روزنامه وطن امروز
1400/12/05
چرنوبیلی به وسعت اروپا
شروین طاهری*: آیا یک فاجعه بسیار بسیار بزرگتر از چرنوبیل به ابعاد کل اوکراین در انتظار اروپاست؟ منطقه جنگلی چرنوبیل درست در تاج شمالی اوکراین، 36 سال پیش تاج افتخار طبیعی و صنعتی نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی بود. پس از انفجار قلب رآکتور بلوک ۴ نیروگاه هستهای مشهور شهر پریپیات، مرکز مسکونی این منطقه تا امروز تبدیل به شهر ارواح شده و نام «چرنوبیل» هم معادل بزرگترین فاجعه غیرنظامی «انسان ساخت» تاریخ معاصر اروپاست. شامگاه 26 آوریل 1986 بر اثر انفجار در رآکتور اتمی پریپیات، مواد رادیواکتیوی که برای ساختن 100 بمب اتم لازم بود به یکباره ظرف چند روز آزاد شد. فاجعه چرنوبیل در تاریخ معاصر به عنوان دومین فاجعه هستهای پس از حادثه اتمی فوکوشیما (2010) درجهبندی شده است. بر اساس اعلام مقیاسگر رویدادهای بینالمللی هستهای و رادیولوژیک، این رویداد در بالاترین مقیاس گروه شماره ۷ طبقهبندی شده، یعنی یک «حادثه عظیم» که با انتشار عمده مواد رادیواکتیو با اثرات گسترده بهداشتی و زیستمحیطی نیازمند اقدامات برنامهریزی شده فوری و طولانیمدت جهت مقابله با آن است. در مقام مقایسه با نشر رادیواکتیوی ناشی از انفجار «مرد چاق» و «پسر کوچک» که توسط آمریکاییها بر سر مردم هیروشیما و ناکازاکی ریخته شد، نشت چرنوبیل دهها بار خطرناکتر بود و منطقهای به وسعت هزاران برابر مساحت شهر پریپیات را آلوده کرد. بر اثر این فاجعه در منطقه شرق اروپا، قریب به ۵ میلیون نفر نه فقط در جمهوری سوسیالیستی اوکراین و مناطق جنوبی روسیه و بلاروس؛ بلکه در سراسر اروپا آسیب دیدند. حدود ۵ هزار مرکز مسکونی در بلاروس، اوکراین و روسیه با ذرات رادیواکتیو آلوده شدند که از میان آنها، ۲۲۱۸ شهر و روستا با جمعیت حدود 2.5 میلیون نفر در محدوده اوکراین قرار داشتند. همچنین جمعیتی تقریبا به همین اندازه در کشورهای فنلاند، سوئد، نروژ، لهستان، بلغارستان، مولداوی، رومانی و حتی انگلستان نیز در نتیجه حرکت ابرهای آلوده رادیواکتیوی و بارانهای سمی ناشی از آنها آلوده شدند. مقامات وقت پولیتبورو، هیات حاکمه شوروی که آن زمان با وجود روی کار آمدن میخائیل گورباچف جوان از پس مرگهای متوالی چند رهبر سالخورده، هنوز شهرتش به عنوان «سران سالمندان» را حفظ کرده بود، بلافاصله اعمال نفوذ کرد تا از پخش هر گونه خبر درباره این فاجعه که حتی فاصله زیادی از خود کرملین نداشت نیز ممانعت به عمل آورند اما نه تنها در ابعاد انسانی و طبیعی فاجعه چرنوبیل تغییری به وجود نیامد، بلکه این افتضاح نتایج سیاسی و بینالمللی عظیمی هم به وجود آورد و سرطان ناکارآمدی و دروغ نظام مارکسیستی را دامن زد به طوری که خود امپراتوری شوروی و اقمارش تنها 6 سال پس از متلاشی شدن نیروگاه بدنام اوکراینی، متلاشی شدند. مینیسریال تاثیرگذار چرنوبیل محصول 2019 شرکتهای اچبیاو (آمریکا) و اسکای آتلانتیک (بریتانیا) به این فاجعه میپردازد و با آنکه مشخصا نمیتواند نگاه کینهتوزانه آنگلوساکسونیاش از شوروی را پنهان کند اما در مجموع روایتی نسبتا منصفانه و نزدیک به واقعیت ارائه میکند؛ روایتی که گویی 3 دهه پس از فروپاشی شوروی، به سرمایهداری در حال زوال آمریکایی- انگلیسی و حاکمیت سالخورده متفرعن و پنهانکارش نیش میزند. پیام سریال را میتوان جاری و ساری در زمان دانست. بویژه آن دیالوگ معروف: «هر دروغی که میگوییم یک بدهی به حقیقت است اما امروز یا فردا باید این بدهی را پرداخت». 36 سال پس از پردهپوشی سران کمونیست کرملین به خیال رفع و رجوع فاجعه چرنوبیل، حال این کاخ سفید است که میخواهد چرنوبیلی به بزرگی کل کشور اوکراین را کتمان کند. فضاسازی رسانهای در مورد آسیب احتمالی به یکی از ۱۴ نیروگاه هستهای فرسوده اوکراین را فراموش کنید چون قطعا اگر روند هستهایسازی دولتی بیثبات و آلت فعل مثل کییف توسط آمریکا و ناتو به همین شکل ادامه یابد، بدهی غرب به تاریخ بشری جبرانناپذیر خواهد بود. * اوکراین؛ عزیزکرده بولشویکها جمهوری سوسیالیستی اوکراین در دوران شوروی مورد لطف بیش از اندازه رهبران کرملین قرار داشت. استپ اوکراین به معنای اراضی کرانه یا حاشیهای در اوایل قرن بیستم میلادی، هنوز یک استپ بزرگ و نه چندن توسعهیافته در میانه راه اروپا و روسیه باقی مانده بود. همانطور که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در سخنرانی اخیرش به مناسبت به رسمیت شناختن جمهوریهای دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین هم اشاره کرده، این لطف تاریخی ولادیمیر لنین، بنیانگذار نظام بولشویکی به اوکراین بود که آن را برای نخستین بار به عنوان یک جمهوری، در چارچوب تعریف مدرن دولت- ملت به رسمیت شناخت. کشوری که تا پیش از آن وجود نداشت، ناگهان از دهه دوم قرن بیستم به عزیزکرده سران حزب کمونیست تبدیل شد و رفته رفته عنوان قدرتمندترین جمهوری اتحاد تازه تاسیس شوروی پس از خود روسیه را از آن خود کرد. دلایل این لطف بیش از حد کرملین به اوکراین بسیارند. مهمترین آنها را میتوان دین تاریخی روسها به نخستین حکومت تاریخشان در کییف در قرن دهم میلادی، نعمت بیپایان غلات استپهای حاصلخیز حوزه رودهای دن و دنیپرو، اتصال روسیه به آبهای گرم (وصیت پتر کبیر) از طریق سواحل جنوبی اوکراین در دریای سیاه، دین رومانوفها به کاساکهای آزاد یا زاپروژنی – که در ایران آنها را با عنوان غلط فوج قزاق میشناسیم – ساکن اوکراین برای قلمروگشایی در سهچهارم سرحدات روسیه تزاری در آسیا و در نهایت تعلق خاطر اکثریت یهودی کادر رهبری حزب کمونیست شوروی به ارض مقدسشان در اوکراین بر شمرد. با همه اینها علتالعلل و دلیل عملگرایانه تصمیم لنین را باید بر اساس نظریه «تیم مارشال» مولف معاصر انگلیسی نظریه «جبر جغرافیایی» و نویسنده کتابی به همین نام، در واهمه ژئوپلیتیکی همیشگی حاکمان مسکو از بیدفاع بودن استپهای غربیشان در مقابل کشورگشایان اروپایی دانست که اوکراین بخش اصلی آن را تشکیل میداد. شاید به خاطر اهمیت ذاتی اوکراین در چارچوب جهانبینی روسی حاکم بر شوروی بود که رهبران برخاسته از این استپ - «نیکیتا خروشچف» متولد این منطقه و «لئونید برژنف» برکشیده حزب کمونیست اوکراین- بیشترین طول مدت زمامداری را در شوروی پسااستالین تجربه کردند. این ۲ صدر متوالی پولیتبورو به مدت ربع قرن، در برخی زمینهها به کییف در ساختار شوروی قدرتی حتی معادل مسکو بخشیدند، از جمله در زمینه بذل و بخشش از زرادخانههای هستهای دومین ابرقدرت هستهای قرن گذشته. ژانویه ۱۹۹۲، تنها یک ماه بعد از فروپاشی شوروی، رئیسجمهور و وزیر وقت دفاع اوکراین به فرماندهان نظامی دستور دادند به کشور جدید سوگند وفاداری یاد کنند که بسیاری از آنها که دلبسته ارتش سرخ شوروی بودند، با این درخواست مخالفت کردند. در مقابل برخی فرماندهان ارتش جدید این کشور نوپا با خلع سلاح اتمی مخالف بودند و اصرار داشتند دستکم تعدادی از این سلاحها در زرادخانهشان باقی بماند تا این کشور بتواند همچنان قدرت بازدارندگی نسبی داشته باشد. سال ۱۹۹۳ بود که کییف اعلام کرد در قبال واگذاری سلاحهای اتمی و سنگینش به مسکو خواستار تضمین سفت و سخت امنیتی از جامعه جهانی است و این تضمین قلب توافقی بود که اوایل سال ۱۹۹۴ توسط سران اوکراین، فدراسیون روسیه، ایالات متحده و بریتانیا امضا شد. متعاقب آن رادا (پارلمان اوکراین) روز سوم فوریه سال ۱۹۹۴ به طور مشروط موافقت خود را با تبدیل شدن اوکراین به یک کشور عاری از سلاح هستهای اعلام کرد. در نخستین روزهای پس از پایان جنگ سرد، سیلوهای زیرزمینی در پایگاههای نظامی اوکراین حاوی صدها موشک دوربرد بود که تا بیش از ۱۰ کلاهک هستهای حمل میکردند و هر کدام بسیار قویتر از بمبی بودند که هیروشیما را با خاک یکسان کرد. در آن زمان تنها روسیه و آمریکا سلاحهای هستهای بیشتری نسبت به اوکراین داشتند. خارج کردن این زرادخانه هستهای موفقیتی بزرگ در برنامه کنترل تسلیحات هستهای به شمار میرفت و دیپلماتها و فعالان حقوق بشر، اوکراین را نمونه شهروندی نمونه در جهان قدرتهای هستهای مینامیدند که از سلاحهای هستهای خود برای ایجاد صلح و ثبات دست کشید. به رغم اصرار روسیه بر خلع سلاح هستهای اوکراین و تحویل سلاحهای هستهایاش، نه کییف و نه واشنگتن نسبت به خلع سلاح اتمی این کشور حس خوبی نداشتند، زیرا آن را تنها ابزار بازدارنده قابل اعتماد در برابر روسیه میدانستند. با این حال غرب میخواست روسیه جدید را با قول واهی عدم توسعه ناتو به سوی شرق سرجایش بنشاند و این تفاهمنامه حربه خوبی بود. پیمان بوداپست اما با بهرهبرداری از ضعف شدید دیپلماسی کرملین پس از فروپاشی، در نهایت زیرکی آمریکاییها و انگلیسیها به شکلی آشکار یک پیمان سست است. * کمدی مرثیهسرایی هستهای اوکراین خلع سلاح هستهای اوکراین پس از فروپاشی شوروی، شاید تنها خدمت واقعی «بوریس یلتسین» به عنوان نخستین رئیسجمهور فدراسیون روسیه به روسها و حتی کل جهان باشد، چون واقعا معلوم نبود اگر ۳ دهه پیش بمب اتم به دست یک کشور سر راهی و فاقد هویت ملی و تاریخی مستقل در کمرکش اوراسیا میافتاد، با ظهور حاکمان آلت دست غرب در کییف، چطور کره زمین در گیرودار یک جنگ هستهای تمام عیار، یک زمهریر آخرالزمانی را سپری میکرد. به همین دلیل مرثیهای را که چند روز پیش توسط «ولودیمیر زلنسکی» کمدین سابق و رئیسجمهور فعلی اوکراین در اوج تنشها میان این کشور و روسیه در رثای زرادخانه هستهای پیشین این کشور سروده شد، میتوان به مثابه یک «کمدی- تراژدی» در عالم نمایش دانست. این رجاله یهودی که ظاهرا بیشتر خود را یک اسرائیلی دوآتشه میداند تا یک ملیگرای اوکراینی – در نقطه مقابل فاشیستها و نونازیهای رایت سکتور که بدنه ارتش این کشور را تشکیل میدهند - اول همین هفته اعلام کرد قصد دارد شرکتکنندگان در تفاهمنامه بوداپست - سندی که بر اساس آن اوکراین زرادخانه هستهای خود را از بین برد- را برای رایزنی فرا بخواند. در حقیقت این بازیگر آلت دست سیا در کاخ مارینسکی کییف، به دنبال آن است تا از چراغ سبزی که غرب به اوکراین به عنوان زمین جنگ علیه روسیه داده است، نهایت استفاده را ببرد. زلنسکی که در کنفرانس مونیخ سخنرانی میکرد، گفت: «من پیشنهاد برگزاری رایزنیها در چارچوب تفاهمنامه بوداپست را برای تامین امنیت اوکراین میدهم و وزیر خارجه اوکراین مامور سازماندهی این رایزنی شده است. اگر رایزنیها در چارچوب تفاهمنامه بوداپست بار دیگر برگزار نشود یا نتایج آن منجر به تامین امنیت اوکراین نشود، کییف حق دارد اعلام کند این تفاهمنامه معتبر نیست و بسته تصمیمهای گرفته شده در سال ۱۹۹۴ زیر سوال میرود». در زمان امضای تفاهمنامه بوداپست (۱۹۹۴) جمهوری تازه استقلال یافته اوکراین یکی از ۴ جمهوری به جا مانده از شوروی محسوب میشد که دارای سلاح اتمی بود. ۳ جمهوری دیگر خود روسیه، بلاروس و قزاقستان بودند که زرادخانههایشان مستقیما تحت نظارت اتاق فرماندهی راهبردی مسکو قرار داشت. در آن زمان روسیه، آمریکا و انگلیس به عنوان ضامنهای این تفاهمنامه - که حکم یک سند دفاعی را برای اوکراین داشت - تضمین کردند از تمامیت ارضی این کشور حمایت کنند. حال به دنبال ضمیمه شدن شبهجزیره کریمه به روسیه و متعاقب به رسمیت شناخته شدن استقلال ۲ جمهوری خودخوانده دونتسک و لوهانسک در منطقه دونباس در شرق اوکراین از سوی 5 کشور روسیه، صربستان، کوبا، ونزوئلا و سوریه - و همچنین جمهوری چچن روسیه و شورای انصارالله یمن- زلنسکی سودای آن دارد به بهانه نقض توافق بوداپست، مجوز هستهای شدن اوکراین را از اربابانش در واشنگتن بگیرد. او در حالی میخواهد به بهانه بررسی مجدد مفاد توافق بوداپست از رهبران یا وزرای خارجه ۳ کشور ضامن آن برای تشکیل یک نشست دعوت کند که عملا در 6 سال گذشته هیچ دیداری بین رهبران روسیه و اوکراین انجام نگرفته و رابطه رسمی میان مسکو و کییف نیز قطع است. میتوان مطمئن بود حتی اگر روسها هم دعوت زلنسکی را برای حضور در یک نشست کذایی برای بررسی توافق بوداپست در کنار آمریکا و انگلیس بپذیرند، دولت دستنشانده کییف، پیشاپیش این مجوز را از اربابان غربیاش گرفته تا پیمان مزبور را با فضاسازی جناح اکثریت غربی به طور یکطرفه ملغی اعلام کند. عزم جزم ناتو به رهبری آمریکا برای توسعه قلمروی خود به یک قدمی مرزهای روسیه، استقرار تسلیحات هستهای آمریکا در کشورهای نزدیک به اوکراین از جمله رومانی و ترکیه و همچنین نزدیکی بسیار زیاد زلنسکی با سران تلآویو میتواند این کابوس را تعبیر کند. * روسیه و موازنه تهدید هستهای اوکراین زمزمه هستهای شدن اوکراین تنها در لابهلای سخنان زلنسکی در کنفرانس مونیخ نبود که به گوش رسید. فردای آن، «دیمیتری کولبا» وزیر خارجه این کشور صریحا به شبکه آمریکایی «سیبیاس» گفت تصمیم 28 سال پیش اوکراین در کنار گذاشتن سلاح هستهای اشتباه بوده است. او ظاهرا از عدم مسؤولیتپذیری دولت بایدن در فراهم کردن تضمینهای امنیتی بوداپست برای اوکراین انتقاد کرد اما در عین حال برنامه دیپلماسی عمومی پنتاگون برای زمینهسازی هستهایسازی اوکراین را پیش برد. به جرات میتوان گفت صحبتهای زلنسکی و کولبا در روزهای اول و دوم اسفند بود که پوتین را واداشت شامگاه سوم اسفند آن تصمیم تاریخی را بگیرد که معنایش مشروعیتبخشی به ورود نظامی به کشوری بود که به قول او «آلت دست دشمنان روسیه» شده است. پوتین در سخنانی که پس از امضای دستور تامین امنیت منطقه دونباس اوکراین با اعزام نیروهای حافظ صلح روسیه ایراد کرد، مستقیما این تهدید را تشریح کرد. او به تفصیل گفت: «ما میدانیم بیانیههایی مطرح شده مبنی بر اینکه اوکراین قصد توسعه تسلیحات هستهای خودش را دارد و این بیانیهها یک لاف توخالی نیست. اوکراین در حقیقت فناوریهای هستهای دوران شوروی و سیستمهای شلیک چنین سلاحهایی را شامل سیستمهای هوانوردی و موشکهای تاکتیکی (نیمهبالستیک) توکشایو در اختیار دارد؛ سیستمهایی که سابقا در زمان شوروی توسعه یافتند. برد آنها بیش از 100 کیلومتر است اما آنها حتی سیستمهایی با بردهای بیشتر را توسعه خواهند داد و تنها نیاز به زمان بیشتر دارند. زمینهای متعلق به دوران شوروی وجود دارد. بنابراین کار اوکراین برای دستیابی به تسلیحات هستهای بسیار آسانتر از برخی کشورهای دیگر - که اکنون آنها را نام نمیبرم و چنین تحقیقاتی را انجام میدهند- خواهد بود، بویژه در صورتی که آنها از خارج حمایت در حوزه فناوری دریافت کنند و ما نباید چنین موردی را مردود بدانیم». رئیسجمهور روسیه همچنین به اروپا و جهان در این باره هشدار داد: «اگر اوکراین به سلاحهای کشتار جمعی دست یابد، وضعیت در جهان و اروپا به طرز چشمگیری تغییر خواهد کرد. ما نمیتوانیم این خطر واقعی را بدون واکنش رها کنیم. به طور ویژه، تکرار میکنم حامیان غربی ممکن است به ظهور چنین سلاحهایی در اوکراین کمک کنند تا تهدید دیگری برای کشور ما ایجاد کنند». به عبارت بهتر، تصمیم تزار جدید کرملین برای دخالت فوری در بحران اوکراین، بر اساس نظریه «موازنه تهدید» - از دیدگاه استفن والت- بود. نظریه «موازنه تهدید» در فضایی توسط «استفن والت» پایهریزی شد که اعتبار نظریه «موازنه قدرت» که در دوران جنگ سرد و نظم دوقطبی بخوبی میتوانست وقایع آن دوران را تبیین و تفسیر کند، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن پایان سیستم دوقطبی و تثبیت آمریکا به عنوان قدرت فائقه جهانی که منجر به عدم شکلگیری موازنه در برابر ایالات متحده آمریکا به عنوان هژمون میشد، مخدوش شد. والت معتقد بود دولتها اگر چه از قدرت بلامنازع آمریکا نگرانند اما نه به قدرت این کشور، بلکه به تهدید آن واکنش نشان میدهند. این تهدید حاصل عملکرد 4 رکن «قدرت انبوه، نزدیکی جغرافیایی، توان تهاجمی و نیات تجاوزکارانه» است. با این وصف، اقدامات تحریکآمیز آمریکا و ناتو پس از جنگ سرد در اوکراین که منطقه و حوزه نفوذ مسکو به شمار میرود، بر ادراکات و برداشت روسیه این تاثیر را گذاشته که همواره باید به تهدیدات موجود در اوکراین پاسخ فوری داد. (رجوع شود به مقاله «مسکو چگونه در اوکراین موازنه تهدید ایجاد کرد»، علیرضا حجتی- «وطنامروز»، چهارشنبه ۴ اسفند۱۴۰۰، صفحه اول) اینکه از این پس ارتش روسیه از دونباس و کریمه تا کجای اوکراین پیش برود، مسلما بسته به این است که آمریکا در بهرهبرداری خصمانه از اوکراین علیه روسیه تا کجا پیش برود و اینکه آیا این تهدید سمت و سوی هستهای خواهد گرفت یا خیر. * روزنامهنگارپربازدیدترینهای روزنامه ها