روزنامه جوان
1401/05/13
سالهای پس از جنگ به عطش شهادت حاج عبدالله افزوده بود
بازگشت پیکر «سردار بیسر» در ایام محرم به میهن بار دیگر ارادت و عشق شهید حاج عبدالله اسکندری را به ما یادآوری میکند. شهیدی که در سراسر زندگی به مولایش امام حسین (ع) اقتدا کرد و پاک زیستن را همواره مدنظر داشت. تفحص و بازگشت پیکر سردار شهید حاج عبدالله اسکندری به میهن یکی از اتفاقات مهم ایام محرم امسال است تا خانواده و دوستداران این شهید مدافع حرم را پس از هشت سال، از چشم انتظاری در بیاورد. سالها بود که خانواده شهید منتظر خبری از پیکر ایشان بودند و تقدیر اینگونه رقم خورد تا در محرم امسال، خانواده شهید دیداری دوباره با شهیدشان داشته باشند. مردی از جنس حاج قاسمشهید اسکندری در شهر شیراز چهرهای سرشناس و شاخص به شمار میرود و نحوه شهادت مظلومانهاش در سوریه، نام این شهید را در سراسر کشور مطرح کرد. سردار اسکندری پیشکسوت دفاع مقدس بود، از تیره حاج قاسم، حاج ابراهیم همت و حاج احمد کاظمی با همان اخلاص و همان روحیه و شجاعت در جبهه نبرد حاضر میشد و اجازه عرضاندام به دشمن متجاوز نمیداد.
شهید اسکندری عمرش را وقف مبارزه و جهاد کرده بود. از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب بدون ادعا در میدان حاضر شد و برای امنیت کشور و نظام اسلامی نهایت تلاشش را به کار بست. حاج عبدالله برای خودش یک لشکر به حساب میآمد. مردی که با قدرت ایمان و اخلاصش به نیروهای دیگر روحیه میداد و آنها را برای مقابله با دشمنان به خط میکرد.
شهید اسکندری از زمان درگیری با ضدانقلاب در کردستان حاضر شد و مقابل تحرکات ضدانقلاب ایستادگی کرد. آن زمان جوانی ۲۲ ساله بود که آشنایی کمی از مسائل نظامی داشت و هر چه پیش میرفت پختهتر و باتجربهتر میشد. کمی بعد که جنگ تحمیلی شروع شد این تجربیات به کار حاج عبدالله آمد و او را با آمادگی بهتری راهی جبهههای نبرد کرد.
با شروع جنگ تحمیلی، دیگر حضور در جبهه و بودن کنار همرزمان به بخشی جداییناپذیر از زندگی شهید اسکندری تبدیل میشود. به ویژه آنکه پس از شهادت دوست صمیمیاش، جمشید غنی در جبهه سوسنگرد کاملاً به جبهه وابسته میشود. برای او جدایی از جبههها امکانپذیر نبود. حتی وقتی به خواستگاری همسر آیندهاش میرود حضور دائمی در جبههها یکی از شرایط حاج عبدالله است. حاج عبدالله تنها یک هفته پس از ازدواج راهی مناطق عملیاتی میشود.
فرمانده خاکی
از همان اولین روزهای جنگ، شهید اسکندری با فرماندهان بزرگی آشنا میشود و مسئولیتهای مختلفی را برعهده میگیرد. در جبهه مریوان با حاج احمد متوسلیان و نیروهای تهرانی آشنا میشود و این رفاقت و دوستی را با خودش به جبهه هم میآورد. در جبههها هم مسئولیتهایی مثل تکتیرانداز، تیربارچی و اطلاعات شناسایی را برعهده میگیرد. اوج ایمان و شکوه تقوای شهید اسکندری را در خودداری از پذیرش ریاست ستاد تیپ امام هادی (ع) میتوان دید، آنجا که به عنوان راننده بولدوزر حضور در خط مقدم جبهه فاو را بر عناوین دنیایی ترجیح داد.
شهید اسکندری در منصب فرماندهی نیز نخست خودش در میدان حضور پیدا میکرد و برای خود حکم مأموریت مینوشت. از خودگذشتگی فرمانده در موقعیتهای سخت گاه موجب حیرت دیگران میشد. برادر شهید با نقل خاطرهای از عملیات خیبر، ایثار شهید اسکندری را چنین شرح میدهد: «سال ۶۲ حاجی فرمانده سپاه لار شده بود و من هم در لشکر ۱۹ فجر مشغول خدمت بودم. قرار بود در منطقه طلاییه عملیات خیبر را انجام دهیم. در منطقه حضور داشتم که ناگهان حاجی را با لباس سپاه دیدم. گفتم عبدالله! شما اینجا چکار میکنید؟ شما که حکم ندارید... خیلی با او صحبت کردم که شما مسئولیتی اینجا نداری و نباید در این عملیات شرکت کنی. گفت من فرمانده سپاه هستم و خودم برای خودم حکم حضور در اینجا را صادر کردهام و امشب در این عملیات شرکت خواهم کرد. هر کاری کردم نتوانستم او را مجاب کنم که در عملیات شرکت نکند، آمد و در عملیات شرکت کرد و حدود ساعت ۵ صبح در عملیات مجروح شد.»
جا ماندن از قافله شهدا
در هشت سال دفاع مقدس در جبههها حضور داشت و با وجود چندین جانبازی، تنها نگرانی و دلواپسی ایشان، جاماندن از قافله شهدا بود. پذیرفتن قطعنامه و پایان دفاع مقدس به معنای پایان مجاهدتهای حاج عبدالله نیست. پس از جنگ دو سال را در منطقه میماند و برای امنیت مرزهای کشور تلاش میکند. خانوادهاش روزهای سختی را میگذراندند ولی شهید اسکندری حاضر نبود به خاطر راحتی خانوادهاش از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند و فقط به خانواده خودش بیندیشد.
سردار اسکندری در طول سالهای پس از جنگ، هیچ گاه ارتباطش را با خانواده شهدا قطع نکرد. خیلی با خانواده شهدا و جانبازان مأنوس شده بود تا آنجا که میتوانست در رفع مشکلات و مسائل آنها کوشش میکرد. صبر، خوشرویی و متانت شهید اسکندری زبانزد همگان بود.
زمانی که مسئول رئیس بنیاد شهید شیراز میشود نهایت تلاشش را برای حل مشکل خانواده شهدا و جانبازان میکند. همسر شهید درباره مسئولیتپذیری شهید اسکندری در بنیاد شهید میگوید: «یک بار به ایشان گفتم آقا اگر شما یک مقدار از کارتان کم و استراحت کنید، بهتر است. روح سالم و جسم سالم خیلی بهتر کار میکند. اما ایشان با همان مهربانی و لبخند همیشگیشان گفتند این مسئولیت زمان محدودی به من واگذار شده است، فرصت من برای استراحت خیلی کم است. نمیخواهم شرمنده شهدا باشم. میخواهم روز حساب و کتاب جوابگوی کسی نباشم. شاید در طول یکی دو ساعت اگر خداوند یاری کند، بتوانم گره از کار کسی باز کنم. دیدار با خانواده شهدایشان هر پنجشنبه بود که من هم در این دیدارها شرکت میکردم. ایشان من را همسر شهید معرفی میکردند و وقتی از ایشان میپرسیدم که چرا؟ در پاسخ من میگفتند شما همسر شهید آینده هستید.»
شهید اسکندری در این مسئولیت به نمادی از سلامت در مدیریت، رعایت بیتالمال و پیگیری کار مردم تبدیل میشود. او همچون زمان جنگ در پست مدیریت نیز خاکی میماند و تسلیم زرق و برقهای دنیوی نمیشود. این مسئولیت نه تنها حاج عبدالله را به خانواده شهدا نزدیکتر میکند، بلکه موجب میشود روحیه شهادتطلبیاش تشنهتر از قبل شود.
پس از بازنشستگی حاج عبدالله، تروریستهای تکفیری جنگی خونبار را در سوریه به راه میاندازند. این فتنه با سرعت عجیبی سراسر سوریه را درگیر میکند و هدف اولش کشتار شیعیان و نابودی حرم اهلبیت (ع) در این کشور است. در چنین وضعیتی رزمندهای مثل حاج عبدالله نمیتواند بیکار بنشیند و فقط نظارهگر باشد.
عزم جدی برای اعزام به سوریه
اگرچه در دفاع مقدس توفیق شهادت نصیب سردار نشد ولی سالهای پس از جنگ بر عطش شهید اسکندری جهت جهاد و شهادت افزوده بود. سال ۱۳۹۳ پس از آمدن از مراسم اعتکاف به همسرش خبر داد برای دفاع از حرم راهی سوریه خواهد شد. حاج عبدالله خیلی زود وسایلش را جمع کرد و راهی شد.
کربلای حضرت زینب (س) مسیر کمال است و آخرین آرزو برای آنان که در این مسیر قدم میگذارند، شهادت است. همرزمان شهید اسکندری میگویند: «شب قبل از عملیات در میان مدافعان حرم صحبت از شهادت بود. شهید اسکندری گفت من شهید شدم مرا با همین لباس نظامیام خاک کنید.
همه کسانی که آنجا بودند با شوخی گفتند حالا تو شهید بشو. تازه شهید هم بشوی ایران بفرستنت باید کفن شوی، اما سعی میکنیم لباس نظامیات را در قبر بگذاریم.»، اما ساعتی پس از شروع عملیات که تن بیسرش را با همان لباس نظامی در شمال حمای سوریه در خاک گذاشتند، دیگر کسی شک نداشت که عبدالله اسکندری از شهادتش باخبر بود.
بعد از شهادت این فرمانده، پیکرش به خانواده او بازگردانده نشد، اما صحبتهایی بود که با مبادله اسیر یا پرداخت هزینهای بتوان پیکر را بازپس گرفت، اما خانواده این فرمانده شهید اعلام کردند: «به کسانی که میخواهند پیکر پدر را بازگردانند بگویید ما راضی نیستیم که یک ریال از پول بیتالمال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا دادهایم، توقعی نداریم و حاضر نیستیم به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیتالمال هزینه شود، زیرا هر اقدامی کمک به آنها محسوب میشود.»
سردار شهید عبدالله اسکندری مرد خدا بود و همه چیز را در پرتوی حرکت در مسیر حق میدید. داستان سردار شهید حاج عبدالله اسکندری از این سو با ماه محرم و عاشورای حسینی قرابت دارد که تروریستها «سر» این سردار را پس از شهادت از تنش جدا کردند و در مقابل دوربینها قرار دادند. حاج عبدالله در این زمانه پرهیاهو، راه و رسم حسینی زیستن را به ما نشان داد و گواهی شد بر عظمت بودن در مسیر حق. قصه او نیز به سر رسید تا به گوش جان بشنویم بانک جرس کاروان عاشورائیان را که پس از ۱۴ قرن همچنان در راه است و عاشقان شهادت را به سوی خویش فرامیخواند.
سایر اخبار این روزنامه
حجابستیزی روی دیگر اسلامهراسی
«خاموشی» ما را روشن کرد
کسی حاضر نبود جنازه فرزند ناخلف شیخ را بردارد
مدارس دولتی دیپلمهپرور!
ورود چین به دوران «چالش فعال» با امریکا
اشتباه نکنید! پلوسی مأمور دولت بایدن بود
پایان خوش گروگانگیری آجودانیه پس از ۴ ساعت وحشت
نگرانی از بروز جرائم مسلحانه
سالهای پس از جنگ به عطش شهادت حاج عبدالله افزوده بود
۱۰ دستاورد دولت رئیسی بدون برجام و FATF
من مسلمان شده عشق حسینم
«عاشورا» ساعت صفر تغییر تاریخ!
اقامه عزاداری با احیای سنتها
پروندههایی برای ترک فعلهای سیل تشکیل شدهاست
نمکپاشی سیاسی روی زخم و درد ۸ میلیون مستأجر