خاک طرب‌انگیز

محمدامین علیدوست: روز گذشته، 11 ذی‌الحجه، سالروز عروج عارفی بود که هنوز از خاک قبرش شراره‌های عشق به خدا ساطع می‌شود، عارف واصل عاشق، آیت‌الله العظمی میرزاجوادآقا ملکی‌تبریزی.  میرزا جوادآقا ملکی‌تبریزی، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده ‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی‌تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و سال ۱۳۲۱ قمری به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جوادآقا ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.  حاج‌میرزا جوادآقا در آن هنگام که به تحصیل علوم اسلامی در نجف مشغول بود از تربیت و اصلاح خویش غافل نبود و به تهذیب نفس نیز اهتمام کرد و آن را سرلوحه زندگی خویش قرار داد. برای انجام این مهم، به حکم عقل که هر راه و مسلکی و هر کار و حرفه‌ای نیازمند استاد پخته و کاردان است، راه معرفت حق و شناخت نفس و ظرافت‌های مجاهده با آن و اطلاع از دسیسه‌های شیطان نیز که از امور زندگی به مراتب مهم‌تر و دقیق‌تر است، نیازمند استاد پاک و راه‌رفته‌ای است که قدم در مسیر مجاهده گذاشته و سلوک راه حق را رفته باشد. پس در این هنگام توفیق شرفیابی به محضر جمال سالکان راه دوست و پیشوایی اهل دل، شیخ عارف کامل آیت‌الله العظمی آخوند ملاحسینقلی همدانی درجزینی را یافت و به حضورش شتافت. شیخ مناجاتیان میرزا جوادآقا ملکی مدت 14 سال در خدمت ایشان به سیر و سلوک الی‌الله پرداخت و به معرفت و توحید حق سبحانه نائل شد. او خود از استادان برجسته این مکتب شد و شاگردان وارسته و سالک بسیاری را تربیت کرد.  حاج‌میرزا جوادآقا بعد از ۲ سال خدمت استاد، به ایشان عرض می‌کند: من در سیر خود به جایی نرسیدم. آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال می‌کند و او تعجب کرده، می‌گوید: مرا نمی‌شناسید؟ من جواد ملکی تبریزی هستم! ایشان می‌گویند: شما با فلان ملکی‌ها بستگی دارید؟ حاج‌میرزا جوادآقا چون آنها را خوب و شایسته نمی‌دانست، از آنها انتقاد می‌کند. مرحوم آخوند ملاحسینقلی در جواب می‌فرمایند: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد می‌دانی جلوی پای‌شان جفت کنی، من خود سراغ تو خواهم آمد. میرزا جوادآقا فردا که به درس می‌رود، خود را در محلی حاضر می‌کند که پایین‌تر از بقیه شاگردان بنشیند تا رفته رفته طلبه‌هایی که از آن فامیل در نجف بودند و ایشان آنها را خوب نمی‌دانسته، مورد محبت خود قرار دهد تا جایی که کفش‌شان را پیش پای‌شان جفت می‌کند. چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بوده‌اند می‌رسد، رفع کدورت می‌شود.    * حالات روحی میرزا جوادآقا آیت‌الله آقا سیدمحمود مدرسی‌یزدی از شاگردان آن فرزانه عارف که مدتی نیز در بیرونی منزل مرحوم ملکی ساکن بوده است، از حالات او چنین نقل می‌فرماید: شب‌ها که ایشان برای تهجد برمی‌خاست، مدتی در رختخواب گریه می‌کرد. در ضمن دستورات و آداب برخاستن از خواب از قبیل سجده و دعا را انجام می‌داد، پس به صحن منزل می‌آمد و به اطراف آسمان نگاه می‌کرد و آیات «انّ فی خلق السماوات و الارض» را می‌خواند و سر به دیوار می‌گذاشت و مدتی گریه می‌کرد. سپس برای وضو گرفتن آماده می‌شد و چون به کنار حوض می‌رفت، در کنار حوض می‌نشست و باز مدتی گریه می‌کرد. سپس وضو می‌گرفت و پس از آن به مصلایش می‌رفت و مشغول شب‌زنده‌داری می‌شد، دیگر حالش خیلی منقلب می‌شد.  رهبر حکیم انقلاب در دیدار جمعی از اعضای هیأت مؤسس و هیأت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی در تاریخ دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۱ خاطره‌ای از رهبر کبیر انقلاب و نسبت ایشان با آمیرزا جواد ملکی تبریزی نقل می‌کنند که شنیدنی است: «خود من هم یک خاطره‌ای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج‌میرزا جوادآقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتاب‌ها می‌نویسند که امام جزو شاگردهای آمیرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعا ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آشیخ محمدعلی اراکی آمد من را ۲ جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شب‌های جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند ۲ جلسه رفتم اما نپسندیدم. می‌گفتند آن وقت‌ها ذهن ما پر بود از آن حرف‌ها. یعنی همان حرف‌های عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس می‌خورد که درس آمیرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاه‌آبادی بوده است. می‌دانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند- خب! در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن 80 سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری می‌گفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقت‌ها پر بود از آن حرف‌ها. خب! حرف‌های عرفان نظری، حرف‌های پرزرق و برقی هم هست اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است». علامه طهرانی نیز درباره آیت‌الله میرزاجواد ملکی‌تبریزی می‌نویسد:  «مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تبریزى از اعاظم تلامذه مرحوم آیه الحق و سند التوحید معلم ربانى حاج شیخ حسینقلى همدانى رضوان‌الله علیهما است. کتب وى عبارتند از: «لقاء الله» و «أسرار الصَّلوه» و «المراقبات» (أعمال السَّنه) که الحق مستغنى از تعریف است، بالاخص کتاب «لقاء الله» ایشان آتشى مخصوص دارد و براى فتح باب سالکین إلى‌الله کلید و رمز موفقیت است. ما در اینجا به ذکر یک دستور از کتاب «أسرار الصّلوه» وى، اکتفا مى‌نماییم؛ می‌فرماید: من از بعضى أجلّاء مشایخ خودم که همانند او حکیم عارفى، و معلم حاذقى را در راه خیر، و طبیب کاملى را ندیده‌ام، پرسیدم: کدام یک از اعمال جوارح را که شما تجربه نموده‌اید، اثرش در قلب بیشتر است؟! فرمود: سجده طویله در هر روزى که آن را ادامه دهد، و طول بدهد جداً تا اینکه یک ساعت یا سه‌ربع ساعت به طول انجامد و در آن بگوید: لَآ إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَنَکَ إِنِّى کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ. «هیچ معبودى نیست جز تو اى خداوند! تو پاکى و منزه و مقدس مى‌باشى! من هستم که رویه و دأبم این بوده است که از ستمگران بوده‌ام». به طوری که نفس خود را گرفتار و محبوس در حبس عالم طبیعت مشاهده نماید و مقید و مغلول به قیدها و غل‌هاى اخلاق رذیله بنگرد، و خداوند را تنزیه کند که: تو این کار را از روى ظلم و ستم به من ننمودى! و من بودم که به نفس خودم ستم نمودم و آن را در این مهلکه عظیمه وارد ساختم.  و دیگر خواندن سوره قدر را در شب‌هاى جمعه و عصرهاى جمعه یکصد بار. مرحوم استاد قدس سره می‌فرمود: من در میان اعمال مستحبه عملى را نیافته‌ام که مانند این ۳ چیز مؤثر باشد. و در روایات مطالبى وارد است که حاصلش این است: در روز جمعه صد نفحه یا صد رحمت نازل مى‌شود، نود و نه تاى آن براى کسى است که سوره قدر را در عصر جمعه یکصد بار قرائت کند، و براى او همچنین نصیبى در آن یک نفحه و یا یک رحمت دیگر نیز هست». (منبع: کتاب روح مجرد)