روزنامه آفتاب یزد
1399/09/17
دستنوشتهای برای آقای وزیر!
سید مصطفی سید حسینی- میترسم. میترسم تلفنهایم را جواب دهم. میترسم در فضای مجازی گشتی بزنم. میترسم باز هم دوستی، رفیقی، همکاری خاموش شده باشد. در سکوت و بدون هیاهو.آقای وزیر!
نمیدانم حجم اندوهم از پشت این سطرها پیداست یا نه؟ نمیدانم بغضی که گلوی کلمات را فشرده است میبینید یا نه؟ نمیدانم صدای خسته مرا میشنوید یا نه؟
گلهای نیست آقای وزیر!
من با مرگ غریبه نیستم. با مرگ زیستهام. مرگ، مرگ است.حق است. میفهمم. خون ما رنگینتر نیست. می دانم. تافته جدا بافته نیستیم. قبول!
ولی مرگ، برای کسی که عمرش را به پای
زنده بودن و زنده ماندن گذاشته است، حق نیست.
مرگ، برای کسی که یاد گرفته است چطور نفس بدهد، حق نیست.
مرگ، برای آدمهایی که جوانیشان را پیش پای زندگی ذبح کرده اند، حق نیست.
دارم از مرگ دوستانم میگویم.مرگ پزشکان و پرستارانی که در سکوت و بیخبری چشمشان را به همه آرزوهای دور و نزدیک میبندند.
دارم از مرگ میگویم آقای وزیر!
از مرگ کسانی که رسالتشان بخشیدن زندگیست.
از مرگ کسانی که سالها آموختهاند چطور سپر شوند بین مرگ و آدمها.از مرگ کسانی که تا دم مرگ،بی پروا سنگ زندگی را به سینه زده اند.
آقای وزیر!
خواستم بگویم مرگ دوستانم را لابلای آمار و ارقامتان فراموش نکنید.
خواستم بگویم عددها،مثل غبار ننشینند روی شرافت کسانی که از دست میروند. خواستم بگویم مرگ پزشکان و پرستاران،لیست و آمار روزانه نیست. من دارم از کسانی حرف میزنم که باید زنده بمانند،که مرگ حقشان نیست،که باید باشند تا نفس بدهند به آدمهای بینفس،باید سرپا باشند تا جامعه سرپا بماند.
آقای وزیر!
جنگی نیست.سربازی نیست.خاک و خاکریزی وجود ندارد.
کسانی هستند که در صلح کامل،چشم در چشم بیماری، لبخند میزنند. کسانی که بر پشت و پیشانیشان عرق نشسته است و شرمگین نیستند. کسانی که"خداحافظ"ی میگویند و خوب معنایش را میفهمند. کسانی که مهمان "بدون تعارف"نیستند.
کسانی که عکسشان نیست،اسمشان نیست.کسانی که آمدهاند برای بودن و حالا نیستند.
بدون منت،بدون توقع.
از نام و ننگ گذشته.
آقای وزیر!
مرگ یک پزشک، یک پرستار در مسیر سلامت،توجیه ندارد،اسم ندارد.فقدان است،تاسف عریان.
برای آدمیزادی که در نبرد برای زندگی میمیرد،
برای آدمیزادی که بدون مارش و شعار،رسالتش را تمام میکند،
برای آدمیزادی که اسیر چیزی میشود که هزاران را از آن رهانده است، مرگ واژه شرافتمندانهای نیست.من صفتی نمیشناسم.توضیحی ندارد.
آقای وزیر!
مرگ فقط فقدان نبض و نفس نیست.
به دوش کشیدن کسی که همه عمر،بار زندگی را به دوش کشیده است،
به خاک سپردن کسی که همه آرزوهایش را وقف رهاندن آدمها کرده است از سینه خاک،
اشک ریختن برای کسی که سالها بر هر مرگی آرام گریسته است،
خود نوعی از مرگ است، مرگی با طعم گس زندگی.البته اگر هنوز ابرویی برای مرگ باقی باشد.
آقای وزیر......
سایر اخبار این روزنامه
چقدر از درآمد شما در سال آینده برای دولت است!؟
تمام ابهامات مرگ «کوئین»
مشکلات دارویی و درمانی جانبازان در ایام کرونا
اضطراب برجامی ریاض!
اجاره مسکن در تهران به «دلار» شد!
اگر قالیباف کاندیدا شود
تکرار روزهای روشن بورس؟
احیای برجام و شرایط جدید منطقهای
برای جانبازان جان برکف
عدم استاندارد ارم
تانگوی یک نفره؟!
دستنوشتهای برای آقای وزیر!
علم بهتر است یا ثروت؟!
پاسخ به یک ادعا
عالیجنابان؛ گلوله مشقی شلیک نکنید!
«سهام»؛ ابزار خطرناک تبلیغات!؟
سخنی با جوانان و دانشجویان!