زیبایی در دالان خشونت!

بابک خطی‪-‬ زیبایی در نگاه دقیق مفهومی نسبی و ساختگی است. انسانها در بدو تولد به طور ذاتی حس زیبایی‌شناسی ندارند. معیارهای زیباشناختی متناسب با رشد و تکامل کودک ابتدا در بستر تعامل با والدین و نزدیکان و بعدها در ساحت‌هایی بزرگتری مثل مدرسه و جامعه شکل می‌گیرد.
البته همین مبانی آموخته شده -از والدین تا جامعه- نیز هیچ ثبات و اصالتی ندارند و شاید به همین خاطر است که معیارهای زیبایی برحسب شرایط تاریخی و جغرافیایی این‌چنین متفاوت بوده‌است.
نقطه‌ی حساس ماجرا از اینجا آغاز می‌شود که طی دو قرن اخیر و خصوصا از اوائل قرن بیستم پای تجارت با کلید واژه‌هایی چون مد و fashio- بسیار فراتر از گذشته به این ماجرا باز شده است.
استراتژی بلند مدت این تفکر اولا تعریف موارد قراردادی به عنوان معیارهای زیبایی و سپس زیبایی را به داشتن هر چه بیشتر این معیارها مشروط و منوط کردن است.


این تجارت پردامنه بوده و از لباس و پوشاک و مد گرفته تا اعمال تغییرات روی قسمت‌های مختلف بدن -مصطلح و معروف شده به جراحی و اقدامات زیبایی- را در بر می‌گیرد.
بازوهای تبلیغاتی- رسانه‌ای این جریان قدرتمند به تدریج به آن این امکان را داده است تا به عنوان ملاک و مرجع معیارهای زیبایی در سطح جهانی و منطقه‌ای و گاهی ملی شناخته شوند و داشتن چنین شرایطی فروختن این ایده‌ها را بیش از پیش تسهیل می‌کند. ایده‌هایی که در بازه‌های زمانی مختلف الگوهای زیبایی چهره، اعضای بدن، لباس‌ها، مدل مو و...را طبق یک یا تعداد معدودی الگوی مشخص معرفی می‌کنند.
نکته خشونت‌بار قضیه اینجا است که بعد از تعیین این مصادیق، هیچ چیز جز پذیرش مطلق این استانداردهای تعریف شده تحمل نمی‌شود و داشتن هرچیز غیر این معیارهای معدود، به عنوان «زشتی» به اذهان جامعه مخابره می‌شود.
با ادامه این روند نوعی رابطه‌ی قدرت از طرف این امپراطوری پرسر و صدا و امکانات نسبت به سایرین- مردم جهان ایجاد می‌شود.
رابطه‌ای که کاملا برخلاف نام نرم و نازک و جذاب «زیبایی» است که روی خود دارد. در گستره‌ی این تفکر افراد پیش خود چنین فکر می‌کنند که به طور شخصی و درونی با مثلا فلان چیز یا بهمان تغییر بهتر شده یا حس بهتری دارند در حالیکه در واقع این هژمونی زیبایی -که اثر خود را از بدو تولد و توسط محیط اطراف یک فرد اعمال می‌کند- است که ایجاد چنین تغییراتی را به عنوان «خواسته‌ی شخصی» به نظر فرد می‌رساند.
در این مورد البته باید با بحث سلامتی و تناسب اندام برای حفظ سلامتی، با هوشیاری کافی برخورد شود و به دقت از مخلوط شدن آن با بحث مفاهیم ساختگی زیبایی پرهیز گردد.
هرگونه تلاش برای تغییر در جهت ایجاد شرایط بهتر جسمانی و تداوم سلامتی طبعا مستحسن و تاییدشده است.
به عنوان مثال جراحی چاقی، عمل جراحی بینی و... اگر طبق اندیکاسیون‌های پزشکی انجام شود، نجاتبخش و باعث بهبود کیفیت زندگی بیماران خواهد بود.
چنین مواردی از اساس با اقدامات اغراق‌شده‌ای که پایه آن بدبینی فرد نسبت به اعضا و جوارح عادی و معمولی خود و حتی گاهی اختلالات روانپزشکی چون (body dysmirphic disorder) است، کاملا متفاوت می‌باشد.
گام اول برای رهایی از این انقیاد جهانگیر آگاهی بخشی همگانی برای شناساندن این چرخه‌ی خشونت از طریق آموزش - در تمام سطوح- و پویش‌های منطقه‌ای و جهانی است.
در سایه این شناخت است که فرآیند توانمند شدن افراد برای ایستادن در برابر این معیارهای دیکته شده به نام زیبایی و مقهور نشدن در برابر آن، رخ می‌دهد.
پروسه‌ای که با توجه به قدرت تبلیغاتی غول‌آسای این جریان و که پایه آن استخدام - و در واقع غصب- مفاهیم جذابی چون «زیبایی» و «زیباجویی» و کارکردن حرفه‌ای روی آن است، کاری بسیار دشوار بوده، نیازمند اولویت دادن و برنامه‌ریزی‌های کارشناسی است.
در نهایت هدف این است که انسان‌ها با ویژگی‌های معمولی خود که طبعا و عقلا هرکدام به طور نسبی مبین زیبایی است، آشتی کنند و در طول زندگی تمام قسمتهای بدن خود را در خدمت یک زندگی شاد، دوست داشته باشند و هیچکس جز به دلایل پزشکی خود را نیازمند و مجبور به تغییر آن‌ها به خاطر زشت بودن -که مفهومی غیرواقعی است- نبیند.