سکانس آخر آقای کمدین لیست را بیاورید! (یادداشت روز)

  چشم جهان به اوکراین دوخته شده است. اوکراینی که در هنگام نگارش این تحلیل، کنترل سیاسی آن هنوز در اختیار
«ولودیمر زلنسکی» 44 ساله است و ممکن است صبح شنبه که شما آن را می‌خوانید، این کمدین که یک شبه مرد اول اوکراین شد، پناهنده‌ای در انگلیس یا آمریکا باشد البته اگر او را بعد از فرار راه بدهند. زلنسکی تا سه سال پیش هیچ پیشینه سیاسی نداشت و در یک مجموعه طنز تلویزیونی با عنوان «خادم ملت» بازی می‌کرد. در سال 2018 او با کمک تهیه‌کنندگان این برنامه طنز، حزب «خادم ملت» را راه انداخت و با شعار مبارزه با فساد، پیروز انتخابات 2019 شد. شاید بتوان او را نمونه‌ای دراماتیک از شکستِ، دادنِ پرچم مبارزه با فساد (که این روزها در همه جای دنیا خریدار دارد) به دست چهره‌های قلابی دانست. او هنوز هم به بازیگری علاقه دارد و در چند روز اخیر لباس نظامی پوشیده و در نقش فرماندهی فرو رفته است.
اگر بخواهیم آنچه را امروز در اوکراین می‌گذرد بفهمیم، باید ابتدا نگاهی به گذشته آن بیندازیم. کشوری حدود 43 میلیون نفری
که پس از روسیه از لحاظ وسعت، دومین کشور اروپاست و دومین جمهوری قدرتمند اتحاد جماهیر شوروی بود. اول دسامبر 1991 مردم اوکراین به استقلال این جمهوری رای دادند. رهبران اوکراین، روسیه و بلاروس طی دو نشست که چند روز بعد برگزار شد،


رای به انحلال رسمی اتحاد جماهیر شوروی دادند.
در آن زمان اوکراین سومین کشور دنیا از نظر در اختیار داشتن تسلیحات اتمی بود و ابزار و زیرساخت‌های قابل‌توجهی برای طراحی و تولید در این زمینه داشت. لیست این تسلیحات عبارت بودند از:
130 موشک بالستیک قاره‌پیمای 100UR-N هر کدام
شش کلاهک، 46 موشک قاره‌پیمای RT-23 MOLODETS
با 10 کلاهک و همچنین 33 بمب‌افکن سنگین، در مجموع حدود 1700 کلاهک اتمی در خاک اوکراین باقی مانده بود. این تسلیحات به طور رسمی و عملیاتی، توسط کشورهای مشترک‌المنافع کنترل می‌شد. در سال 1994 اوکراین با پیوستن به NPT (معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای) با نابودی این کلاهک‌ها موافقت و به‌طور عملی خود را خلع سلاح کرد.
براساس توافقنامه بوداپست، در مقابل خلع سلاح اتمی اوکراین، سه کشور آمریکا، انگلیس و روسیه نسبت به امنیت این کشور تضمین دادند. علاوه بر اوکراین، دو کشور بلاروس و قزاقستان نیز تسلیحات اتمی خود را نابود و تضمین مشابهی دریافت کردند.
اوکراین علی‌رغم برخورداری از موقعیت ژئوپلوتیکی بسیار ویژه و ظرفیت‌های اقتصادی فوق‌العاده، پس از استقلال، دوره‌ای بسیار سخت و تاریک را تجربه کرد. چنان سخت که مردم آن، برای رفع نیازهای حیاتی خود، مجبور به مبادله پایاپای شدند. در
یک سال نرخ تورم در برخی از اقلام به 10 هزار درصد هم رسید و رشد اقتصادی منفی 22 درصد ثبت شد.
نقطه عطف بعدی در تحولات معاصر این کشور مربوط به اواخر سال 2004 و سال پس از آن است. در آن سال این کشور هدف انقلاب رنگی -کودتای مخملی- قرار گرفت. اوکراین جزو اولین تجربه‌های غرب در این زمینه بود. براندازی دولت‌های غیرهمسو با منافع غرب، با شیوه‌ای خاص که ظاهری مدنی دارد و عمدتاً انتخابات‌پایه است. ویکتور یانوکوویچ مجبور به کناره‌گیری از قدرت شد و رقیب غربگرای وی، ویکتور یوشچنکو زمام امور را در دست گرفت.
اما نقطه عطف تحولات که به جنگ امروز ختم شد به سال 2014 بازمی‌گردد. در این سال اوکراین دومین کودتای نرم غربی را تجربه کرد. بهانه ماجرا، یک قرارداد اقتصادی میان کی‌یف و اتحادیه اروپا بود. یانوکوویچ امضای این قرارداد را به نفع کشور خود نمی‌دانست و دودستگی در کشور ایجاد و اختلاف به کف خیابان کشیده شده بود. مخالفان دولت در واقع برنامه‌ای را پیش می‌بردند که مورد تایید
«جو بایدن» معاون وقت رئیس جمهور آمریکا بود. عاملان اجرایی این برنامه یا در واقع همان کودتا، دو تن بودند؛ سناتور جان مک‌کین و ویکتوریا نولاند دیپلمات ارشد آمریکا که ریشه‌ای روس‌تبار دارد و هم‌اکنون نیز معاون وزیر خارجه آمریکا در امور سیاسی است.
نولاند بعدها با افتخار گفت برای پیشبرد این طرح، طی دو دهه 5 میلیارد دلار در اوکراین خرج کرده است. نولاند هرگونه تلاش برای نزدیکی دو طرف دعوا را خنثی کرده و اجازه در پیش گرفتن راه حل اوکراینی را نداد. در نهایت یانوکوویچ سرنگون شد. مسئله برای روسیه، به نوعی مرگ و زندگی بود. آمریکا که زمانی به روسیه قول داده بود ناتو یک وجب هم به سمت شرق حرکت نخواهد کرد حالا می‌دید که خطر به بیخ گوشش رسیده است. فاصله مرز اوکراین با مسکو تنها 600 کیلومتر است و آمریکا و متحدان اروپایی پس از الحاق 14 کشور اروپای شرقی به ناتو، قصد داشتند اوکراین را نیز به عنوان کشور پانزدهم وارد این بازی کنند. در زمان جنگ سرد رسیدن پای غرب به این فاصله از قلب بلوک شرق رؤیا بود.
کرملینِ خشمگین، جزیره استراتژیک کریمه را که در نیمه قرن بیستم از سوی اتحاد جماهیر شوروی به اوکراین هبه شده بود، پس گرفت و ضمیمه خاک خود کرد. همان زمان دو منطقه روس‌تبار شرق اوکراین ضمن درگیری با دولت مرکزی، اعلام جدایی کردند. در نهایت منازعه به توافق مینسک 2015 ختم شد. توافقی که بر اساس آن قرار شد به این دو منطقه خودمختاری داده شود، در مجلس برای آنها سهم خاصی در نظر گرفته شده و قانون اساسی اوکراین نیز مورد بازبینی قرار گیرد. اما توافق مینسک فقط خاکستری بود که آتش را در زیر خود پنهان می‌کرد و بالاخره آتش فوران کرد.
آمریکا و ناتو، اوکراین را به بازی گرفتند و آن را به مسلخ فرستادند و در روز واقعه تنها گذاشتند. شاید زلنسکی گمان می‌کرد این هم یکی از همان برنامه‌های مفرح تلویزیونی است و او قهرمان داستانی است که تماشاچیان برایش دست می‌زنند اما خیلی زود فهمید شاید در دنیای بازیگری ستاره باشد اما در بازی سیاست، یک آماتور متوهم بیشتر نیست. اظهارات این چندروزه او رقت‌بار و در عین حال عبرت‌آموز است. از اینکه دائم با بایدن در تماس است و با لحنی ملتمسانه از غرب می‌خواهد برایش کاری کنند و آنها جز لفاظی و خط و نشان کشیدن برای مسکو حرکتی نمی‌کنند و تنها اقدام واقعی آنها تحریم است. تحریم‌هایی که خود اذعان دارند باید به گونه‌ای باشد که به منافع اقتصادی آمریکا و اروپا ضرری وارد نکند.
برخی تحلیلگران معتقدند دنیا و روابط بین‌الملل و مناسبات قدرت در آن، پس از جنگ اوکراین وارد فاز تازه‌ای خواهد شد و این جنگ آغاز ماجرایی بسیار بزرگ‌تر است. درباره دنیای پساجنگ اوکراین باید فکر کرد و خواند و نوشت اما عجالتاً با قاطعیت می‌توان گفت نام زلنسکی را هم باید زیر نام اشرف غنی ثبت کرد؛ لیست رهبرانی که به غرب و وعده‌هایش اعتماد کردند و سیلی آن را خوردند. نام‌های بسیاری در این لیست دیده می‌شود؛ رضا قلدر که با خفت به موریس تبعید شد، پسرش که حتی آمریکایی‌ها حاضر به پذیرش او نبودند، حسنی مبارک دیکتاتور مصر و ...
با دقت در ابعاد بحران اوکراین و واکنش‌های جهانی به آن، بهتر می‌توان فهمید که چرا رهبر معظم انقلاب بر موضوع «قوی شدن»
- در تمام ابعاد- تاکید دارند و به شدت با هرگونه سازش در زمینه آنچه امنیت کشور را به صورت مستقل و نه وابسته به دیگران، تامین می‌کند، مخالف هستند. در چنین دنیایی اگر درپی صلح و آرامش هستیم، باید همیشه برای جنگ آماده باشیم.
درس دیگر این صحنه برای کشور و ملت ما، مسئله حیاتی اتحاد و انسجام فارغ از تمام اختلافات قومی، نژادی، زبانی، مذهبی و گرایشات سیاسی- اجتماعی است. اوکراین در این زمینه کارنامه چندان خوبی ندارد. وقتی هیتلر به روسیه لشکر کشید، بخشی از اوکراینی‌ها با ارتش نازی همدست شدند و تعداد زیادی از هموطنان خود را به طرز فجیعی کشتند. وقتی ورق جنگ جهانی دوم برگشت، این بار نوبت طرف مقابل بود که دست به انتقام و کشتار بزند. ردپای این اختلافات همچنان در جامعه اوکراین هویداست و زخم‌های تاریخی و عمیق، همچنان التیام نیافته و به بهانه‌های مختلف خود را نشان می‌دهند. همین اختلافات بود که زمینه را برای نفوذ بیگانگان فراهم آورد. قدرت‌هایی اوکراین را بازیچه منافع خود کردند
و در روز حادثه تنها گذاشتند.
محمد صرفی