دل خود دارند كه متأسفانه با تعبیر‌های شخصی فقط یك بُعد انقلابی و اغلب تندرو آنها بررسی شده است؛ اما این طیف از افراد ابعاد شخصیتی و فكری دیگری نیز دارند كه نیاز به بازتعریف جدی برای نسل جدید دارد. در‌این‌باره با اصغر جمالی‌فرد ملقب به ابوحنیف از یاران محمد منتظری گفت‌وگو كردیم.
‌ مبارزه را پیش از انقلاب از چه زمانی و با چه گروهی آغاز كردید؟
قبل از انقلاب گروه‌های اسلامی و غیراسلامی فعالیت می‌كردند. محمد منتظری در بهار 1350 ایران را از طریق پاكستان ترك كرد و به لبنان رفت. من هم در شهریور 50 به آلمان برای تحصیل رفتم و با گروه‌های مختلف آشنا شدم و انجمن‌های اسلامی را كه ابتكار شهید بهشتی بود، پذیرفتم. فعالیت من بیشتر فرهنگی بود تا جنبش ظفار كه انجام شد، تایپ مطالبش بر‌عهده من بود. من تحت تأثیر ظفار قرار گرفتم و تصمیم گرفتم به برادران ظفار بپیوندم. در آلمان بودم که یك بار در سال 1353 امام موسی صدر پیش صادق طباطبایی آمد و سخنرانی در مسجد بلال شهر آخن انجام داد و گفت انقلابی در آفریقا به نام انقلاب قذافی انجام گرفته و از او تمجید كرد و او را به‌عنوان یك حاكم اسلامی در آفریقا معرفی كرد. موقعی كه من تصمیم گرفتم به ظفار بروم، چمران به كلن آمد و متوجه شد من می‌خواهم به ظفار بروم. گفت آنجا نیرو‌های كمونیست هستند؛ ولی در لبنان شیعه‌ها علیه مارونی‌ها مبارزه می‌کنند و آن جبهه واجب‌تر است و مسیرم را در 1354 به سمت لبنان تغییر دادم. وقتی مواضع امام موسی صدر مشخص شد، در كنار محمد منتظری ایستادم.
‌ چه گروه‌هایی در فتح با شما بودند؟
گروه‌های مختلف از چریك‌های فدایی خلق تا سازمان مجاهدین و بچه‌های مسلمان؛ ولی هر گروهی یك نوبت مشخص داشت و با هم قرار نمی‌گرفتند. من در ابتدا با فتح همكاری نداشتم و آموزش‌مان با آنها بود.


‌ با دکتر چمران چگونه آشنا شدید؟ با امام موسی صدر هم همكاری داشتید؟
چمران را در سفرش به آلمان شناختم كه به منزل من آمد. او در مسجد هنگام سخنرانی شعر شمس تبریزی را خواند: بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید... و سپس شروع به تحلیل شرایط لبنان كرد. پس از آن همراه یكی از اقوام مصطفی شاه‌حسینی به آنكارا رفتم و با قطار به دمشق رسیدم و بعد از یك هفته به سمت بیروت و جنوب لبنان رفتم و در صور دكتر چمران را ملاقات كردم و همراه هم در دفتر امل مستقر شدیم كه برای آموزش‌های نظامی به اردوگاه بعلبك در كنار برادران فلسطینی رفتم. بعد از پایان دوره پارتیزانی مجددا به شیاح برگشتم و عملیات‌ها را شروع كردیم. در آموزش‌ها محمدصالح قائم‌مقامی خیلی كمك می‌كرد. دكتر چمران در آبان 1351 به همراه امام موسی صدر، شیخ خلیل یاسین، شیخ قبلان و سلیمان یحفوفی وارد شوروی می‌شود. هدف این سفر آنها جلب حمایت شوروی از نظر مادی و معنوی برای جبهه امل بود و همكاری‌هایی وجود داشت؛ البته آقای صدر به گفته ابراهیم یزدی می‌گفت شیعیان لبنان محروم در وطن هستند؛ در‌حالی‌كه فلسطینی‌ها محروم از وطن هستند. با موسی صدر در مراسم دكتر شریعتی هم اختلاف داشتیم.
‌ اختلاف بر سر مراسم دکتر شریعتی چه بود؟
تیرماه 56 در بیروت نزد دكتر ضرابی بودم كه خبر فوت شریعتی رسید و با چمران به فرودگاه رفتیم تا تداركات تحویل جنازه را انجام دهیم و به دمشق رفتیم و به همراه امام موسی صدر مراسم بزرگی برگزار كردیم و جنازه شریعتی به قبرستان زینبیه سپرده شد. امام نیز در پیام تسلیتی كه نوشتند چهار ایراد به شریعتی گرفته بودند. وقتی پیام امام را به جلسه بردم، خیلی‌ها خوش‌شان نیامد. امام در نامه به یزدی نوشته بود مرگ فرد مهم نیست، مرگ جامعه مهم است كه یزدی گفت ما در خارج تلاش كردیم مرگ شریعتی را شهادت جلوه دهیم و امام اهمیتی نداده است. برای مراسم چهلم دكتر شریعتی قطب‌زاده و محمد منتظری سازمان امل را وا‌داشتند تا مراسمی برگزار شود. در مرداد 56 این مراسم با سخنرانی یاسر عرفات، موسی صدر، منیر شفیق و قطب‌زاده انجام شد. عده‌ای نیز از‌جمله جلال‌الدین فارسی و حمید روحانی به دلیل اختلاف با جنبش امل در این مراسم شركت نكردند. در این مراسم محمد منتظری، غرضی، خانم دباغ، ناصر آلاد‌پوش، مرتضی شجاعی و من عكس‌های امام و آیت‌الله طالقانی را كه هنوز در زندان بود، در مراسم پخش و نصب كردیم.
‌ ‌ با محمد منتظری چگونه آشنا شدید؟ نام ابوحنیف را چرا انتخاب كردید؟
یك روز در مجلس شیعه اعلا بودم. چمران گفت یك افغان می‌خواهد تو را ببیند. من نیز خودم را به‌عنوان یك افغان به او معرفی كردم و بعد از چند روز فهمیدم او محمد منتظری است. ما ناچار بودیم با اسم مستعار فعالیت كنیم و این سنت فلسطینی‌ها بود. شهید ضامن مدرب طبق سنت اسلامی كنیه ابوحنیف را برایم پیشنهاد داد. در لبنان مجاهدین كه می‌آمدند، اسم‌هایی مثل چگوارا و لنین و... به روی خود می‌گذاشتند. ملی‌گرا‌ها هم خود را كوروش و داریوش صدا می‌كردند. فلسطینی‌ها و مذهبی‌ها از نام‌های اسلامی استفاده می‌كردند؛ مثلا ابوتراب، ابوشریف و من چون مجرد بودم، این اسم را بر من گذاشتند؛ یعنی پدر پاك.
‌ رابطه محمد منتظری با لیبی چگونه بود؟
طبیعی بود وقتی مبارزان در لبنان حضور پیدا كردند، باید با یك‌سری كشورهای انقلابی رابطه برقرار می‌كردند. از كشور‌های انقلابی لیبی و سوریه بودند. محمد منتظری و جلال‌الدین فارسی گرایش‌شان به لیبی بیشتر بود و قذافی معتقد بود باید به جنبش‌های جهانی كمك كنیم. از‌جمله فیلیپین، فتانی و ایران خاطرم هست زمانی كه امام موسی صدر به آلمان می‌رود و طباطبایی می‌گوید به پیش قذافی برویم و خواسته‌های‌مان را مطرح كنیم و خواسته ما گرفتن یك ایستگاه رادیویی در طرابلس و بنغازی است. البته نهضت آزادی می‌خواهد بگوید محمد منتظری عامل لیبی بود. من به‌عنوان كسی كه همیشه كنار او بود، می‌گویم محمد به‌هیچ‌عنوان پول و اسلحه از لیبی نگرفت. بعد از انقلاب هم اگر كمكی از لیبی می‌رسید، برای شخص محمد نبود و در راستای خط‌مشی حمایت از كشور‌های انقلابی قذافی بود. محمد یك بار هم در سال 56 به همراه خانم دباغ، غرضی و سه نفر دیگر به سفر حج می‌رود تا اعلامیه‌هایی در مخالفت با شاه پخش كند. من نیز خود را به‌سختی از طریق یك عرب اهل حجاز و از مرز كویت به ریاض و مكه رساندم. در آن هنگام آقای صدر نیز به دعوت ملك خالد به مكه آمد و سخنرانی در رادیو ریاض انجام داد. بعد از آن سفر تعدادی از دوستان به بیت امام رفتند و گفته بودند ما 14 بار رمی جمرات كردیم! امام فرمودند هفت بار كافی بود، آنان گفتند هفت بار به سوی شیطان زدیم و هفت بار هم به تصویر شاه ملعون زدیم. در این هنگام لبخندی بر لبان امام مشاهده شد.
‌ چرا گروه محمد دچار انشعاب شد؟
بعد از سفر مكه رابطه محمد با غرضی و خانم دباغ شكراب شد و همراه علی جنتی، ناصر آلادپوش و چند نفر دیگر منزل محمد را ترك كرده و علیه او شایعه‌پراكنی كردند. محمد نیز ناچار به فعالیت در كویت شد. من نیز با گروه غرضی همكاری نكردم و به آلمان برگشتم تا جزوه مواد منفجره را كه در دوران آموزش یاد گرفته بودم، تكمیل و منتشر كنم.
‌ در پاریس همراه امام بودید؟
هنگامی كه امام وارد كشان فرانسه شد، محمد منتظری هم به جمع یاران امام پیوست و سخنان ایشان را از روز اول ضبط و منتشر می‌كرد. یزدی به محمد می‌گفت این كار را انجام نده. محمد نیز با وجود توصیه یزدی این كار را انجام می‌داد و سخنان امام (ره) را به كشور‌های عربی مخابره می‌كرد. یادم هست محمد می‌گفت در نوفل لوشاتو آقای بازرگان و سحابی خدمت امام رسیدند. امام به سحابی گفت شما باید در روزنامه‌های فرانسوی موضع خود را درباره شاه مشخص كنید كه همین‌طور هم شد. در آن زمان حسن روحانی هم به نوفل لوشاتو آمد. البته در خاطراتش تناقضاتی درباره حضورش در آنجا با اطلاعات من وجود دارد. در دی 57 هم آیت‌الله منتظری با ظاهری ساده و مردمی به فرانسه آمد كه مورد استقبال همگان قرار گرفت و بعد از آن همراه محمد از طریق مرز لبنان، سوریه و عراق با پاسپورت بحرینی وارد ایران شد. محمد منتظری شناخت و تیزهوشی زیادی درباره جریان‌های سیاسی داشت. در آن ایام من در آلمان بودم، حبیب‌الله پیمان، همسرش و خلیل رضایی نیز در كلن بودند كه وقتی خبر بازگشت امام به ایران مطرح شد، در جلسه‌ای كه پیمان هم در آن حضور داشت، او گفت در دوم بهمن به پاریس خواهد رفت. با او قرار گذاشتم كه با یكدیگر برویم؛ اما نیامد و تنهایی به سفرم ادامه دادم كه در مرز بلژیك دستگیر و به آلمان عودت داده شدم و تا دوم اسفند 57 در زندان بودم. قبل از سفر به پاریس در آلمان هادی غفاری هم به ما پیوست كه برای او پاسپورت درست كردیم. خاطرم هست یك بار در وسط فرودگاه عبایش را به زمین انداخت و شروع به نماز‌خواندن كرد. او شخصیتی انقلابی بود.
‌ بعد از انقلاب و بازگشت به ایران در كدام ارگان فعالیت كردید؟
پس از انقلاب محمد منتظری و دوستان برای حفظ و حراست اموال عمومی و اسلحه‌ها، كمیته‌ای تشكیل دادند و كارت‌های حمل سلاح صادر شد. از طرفی محمد نگران توطئه‌های ضدانقلاب و در فكر صدور انقلاب بود كه به فكر تأسیس سپاه پاسداران افتاد تا این سپاه بتواند بازوی توانای انقلاب باشد و این طرح را با آیت‌الله مطهری در میان گذاشت. محمد به من پیشنهاد همكاری در سپاه تازه‌تأسیس پاسا را داد كه در كنار او بودم. در آن هنگام محمد كنترل شهربانی در خیابان شهرآرا را بر عهده می‌گیرد و از یاسر عرفات می‌خواهد برای آموزش نیرو‌ها، تعدادی از چریك‌های فتح عازم ایران شوند كه با محمد منتظری و نامجو به دانشگاه افسری رفتیم و مقرر شد نیرو‌ها آموزش ببینند. پس از آن دولت موقت كارشكنی‌هایی در مسیر محمد انجام داد. البته شهید چمران نیز در سعدآباد مشغول نیروهایی از سپاه بود. جلال‌الدین فارسی نیز در 24 فروردین 57 در جنوب میدان 17 شهریور سخنرانی‌ای تحت عنوان انترناسیونالیسم اسلامی انجام داد و سیاست‌های نهضت آزادی را نقد كرد. محمد منتظری از نگرانی شرایط، برای اینكه نخوابد قرص می‌خورد؛  فارسی با چمران زاویه داشت و می‌گفت: همین چمران كل دنیا را گشت، حتی با امام ‌موسی صدر به مسكو رفت و به قبر لنین گل هدیه داد، اما حاضر نشد بیاید نجف و یك عرض ادبی به امام بكند. در هر حال عزت‌ نفس چمران ستودنی است؛ چمران بهترین دانشگاه آمریكا را به خاطر هدفی والا رها كرد. پیام حضرت امام خمینی نیز حاكی از علاقه ایشان به این مجاهد الهی است، اما این خصایص مثبت نباید باعث آن شود كه ما دیگر روایت‌ها را نشنویم و چشم و گوش خود را روی روایت‌های متفاوت ببندیم.
‌ داستان تسخیر فرودگاه مهر‌آباد به دست محمد منتظری چیست؟
اینكه گفته می‌شود محمد از اول انقلاب به شكل غیرقانونی لیبیایی‌ها را به ایران می‌آورد، دروغ است. كریم سنجابی در اواسط فروردین 58 از دولت لیبی برای دیدار دعوت به عمل آورد و جلود در چهار اردیبهشت با هیئتی وارد تهران شد. این در زمانی بود كه كریم سنجابی از وزارت خارجه استعفا داده بود و یزدی به‌عنوان سرپرست وزارت خارجه با این كار مخالفت كرد و به سعد مجبر، سفیر لیبی، می‌گوید به جلود بگو سفرش را به تعویق بیندازد. سعد مجبر به محمد مراجعه می‌کند، محمد برایم تعریف كرد كه به او گفته بود یزدی اشتباه كرده است. چرا سالیوان این‌قدر فعالیت دارد؟ چرا هواپیماهایی كه از آمریكا می‌آیند، بدون تجسس فرودگاه را ترك می‌کنند؟ و به برادر حلیم می‌گوید كنسولگری فلسطین در اهواز را ببندد؟ در هر حال، با وجود تمام مسائل، هیئت لیبیایی در ساعت سه روز چهارم اردیبهشت وارد ایران شد و بر‌خلاف عرف بین‌المللی كه وزارت خارجه باید به استقبال برود، در این مورد سپاه پاسداران به استقبال جلود در فرودگاه رفت. گویا اعضای وزارت خارجه به همراه شهید چمران هواپیما را محاصره می‌کنند و مانع خروج دیگر نیروهای لیبی از هواپیما می‌شوند و می‌گویند جلود با هلیكوپتر به قم به دیدار امام برود و از همان‌جا به فرودگاه برگردد تا ایران را ترك كند. ابوشریف، محسن رفیق‌دوست، سید‌حسین خمینی و محمد صالح‌حسینی به استقبال جلود می‌روند و جلود 11 روز در قم می‌ماند و بعد به دفتر بازرگان می‌رود كه در این زمان در مشهد تظاهراتی علیه قذافی با تحریك نهضت آزادی انجام شد. من در 10، 12 روزی که جلود در ایران بود، با او بودم. محمد در این سفر به‌عنوان مترجم و راهنما همراه تیم لیبیایی بود. در نهایت عبدالسلام جلود در 18 اردیبهشت 1358 برای خروج از ایران به مهر‌آباد رفت. زمانی که جلود می‌خواست برود، عده‌ای آر‌پی‌جی‌ به‌دست‌ دور فرودگاه را محاصره کرده بودند و می‌خواستند هواپیما را بزنند. بنده به‌عنوان فرمانده سپاه، نیروهایی از گارد جاویدانی را که پیوسته بودند به سپاه آوردم که بدرقه‌شان کنیم. اینجا احساسات بر من غلبه کرد. بعد که دیدم چنین وضعیتی وجود دارد، همان موقع نزد آقای سعد مجبر، سفیر لیبی در ایران رفتم و گفتم من از این کارهایی که در اینجا انجام گرفته، خسته شده‌ام و می‌خواهم چند وقتی در لیبی استراحت کنم؛ بعد هم با همان لباس نظامی همراه با ابوشریف و جلود سوار هواپیما شدیم و بدون پاسپورت با همین هواپیما به لیبی رفتم. برای اولین‌بار 10 روز میهمان لیبی بودم و آنجا با قذافی و مسئولان دولت لیبی آشنا شدم. بعدها هنگام بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد به اتهام نداشتن ویزای ورودی دستگیر و پس از دو ساعت آزاد شدم. آن هنگام عبدالجواد روشن سراغم آمد و به دفتر محمد در جبهه آزادی‌بخش مورو رفتیم كه محمد گفت قصد دارد نشریه‌ای به نام ساتجا (سازمان انقلابی توده‌های جمهوری اسلامی) راه بیندازد. قول همكاری دادم و همان‌جا لگوی شهید را طراحی كردم و با همكاری روزنامه اطلاعات، نشریه پیام شهید را منتشر كردیم. یك ماه بعد در خرداد 58 دولت لیبی به مناسبت نابودی پایگاه آمریكایی‌ها در طرابلس حزب جمهوری اسلامی و سپاه را برای سفر به لیبی دعوت می‌کند كه محمد 550 نفر را برای این سفر آماده می‌کند اما عباس امیرانتظام مانع این سفر می‌شود و آن گروه در فرودگاه تحصن می‌کند و محمد نامه‌ای به قذافی و وزارت خارجه دولت موقت می‌نویسد.
‌ داستان سفر محمد منتظری به لیبی در سال 58 چه بود؟
در تیر‌  58 بود كه با محمد در حال تحلیل شرایط داخل بودیم؛ گفت پیش از انقلاب ما هر‌ زمان كه اراده می‌كردیم به هركجا می‌رفتیم، از لبنان تا سوریه و اروپا و... و اعتصاب غذا و تظاهرات و سفر حج و... حالا چه شده است كه در ایران نمی‌توان در راستای انقلاب قدم برداشت و حالا از سفر انقلابیون ممانعت می‌شود و هر گوشه از كشور توطئه می‌کنند و مستشاران آمریكایی و بازمانده‌های شاه را فراری می‌دهند؛ بهتر است برای تشكر از كشور‌های انقلابی و صدور و معرفی بهتر انقلاب و ایجاد پیوند‌های برادرانه به این كشور‌ها سفر كنیم و به من گفت مقدمات سفر را فراهم كن. آن زمان پرواز مستقیم به لیبی نبود و باید از كشور‌های اروپایی به آنجا می‌رفتیم. از طرفی خروج از كشور باید با مجوز دولت موقت انجام می‌شد. محمد دارای پاسپورت بحرینی بود و بقیه پاسپورت ایرانی داشتیم كه اداره گذرنامه نیز موافقت كرد اما هنگام پرواز از خروج من و محمد ممانعت به عمل آمد و دیدم مأمور فرودگاه سیلی بر صورت یكی از همراهان ما زد. من نیز پاسداران را صدا كردم و نگذاشتیم هیچ پروازی بلند شود تا مشكل ما را حل كنند. در‌همین‌حال 10 نفر از پاسداران پاسا به فرودگاه آمدند و نگذاشتند خارج شویم كه آن لحظه یكی از وابستگان دربار را كه در حال فرار بود، شناسایی و تحویل سپاه ابوشریف دادیم؛  البته  در  روز  بعد با حضور نمایندگان دولت و ابوشریف پرواز كردیم كه آن‌موقع نیز عوامل نهضت آزادی جلوی خروج من را گرفتند ولی بعد از مشاجره‌ای من نیز سوار شدم. در آغاز سفر به سوریه و به دیدار حافظ اسد رفتیم و بعد از آن برای دیدار جلود و مسئولان لیبی به آنجا سفر كردیم و در هنگامی كه ما در ایران نبودیم، یزدی در مصاحبه‌ای می‌گوید محمد منتظری و اصغر جمالی‌فرد به فرودگاه حمله كردند! و یك فلسطینی به نام ابوحنیف نیز با آنها بوده است! امیرانتظام نیز بدون هیچ‌گونه سندی می‌گوید محمد  منتظری قصد خروج هشت چمدان عتیقه‌جات از ایران را داشت، درحالی‌كه مأموران فرودگاه چمدان‌های ما را گشتند و دیدند كه چیزی در آن نیست.
‌ پیام شهید چگونه شكل گرفت؟
محمد در متن مسائل انقلاب بود و از برخورد‌های نهضت آزادی و شرایط كشور نگرانی داشت، نرسیدن به وضعیت ارتش، اخلال در كار سپهبد قرنی، تخلیه پادگان‌های مرزی به‌خصوص در كردستان، لغو قرارداد‌های نظامی كه پول آنها پرداخت شده بود، فراری‌دادن نیروهای وابسته به شاه، دزدیدن اسناد و... از شكایت‌های محمد بود. در این شرایط در مرداد‌ماه 1358 روزنامه پیام شهید را منتشر كردیم كه 18 شماره چاپ شد و توسط آذری‌قمی متوقف شد. پس از توقف چاپ پیام شهید همراه محمد برای شركت در جشن انقلاب لیبی همراه 60 نفر دیگر عازم لیبی بودیم كه دادستانی از خروج محمد جلوگیری كرد كه صدر حاج‌سید‌جوادی پشت این كار بود و نامه‌اش موجود است؛ آنها می‌گفتند محمد نباید نشریات و عكس‌های همراهش را از ایران خارج كند، محمد می‌گفت من ممنوع‌الخروج هستم ولی بختیار و متین‌دفتری به‌راحتی از كشور خارج می‌شوند البته ما فردای آن روز به لیبی رفتیم و قذافی در حضور حافظ اسد، یاسر عرفات و رؤسای ‌جمهور كشور‌های آفریقایی از محمد به‌عنوان اولین سخنرانی درخواست كرد صحبت كند، بعد قذافی پشت تریبون رفت و از امام با عنوان رهبر بزرگ جهان اسلام تجلیل كرد. پس از بازگشت از لیبی من و محمد در 24 شهریور توسط مأمورانی به نام كمیته با حكم باطل‌شده آذری‌قمی دستگیر شدیم كه من كارت شناسایی مأمور و حكم باطل‌شده را از او گرفتم. در این هنگام عبدالله روشن و مرتضی اقطاعی كه محافظان ما بودند، وارد شدند و ما را از آنجا خارج كردند.
‌ ورود محمد منتظری به پرونده امیرانتظام از چه قرار بود؟
ما مستقیما با او برخوردی نداشتیم و فقط در دادگاه بودیم و می‌دیدیم که از او سؤال‌و‌جواب می‌کردند. آدم جنتلمن و غرب‌گرایی بود. خیلی دوست داشتم با امیرانتظام صحبتی کنم. در اولین جلسه دادگاه امیرانتظام که بازرگان آمد، من حضور نداشتم‌ ولی از جلسه دوم‌ که در اوین تشکیل شد و آیت‌الله محمدی‌گیلانی او را محاکمه کرد، تقریبا هر‌ روز آنجا بودم. محمد منتظری در جلسه پنجم شرکت کرد و خاطرم هست قبل از اینکه عباس امیرانتظام را به دادگاه بیاورند، به آقای محمدی‌گیلانی گفتم: اسم قبلی امیرانتظام، روافیان بوده. موقعی که امیرانتظام آمد، آقای گیلانی پرسید: اسم دیگری داشتید؟ جواب داد: بله، اسمم روافیان بود و محمد منتظری شروع به افشاگری كرد. آیت اطلاعات مهمی داشت که آنها را در اختیار محمد می‌گذاشت. درواقع پیشینه جریان موسوم به ملی، دست آیت بود.‌ امیرانتظام هم در ممانعت دولت بازرگان از رفتن ما به لیبی دست داشت و آیت او را همان روز در سخنرانی‌اش اعلام کرد؛ البته در دادگاه او حضور پیدا نکرد ولی اطلاعات زیادی را در اختیار محمد منتظری گذاشت.
‌‌ محمد را آخرین بار چه زمانی ملاقات کردید؟
ساعت هفت شب بود، هفتم تیر 1360 كه در منزل محمد در خیابان مطهری بودیم، محمد گفت باید به جلسه حزب جمهوری برود؛ زیرا كلاهی سه بار با او تماس گرفته و گفته جلسه درباره مسائل اقتصادی و سیاسی روز كشور است و می‌خواهند تصمیم‌گیری كنند و بعد از آن جلسه‌ای با برادران افغان خواهد داشت كه من نیز قرار بود با او بروم و متأسفانه در ساعت 9 شب دفتر حزب جمهوری منفجر شد.
‌ سرنوشت ابوشریف چه شد؟
ابوشریف را در سال60 برای دور‌بودن از اختلافات داخلی به‌خصوص پس از عزل بنی‌صدر و برای كمك به نهضت مسلمانان و وحدت شیعه و سنی به پاكستان فرستادیم و پس ‌از‌ آن به ایران بازگشت و تحصیلات حوزوی را شروع كرد و در پاكستان حوزه علمیه تأسیس كرد كه بازوی توانای ایران در آن مناطق است.
‌ خاطره‌ای از محمد منتظری هم برایمان روایت کنید.
محمد ساده‌زیست و به‌شدت مهمان‌نواز بود و من فكر می‌كردم پول‌های كلانی در دست دارد. یك روز كه می‌خواستیم به سوریه برویم، به دنبالش رفتم تا ببینم چه چیزی می‌خورد، دیدم فقط یك تكه نان و پنیر و با كمترین امكانات زندگی می‌كرد. یك‌بار دیگر هم با محمد از لبنان راهی سوریه بودیم، پاسپورتمان نیز بحرینی بود، بعدازظهر كه می‌خواستیم برگردیم، مأمور پاسگاه مرزی همان فرد صبح بود، به محمد كه نگاه كرد، گفت حاج‌آقا صبح با یك ملیت دیگر آمدید الان با پاسپورتی دیگر برمی‌گردید، محمد هم گفت آن صبح بود! و وارد لبنان شدیم؛ محمد توان بزرگی داشت و هیچ‌كس نمی‌توانست كارهایی را كه او انجام می‌داد، انجام دهد.