«اسلام» پریا را زنده کرد
فاطمه عسگری | قصه زندگی اغلب نجاتگران و داوطلبان جمعیت هلالاحمر به قصه زندگی آدم هایی گره خورده است که در حوادث جان خود را مدیون حضور به موقع آنها هستند. نجاتگرانی که برایشان فرقی نمیکند در قالب ماموریتهای رسمی و اداری دل به خطر میزنند یا درحاشیه یک سفر خانوادگی.کافی است احساس کنند انسانی نیاز به کمک آنها دارد، آن وقت است که فارغ از هر موقعیتی که در آن قرار دارند اولویت شان میشود نجات جان انسانها. «اسلام غضنفری »یکی از این نجاتگران هلال احمر است که همیشه کیف کمکهای اولیه همراه دارد و در هر موقعیتی لازم باشد برای نجات جان همنوعانش حاضر میشود. نجات جان پریای 15 ساله در روزهای گذشته را نه او هرگز فراموش می کند نه پریا و خانوادهاش. دختری که در حادثه رانندگی دقایقی از دنیا رفت اما اسلام با سماجت بر عملیات احیا، او را به زندگی برگرداند.
***
عقربههای ساعت 19:30 دقیقه را نشان میداد. مسیر جادهای خاکی کلیبر به روستای صومعه نسبتا خلوت بود. خودروی سمندی با سرعت نسبتا بالا از کنار خودروهای دیگر عبور کرد. اسلام هم به همراه خانواده قصد داشت در روز تعطیل سری به قوم و خویشش در صومعه بزنند و در این جاده در حرکت بود. خودروی سمند را که دیدند زیر لب زمزمه کنان خدا رحم کندی گفت و چشم به مسیر روبهرو دوخت.تصویری که چند دقیقه بعد دیدند سکوت سنگینی به همراه داشت. کمی جلوتر سرنشینان خودروی سمند غافل از
اینکه چه حادثهای انتظارشان را می کشد با سرعت به راه خود ادامه میدادند. ناگهان پدر خانواده موقع ترمز گرفتن احساس کرد ترمز کار نمیکند. سرعت خودرو زیاد بود و کنترل آن در جاده خاکی و نامناسب سخت. فریاد ترس و وحشت در خودرو پیچیده شد و در چشم به هم زدنی سمند همراه با سرنشینانش بعد از انحراف از مسیر اصلی جاده به دره سقوط کرد. حادثه تلخی که از چشم اسلام و خانوادهاش دور نماند:« حادثه آنقدر سریع اتفاق افتاد که برای لحظهای همه با دیدنش سرجایمان میخکوب شدیم اما توقف و صبر در آن لحظه جایز نبود. باید سریعا خود را به این خانواده میرساندیم و عملیات نجات را انجام میدادیم.»
انگار تمام خوشبختی دنیا نصیبم شده بود
اسلام خوب میدانست که در چنین حوادثی حتی ثانیهها هم برای زنده ماندن افراد حادثه دیده مهم است:« به سرعت خود را به خودروی واژگون شده رساندیم. خوشبختانه جز یکی از سرنشینان که دخترک 15 سالهای بود باقی افراد به جز آسیب مختصر مشکل دیگری نداشتند . اما دخترک بیهوش و بدون علایم حیاتی بود. نه نبضش میزد نه تنفس داشت، از ضربان قلب هم خبری نبود.»
سرنشینان سمند، پریشان و
شیونکنان اطراف اسلام و دخترک گریه میکردند. اما این خانواده کار بلد و
آموزشدیده در حوزه کمکهای اولیه به خوبی محیط را مدیریت کردند:« از همسرم خواستم با دور کردن اعضای خانواده از کنار این بچه آرامش را برقرار کند تا با حواسی جمع تر ماموریتم را انجام دهم. البته در این میان تنها نبودم رانندهای به نام اصلان هم پا به پای من همراه بود. از پسر 15 سالهام خواستم سریعا با اورژانس تماس بگیرد و در این فاصله خودم سریعا مشغول احیای دخترک شدم. هر چه زمان می گذشت تغییری در روند حال او پیدا نمیشد. نه ضربان قلب شنیده می شد نه نبضش می زد.»
اسلام اما نا امید نمیشد چون معتقد است خدا او را آن روز در این مسیر قرار داده است:« در آن لحظه فقط به یک چیز فکر میکردم؛ پریا باید زنده بماند. حتی اگر یک ساعت نیاز به عملیات احیا داشته باشد. من حق نداشتم دست از ماساژ قلبی و احیای تنفسی او بردارم تا نیروهای کارشناس اورژانس از راه برسند. دخترک بیجان و بینفس روی خاک ها افتاده بود و من امیدوار و سمج به احیای او مشغول بودم. تا اینکه کم کم صدای قلبش شنیده شد. انگار در آن لحظه خدا تمام خوشبختی دنیا را نصیبم کرده بود.»
از آن دنیا برگشته بود
با صدای قلب پریا، اسلام هم امید دوبارهای میگیرد. همینطور که عملیات نجات و احیای دخترک را ادامه میدهد زیر لب زمزمه میکند تو زنده میمانی دختر... و با هر تکرار این جمله امید بیشتری میگیرد. علایم حیاتی دخترک به لطف سماجت اسلام بر می گردد.
نیروهای امدادی اورژانس که از راه میرسند دخترک هم نبض دارد هم نفس میکشد. به ظاهر کار اسلام تمام شده اما دلش طاقت نمی آورد که پریا را رها کند. همراه با او سوار آمبولانس راهی بیمارستان می شود:«دخترک از آن دنیا برگشته بود نباید کوچکترین اتفاقی دوباره جان او را به خطر بیندازد همراهش تا بیمارستان رفتم و تا لحظهای که به صورت کامل بهبودی حاصل نکرد خیالم راحت نشد.» از تلاشهای نیروهای اورژانس در انتقال سریع مصدوم به بیمارستان و شوق
لحظه ای برایمان میگوید که پریا به زندگی برگشته بود:« دخترک مرگ را به چشم دیده بود و میگفت باورم نمیشود از آن حادثه تلخ جان زنده به در برده باشم.»
آموزش؛ شرط نجات
اسلام 42 ساله است او از سال 1375 کار خود را در جمعیت هلال احمر کلیبر به صورت داوطلبانه آغاز کرد و حالا ربع قرنی می شود که رخت امدادگری به تن دارد. از ماموریت های امدادی که در آن حضور داشته برایمان می گوید؛ از سیل و زلزله ها گرفته تا کمک رسانی به
جنگزده های افغانستان در جنگ با آمریکا. او علاوه بر این حالا در مقام یک مربی می کوشد با آموزش کمک های اولیه به علاقه مندان، از تلفات حوادث مختلف بکاهد:« به اعتقاد من هر فرد باید آموزش های لازم کمک های اولیه را فرا بگیرد. شاید خیلی ها بگویند مراقب هستیم حادثه ای پیش نیاید اما واقعیت این است که افراد آموزش دیده می توانند در شرایط خیلی خاص جان انسان های دیگر را نجات دهند.»
او با آموزش کمک های اولیه به اعضای خانواده اش حالا یک تیم 4 نفره حسابی در سفرها آماده کرده تیمی که همراه او در حوادث احتمالی کمک می کنند تا انسانها از خطر مرگ رهایی یابند.