روزنامه ایران ورزشی
1399/09/04
تنگ آب را سر کشید تا کلیه برادرش را نگیرد
روز گذشته بیستوهشتمین سالمرگ پرویز دهداری، سرمربی سابق تیم ملی و یکی از بزرگان تاریخ شاهین بود که در این دنیای خاکی تنها 60 سال دوام آورد. هر وقت صحبت از دهداری میشود سراغ رضا وطنخواه میرویم؛ دوست صمیمی و همکارش در تیم ملی که میگوید دنیایی خاطره از پرویزخان در ذهنش سپرده و همیشه با حرارت و عشق غیرقابل توصیفی درباره مرحوم دهداری حرف میزند. * پرویزخان مثل من، مرحوم همایون بهزادی، فریدون معینی و زندهیاد دکتر اکرامی اسم پسرش را بهخاطر عشقی که به تیم شاهین و مکتب آن باشگاه داشت شاهین گذاشته بود. شاهین در آلمان زندگی میکرد و هر وقت ناهید خانم و شیدا خانم (همسر و دختر مرحوم دهداری) برای دیدن شاهین به آلمان میرفتند پرویزخان میآمد پیش من و در خانه من میهمان بود. * این را برای اولینبار به شما میگویم و تا به حال جایی نگفتهام. بعد از حضور در تیم ملی و سال 1989 که من به امارات رفتم و در تیم شارجه مشغول به کار شدم پرویزخان یک ماه و نیم آمد آنجا و به من کمک فکری میداد. بهدنبال شهرت و معروفیت در آنجا هم نبود و بدون اطلاع باشگاه به من کمک میکرد. اقوامی هم آنجا داشت اما میهمان بود و کمکم کرد. * در لحظه فوت پرویزخان من در بیمارستان دی بالای سرشان حضور داشتم. من و ناهید خانم یک نوبت در میان به بیمارستان میرفتیم. روز آخر من اتفاقات را به چشم خودم دیدم. دیدم که آمدند شوک دادند اما قلبش از کار افتاد. * قبل از رفتن به بیمارستان اوضاع سلامتیشان خوب بود اما چندین سال قبل دوتا کلیهشان از کار افتاده بود و با کلیه پیوندی که از برادر بزرگترش دیدار گرفته بود زندگی میکرد. مدتهای زیادی با همان کلیه زندگی کرد. یادم میآید قبل از بازیهای 1364 توکیو و مسابقات مقدماتی المپیک وقتی میخواستند با بلم از اروندرود به عراق بروند کلیههایشان سرما خورده بود. * پرویزخان عمل پیوند را در بیمارستانی در لندن انجام داد اما اصلاً حاضر نبود از برادرش دیدار کلیه بگیرد. میگفت اگر برای دیدار اتفاقی بیفتد چه کسی از ناهید خانم و شیدا مراقبت کند. یک روز قبل از عمل جراحی به مدت 24 ساعت نباید چیزی میخورد اما یک تنگ آب را نصفشب سر کشیده بود تا دچار مرگ زودرس شود. میگفت از این دنیا بروم بهتر است. میخواست از آن پیوند جلوگیری کند. * بعد از کنار رفتن پرویزخان از سرمربیگری تیم ملی بعضی وقتها مسئولان فوتبال و ورزش از او راهنمایی میگرفتند اما خودش نمیخواست زیاد وارد فضای فوتبال شود. البته ایشان علی پروین را برای هدایت تیم ملی به دکتر غفوریفرد معرفی کرد و بعد هم که آن تیم رفت و قهرمان بازیهای آسیایی پکن شد. * پرویزخان نیازی نداشت سراغش بیایند و زندگیاش این نبود که فوتبال و هیجاناتش او را دربر بگیرند، اما مسئولان ورزش ما قدر چه کسی را دانستهاند که قدر او را بدانند؟ مگر قدر فکری و مبشر و زحمتکشان فوتبال را دانستند؟ مگر قدر یاوری را دانستند؟ مگر قدر اینهایی که زندهاند مثل کارگرجم و جباری را میدانند؟
سایر اخبار این روزنامه
مثل گذشته راحت وزنه میزنم
از طبقه اول تا ششم فدراسیون همه باید بروند
چرا قبلاً اعتراض نمیکردیم؟
تنگ آب را سر کشید تا کلیه برادرش را نگیرد
عالیشاه دلایل مربیانش را نمیپذیرد
بارسا، بلند شو!
مهدویکیا: تیم ملی قدرتمندی داریم، امیدوار باشیم
یادآوری بحران مشروعیت داوری با بیانیه ذوبآهن
آلکنو تا المپیک سرمربی تیم ملی شد
سانسور نقطه کرنر برای انزلیچیها!
کیا، درگیر آرامش...
تیمها بخواهند «کووید برک» حذف میشود
دنیا تغییر کرده اما قرمزها از قله پایین نمیآیند
تیمی خالی از نسل طلایی
فکری: بعد از باخت دوست و دشمنم را شناختم
پیادهروی روی مغز فکری!
انتقال حسینی و باقری به نیمکت
مجتبی جباری استقلالیها دقیقاً کجاست؟