با مارادونا خندیدم و گریستم

از چهارشنبه‌شب 25 نوامبر که خبر درگذشت دیه‌گو مارادونا در سراسر جهان پیچید و مردم جهان را به شوکی بزرگ فروبرد، واکنش‌های مختلفی درباره آن در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها منتشر شد. در این میان، هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد یک نفر در روستای کوچکی در استان بوشهر، یک تصمیم غیرعادی گرفته باشد، اما با انتشار یک عکس عجیب، به‌تدریج همه با نتیجه عملی شده این تصمیم غیرعادی مواجه شدند. آن عکس چرخید و چرخید و در تمام ایران، درباره آن حرف زده شد. بعضی هموطنان آن را مُرده‌پرستی دانستند، بعضی آن را جوگیری توصیف کردند، بعضی به آن عشق جنون‌آمیز گفتند، بعضی آن را تلاشی برای دیده شدن خواندند و البته همه این نظرات به قول خود حسین هوشیار محترم است، اما یک چیزی با عقل من جور درنمی‌آمد. این که یک نفر در یک روستای ناشناخته در بوشهر سنگ قبری برای مارادونا بسازد، بعد با دمپایی بایستد عکس بگیرد فقط برای این که دیده شود و قصه‌ای واقعا پشتش نباشد. بنابراین شروع به جست‌وجو کردم تا بالاخره شماره تلفنی از حسین هوشیار، صاحب این عکس پیدا کردم. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این کشاورز 47 ساله‌ بوشهری می‌خوانید.   بیش از سی سال طرفدار مارادونا بوده‌ام قصه‌ عشق حسین هوشیار، اهل روستای علی آباد جائینک از توابع دلوار شهرستان تنگستان، به آرژانتین و مارادونا به بازی‌های کوپاآمریکای 1989 می‌رسد. خودش می‌گوید: «آن بازی‌ها اولین بازی‌هایی بود که من طرفدار آرژانتین و مارادونا شدم. البته آن‌جا مارادونا خیلی درخششی نداشت». از حسین می‌پرسم مگر تلویزیون بازی‌ها را پخش می‌کرد که پاسخ می‌دهد: «نه. ما با تلویزیون سیاه  وسفید 14 اینچ و به کمک آنتن از طریق شبکه‌های عربی نگاه می‌کردیم. بعد بازی‌های 1990 رسید و در آن بازی‌ها بود که آرژانتین با درخشش مارادونا و تاکتیک معروف دفاعی کارلوس بیلاردو به فینال رسید اما آن‌جا با ناداوری فینال را به آلمان باخت. جام جهانی 94 هم که اتهام دوپینگ به مارادونا زدند». حسین با لهجه زیبای جنوبی‌اش می‌گوید: «دلیل محرومیت نه دوپینگ بود». (یعنی دوپینگ نبود) او با جزئیات همه اتفاقات را توضیح می‌دهد و خوشحالی معروف مارادونا بعد از گل به یونان را که به سمت دوربین‌ها آمده بود دلیل محرومیت مارادونا می‌داند و می گوید: «من همه‌ این سال‌ها با هر گریه‌ مارادونا گریسته‌ام و با هر لبخندش خندیده‌ام. من با مارادونا زندگی کرده‌ام. همیشه خودش و کارهایش را دنبال کرده‌ام و به‌نظرم آرژانتین بعد از مارادونا مثل قبل نشد».   تشییع جنازه را هم باور نکردم حسین آن چهارشنبه‌شب که خبر درگذشت مارادونا پیچید را این‌طور روایت می‌کند: «من خانه نشسته بودم. دیدم تلفنم خیلی زنگ می‌خورد.  یکی از دوستانم گفت: «خبر داری مارادونا فوت کرده؟» گفتم: «این چه شوخی هست که می‌کنی؟» گفت: «نه والا راست می‌گم». تلفن را قطع کردم و گفتم این چه‌ شوخی بی‌ربطی بود. دوباره زنگ زدند. دوستم گفت: «تضمینی می‌گم خبر صحت داره». با این که خودش طرفدار آلمان است گریه‌اش گرفته بود از پشت تلفن. آن‌جا بود که 50 درصد باورم شد ولی وقتی خواستم بخوابم با خودم گفتم مارادونا خیلی حاشیه داشته این هم یکی دیگر از همان حاشیه‌هاست. شاید بیشتر به خودم دلداری دادم. من سراغ اینترنت نمی‌روم. فقط گاهی به واتس آپ سر می‌زنم. ولی وقتی گریه‌های گوی کوچه‌آ همبازی مارادونا را دیدم، وقتی گریه‌های دالما، دختر مارادونا را توی ورزشگاه تیم بوکاجونیورز که دوستانم برایم فرستادند دیدم دیگر باورم شد. قبلش حتی با دیدن تشییع جنازه هم باور نکردم و گفتم ساختگی است».   خواستم یاد مارادونا جلوی چشمم باشد وسط صحبت‌هایمان از پوسترها و عکس‌هایی می‌گوید که یکی‌یکی از وسط مجلات کیهان ورزشی، دنیای ورزش و ... که از شهرستان‌های اطراف می‌خریده برای خودش درآورده و توی یک آلبوم جمع کرده. البته همه چیز با مارادونا معنا پیدا کرده و عکس‌ها یا از مارادوناست یا از کسی که همبازی مارادونا بوده. حالا او پس از درگذشت مارادونا دلش می‌خواسته به یاد مارادونا کاری کند. وقتی می‌پرسم حالا چرا قبر، می‌گوید: «فکر کردم تندیس برای روستای ما خیلی مناسبتی ندارد. بعد هم خوشم نمی‌آید که فقط بعد از مرگ آدم‌ها تندیس می‌سازند. تنها چیزی که همیشه می‌توانست جلوی چشمم باشد یک سنگ قبر بود تا جلوی خانه‌ام بگذارم و هر وقت بیرون می‌روم یا از بیرون می‌آیم به یادش باشم. پس سنگ قبر سفارش دادم. وقتی گفتم اسم مارادونا را رویش بزنند، بهم خندیدند. طبق وصیت خود مرحوم، «ازت ممنونم توپ» را روی سنگ قبر نوشتم. بالای اسمش هم مانده بودم چی بنویسم. مثل رسمی که خودمان داریم شادروان و مغفور اما آخرش فکر کردم همان خدای فوتبال بهتر است. خدای فوتبال دیه‌گو آرماندو مارادونا».   عکس را بنّای سنگ قبر گرفت از حسین می‌پرسم آن عکس معروفت کنار سنگ قبر را چه کسی منتشر کرد که پاسخ می‌دهد: «سنگ قبر را آوردیم جلوی خانه نصب کردیم. زمانی که نصبش را تمام کردیم حتی آب به صورتم نزدم. به همان رفیق بنایم گفتم بیا یک عکس هم از من کنار قبر بگیر. با گوشی‌اش عکس را گرفت و برایم فرستاد. من همین‌جوری عکس را توی گروه‌‌ دوستانم گذاشتم چون اصلا صفحه مجازی ندارم. مدتی بعد بود که دیدم باز کلی پیام و تلفن دارم. از همه‌جا عکسم را می‌فرستادند که بین افراد مختلفی دست‌به‌دست شده بود. به دوستم زنگ زدم گفتم: «قاسم بیا این عکس را حذف کنیم. من دوست ندارم این‌جور دست به دست بشه». قاسم گفت: «چی میگی. عکس الان جهانی شده. همه‌جا دارند درباره عکس تو حرف می‌زنند».   این سنگ تا قیامت همین‌جاست فکر می‌کنم حسین هم واکنش‌هایی را که به کارش داده شده این‌جا و آن‌جا خوانده باشد. خودش می‌گوید: «برای من نظر همه محترم است. ولی من نخواستم این کارم شبیه به بت‌پرستی باشد. من مارادونا را دوست داشتم و از حاشیه‌هایش هم خبر داشتم. ولی به نشانه‌ علاقه‌ام به او این سنگ قبر را گذاشته‌ام. من دو تا بچه دارم، به بچه‌هایم هم وصیت می‌کنم اگر سنگ خراب شد یک تمیزترش درست شبیه همین را دوباره نصب کنند. اتفاقا همسرم که 15 سال است با این عشق و علاقه من به فوتبال زندگی کرده هیچ مخالفتی نداشته است و از ناراحتی من به خاطر ناراحتی مارادونا غمگین است. مطمئن باشید این سنگ قبر تا قیامت درِ خانه من خواهد بود».