اصلاحات در مسیر پوست‌اندازی یا حذف از سیاست

طی دو دهه گذشته جریان اصلاح‌طلبی همواره کوشیده است از مردم در انتخابات شکست نخورد و هر زمان دریافته است که با اقبال عمومی مواجه نیست، ضمن متهم ساختن دستگاه‌های نظارتی به حذف عناصر آن‌ها در روند تأیید صلاحیت‌ها به سمت تحریم علنی یا ضمنی انتخابات برود.
مصداق‌های فراوانی را می‌توان برای این بهانه جویی‌ها فهرست کرد که با انتخابات مجلس هفتم آغاز شد و پس از فردای فتنه ۸۸ ادامه داشت. اصلاح طلبان همواره بر این نکته اثبات نشده اصرار ورزیده‌اند که با مشارکت بالا در هر انتخاباتی پیروزی آن‌ها بر رقیب سنتی تضمین شده است؛ چرا که معتقدند آرای خاکستری جامعه را که با تحولات جامعه درصد قابل توجهی به خود اختصاص می‌دهد همواره با آنهاست. بی آنکه برای این ادعا سند قابل قبولی ارائه کنند. البته ممکن است در مقاطعی آرای خاکستری با اصلاح طلبان همسو بوده باشد، اما این همسویی الزاماً دوام نداشته است.
انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم و مهم‌تر از آن انتخابات شورا‌های شهر و روستا که اتفاقاً از دایره نظارت شورای نگهبان هم خارج است، سندی بر ابطال این ادعاست.
نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان که پس از شکست سنگین اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس سال ۹۸ شکل گرفت، با این هدف تأسیس شد که با سازماندهی احزاب و گروه‌های سیاسی اصلاح طلب، زمینه همگرایی آن‌ها برای انتخابات ریاست جمهوری و شورا‌های شهر و روستا در سال ۱۴۰۰ فراهم نماید. از این رو هسته مرکزی آن متشکل از نمایندگان حقیقی و حقوقی تشکیل شد و فعالیت تشکیلاتی خود را آغاز کرد، اما هنگامی که نام ۱۴ نامزد انتخابات ریاست جمهوری از خروجی این تشکیلات بیرون آمد، حیرت بسیاری از فعالان سیاسی اصلاح طلب را برانگیخت. افرادی که هیچ تجانسی با همدیگر نداشتند و بعضاً حتی نام‌های اعلامی میل به تقابل با هم نیز داشتند. همین عدم تجانس‌ها البته اعتراض درونی بسیاری از احزاب اصلاح طلب را برانگیخت و پدر خوانده‌های اصلاحات اینگونه توجیه آوردند که با تعدد نامزد‌های انتخابات دنبال آن بودیم تا استراتژی اصلاحات برای انتخابات لو نرود و به زعم خود شورای نگهبان را با اسامی گمراه سازند. اما گویی سردرگمی جریان اصلاحات از یکسو و علم به کاهش مشارکت پایگاه اجتماعی آن‌ها از سوی دیگر، آنقدر عمیق بود که نشود با این توجیهات بسیار دم دستی بر آن‌ها سرپوش گذاشت.


اصلاح‌طلبان پس از اعلام نتیجه احراز صلاحیت‌ها، اگرچه به حمایت جریانی و جبهه‌ای از عبدالناصر همتی نامزد اصلاح طلب انتخابات برنخاستند، اما همچون انتخابات سال ۹۸ این اذن را از نهاد اجماع ساز دریافتند که فارغ از تصمیمات تشکیلاتی، احزاب اصلاح طلب، رأساً می‌توانند از نامزد اصلاح طلب حمایت کنند. فراتر از آن حتی محمد خاتمی به عنوان رأس این جریان و بهزاد نبوی به عنوان رئیس نهاد اجماع‌ساز به تلویح و تصریح از کاندیداتوری همتی حمایت کردند و از اینکه مهرعلیزاده به نفع همتی کناره‌گیری کرده، تقدیر کردند. همه این حمایت‌های پیدا و پنهان از این واقعیت حکایت داشت که آن‌ها تمام قد به پشتیبانی از نامزد اصلاح طلبان برخاسته‌اند، اما نکته‌ای که آن‌ها آگاهانه بر آن سرپوش گذاشتند، فروپاشی سرمایه اجتماعی آن‌ها نزد مردم بود. نکته‌ای که بار‌ها از سوی برخی فعالان سیاسی این جریان اذعان شده و آن‌ها تأکید کرده‌اند که حتی اگر شاخص‌ترین چهره سیاسی اصلاحات که خروجی نهاد اجماع ساز بوده و از سوی شورای نگهبان هم احراز صلاحیت می‌شد، سرنوشتی فراتر از همتی پیدا نمی‌کرد.
رنگ باختن ادعایی چند ساله
مصداق عینی ریزش رأی اصلاح طلبان نزد افکار عمومی را در همین انتخابات ۲۸ خرداد شورا‌های اسلامی شهر و روستا باید جست‌وجو کرد؛ انتخاباتی که اتفاقاً و برخلاف ریاست جمهوری تحت نظارت شورای نگهبان نبود، نهاد اجماع‌ساز برای شهر تهران لیست اختصاصی «جمهور» اعلام کرد و سید محمد خاتمی پای آن لیست را امضا کرد و نوشت به این لیست رأی می‌دهد. اما «تکرار»‌های گذشته دیگر اعتبارش نزد مردم فرو ریخته بود؛ به گونه‌ای که رأی نفر اول لیست مورد حمایت خاتمی با آخرین نفر راه یافته به شورا‌ها از جریان رقیب فاصله معناداری دارد. اگرچه مشارکت در انتخابات شورا‌ها همچون ریاست جمهوری و بلکه غلیظ تر، نسبت به دوره‌های پیشین کاهش داشته است، اما این شکست ادعای همسویی آرای خاکستری با اصلاح طلبان را با چالش جدی مواجه ساخت و آن‌ها دیگر قادر نخواهند بود پشت این توجیه پنهان شده و پشتیبانی آن‌ها را به رخ رقبا بکشند.
اما آیا اصلاح طلبی به آخر خط رسیده و این جریان سیاسی را باید حذف شده از سپهر سیاسی تلقی کرد؟ قطعاً هیچ جریان سیاسی در کشور از چنین اتفاقی استقبال نخواهد کرد، چرا که اعتقاد به تکثر‌گرایی و تضارب آرا اصل پذیرفته شده در هر نظام مردم‌سالار دینی است. در غیر این صورت نظام تک حزبی و تک ساختی از درون تهی خواهد شد.
با این توصیف دومین شکست انتخاباتی اصلاح‌طلبان طی دو سال گذشته اگر چه زنگ خطر حذف این جریان را از عرصه سیاست ایران به صدا درآورده، اما عقلای قوم باید برای پیشگیری از این حذف سیاسی باید با کنارگذاشتن بهانه‌ها و بازنگری در اصول و راهبردها، به بازسازی درونی خود بپردازد.
این یک اصل بدیهی است که شکست جریان‌های سیاسی پس از هر دوره از انتخابات آغاز مسیری برای ریشه‌یابی دلایل این شکست و اعلام اصول و راهبرد‌هایی است که در آینده‌ای نه چندان دور بتواند از شکست‌های آتی پیشگیری کرده و بار دیگر سبب ساز پیروزی‌های جدید شود. اصلاحات و اصلاح طلبانی که اکنون سردرگم، منشعب و حتی منتقد یکدیگر هستند، برای بازگشت دوباره به قدرت چهار سال فرصت دارند.
قبول شکست یا انکار آن؟
شکست در دو انتخابات متوالی واقعیتی است که اصلاح طلبان در مواجهه با آن دو رویکرد در اختیار دارند؛ یا پذیرش و آغاز اصلاح یا انکار و بهانه تراشی. واقعیت این است که انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم نشان داد که اصلاح طلبان از تصمیم و رفتار جامعه اطلاع و تحلیل درستی در اختیار نداشتند. دوری از جامعه و فقدان جامع نگری علمی مبتنی بر پژوهش‌های معتبر و نه نظرسازی‌های شب انتخاباتی سبب شد که اصلاح طلبان اطلاع دقیقی از آنچه در بطن جامعه می‌گذرد، نداشته باشند، اما نکته مهم‌تر این بود که تلاش برای حضور در قدرت و مسئولیت‌های رنگارنگ اجازه نداد ضرورت این اطلاع یافتن هم برای اصلاحات آشکار شود.
ضرورت آسیب شناسی از درون
محمدجواد حق‌شناس عضو شورای مرکزی حزب اعتمادملی در آسیب شناسی از جریان اصلاحات می‌گوید: «ما نیروی بزرگی در تمام این سال‌ها داشتیم که به جریان اصلاح‌طلبی تمایل داشتند، اما سعی می‌کردند به خاطر نزدیکی دیدگاه و منافع با آن‌ها همراه باشند، اما همانطور که انتظار می‌رفت این دیدگاه خود را از مسیر جریان اصلاح طلبی جدا کرد و در انتخابات ۱۴۰۰ این دیدگاه سعی کرد نیروی خود را آزاد کند و برای حاکمیت و اصلاح طلبان تعیین تکلیف کند.»
محمدرضا خباز به انشقاق جریان اصلاح طلبی اشاره دارد و می‌گوید: «ما باید حتماً پوست اندازی و بازسازی کرده و به متن مردم برگردیم. باید برای آشتی بین مردم و مجموعه اصلاح‌طلبان، برنامه‌ریزی کنیم.» محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی نگاه واقع بینانه تری به جریان اصلاح‌طلبی دارد و معتقد است: «اصلاح‌طلبان می‌توانند در این فرصت تاریخی بدون اینکه در مقام پاسخگویی باشند به بازسازی تشکیلات، گفتمان و ارتباطات اعتمادآمیزشان با جامعه، گردش درستی انجام دهند.» حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی هم بازسازی اصلاحات را منوط به اتحاد شخصیت‌های سیاسی اصلاح‌طلب دانسته و تأکید کرده است: «جبهه‌های سیاسی تجدید ساختار کنند و تقویت شوند و روابط خود با مردم را از نو باز تعریف کنند. من به پایان جریان سیاسی اصلاحات معتقد نیستم؛ اما حقیقت آن است که این جریان تضعیف شده و باید خود را باز تعریف کند.»
پیشنهادی برای مرزبندی با تندرو‌ها
فارغ از این آسیب‌شناسی‌ها آنچه موجب شده جریان اصلاح طلبی از ریل خود جدا شود، حضور چهره‌های تندرو در رأس این جریان است که بعضاً هیچ نسبتی با نظام اسلامی برآمده از اندیشه امام خمینی ندارد و بلکه سال‌ها از آن عبور کرده‌اند. نکته‌ای که عقلای جریان اصلاح طلبی به واسطه ملاحظات درون جریانی کمتر حاضرند روی این اعوجاج و انحراف دست بگذارند. به نظر می‌رسد جریان اصلاح طلبی معتقد به اندیشه نظام و انقلاب باید نقطه عزیمت خود برای بازگشت به اندیشه‌های انقلابی و مکتب سیاسی امام خمینی را از این نکته آغاز کنند و آن پالایش درونی این جبهه از سکولار‌های بریده از اندیشه امام است که اکنون بخشی از آن‌ها به نام اصلاح طلب شناخته می‌شود. این جریان اگرچه نزد اصلاح طلبان معتقد به امام در اقلیتند، اما صدای بلندی دارند.
پیشنهاد سرمقاله دیروز روزنامه جوان برای احیای «چپ سنتی» می‌تواند نقطه آغازی بر این عزیمت و بازگشت به اندیشه‌های امام خمینی باشد. در بخشی از سرمقاله جوان تصریح شده است: به نظر می‌رسد بخشی از اصلاح‌طلبان با ماهیت حقیقی و حتی حقوقی جمهوری اسلامی به خط پایان رسیده‌اند؛ نه راهی برای گفتگو در درون حاکمیت باقی گذاشته‌اند و نه درصدد اصلاح ذهنیت حاکمیت هستند و نه حاضرند طرفداران نظام «فرادینی» را به حاشیه برانند و نه می‌توانند از پوستین روشنفکری و پرستیژخواهی اجتماعی خارج شوند. راه چاره، احیای چپ با محوریت اصول انقلاب اسلامی است. پاسخ امام به درخواست بنیان‌گذاردن چپ در زمستان ۱۳۶۶ و نامه امام به محمدعلی انصاری می‌تواند مبنای بازگشت باشد. می‌توان بر سر اصول توافق کرد و میدان فروع و سلایق را به رسمیت شناخت.