روزنامه جوان
1401/05/19
توهم در کورههای آجرپزی!
در چند کیلومتری جنوب تهران و در نزدیکی شهری که برخی زندگی لاکچری دارند، خانوادههایی در حاشیه شهر و در کورههای آجزپزی زندگی میکنند که از حداقل امکانات بهداشتی نیز بهرهمند نیستند. این در حالی است که کورههای بدون امکانات نیز، بالای شهر و پایین شهر دارد! شبیه به فیلمنامهای غمگین میماند؛ زیر آسمان این شهر شلوغ، گذران زندگی ساکنان کورههای آجرپزی با سایر پایتختنشینان تفاوت خیلی زیادی دارد. انگار سیاهی دود کورهها، به مرور زمان زندگی آنها را تاریک و آینده نامشخصی را برایشان ترسیم کردهاست. تعدادی از خانوادهها از حومه شهرها یا روستاها به کورهآجرپزی آمدهاند تا بعد از مدتی از اینجا به جای دیگری بروند، اما چند سال است که در اتاقهای کوچک اطراف کوره ماندگار شدهاند.سرکشی و گزارشنویسی درباره کورههای آجرپزی سالهاست که در رسانهها انجام شده و خبرنگاران زیادی نیز درباره وضعیت نامناسب آن نوشتهاند. اینکه وضعیت ساکنان کورهها خوب نیست، یک حرف تکراری است، اما دلیل رفتن خبرنگار «جوان» به یکی از کورههای آجرپزی و تهیه گزارش از وضعیت بد آنها، مشکلات پابرجا و حلنشده ساکنان کورههاست تا شاید مسئولان چارهای برای وضعیت آنها بیندیشند و اینبار دیگر اقدامی کنند.
از طرفی کوره آجرپزی پاکدشت یک کوره فعال است که کمتر توجهی به آن شدهاست، در صورتی که اگر حمایتهای لازم از سوی دولت و خیرین در این منطقه وجود داشتهباشد و امکانات بهداشتی و فرهنگی برای ساکنان آن فراهم شود، کودکان زیادی از شرایط سخت زندگی نجات پیدا خواهند کرد و شاید آنها روزی بتوانند از این کوره جدا شوند و زندگی بهتری داشتهباشند. خانهای برای آموزش و بازی بچههای کوره
با خانم دانهکار، مسئول گروههای جهادی حنیفا قرار میگذارم و به سمت مکاننمایی که فرستاده حرکت میکنم. نزدیک مقصد که میشوم، دیگر خیابانی نیست و باید وارد مسیر خاکی شوم. مسیری که ادامه آن را میروم خلوت است و هیچکس دیگری حضور ندارد. شک میکنم که شاید آدرس را اشتباه آمدهباشم؛ چشمچشم میکنم تا ببینم چقدر تا مقصد، فاصله است که کمی جلوتر دیوارهای رنگآمیزی شدهای را میبینم که روی آن نوشته شده «حنیفا».
نزدیک دیوار که میشوم، سروصدای چند کودک را میشنوم، یکی از آنها در خانه را باز میکند و با خنده معصومانهای که روی لب دارد، سلام میکند. جواب سلامش را میدهم و بعد از پارک کردن ماشین به سمت در حرکت میکنم. با وارد شدن به خانه حنیفا، شلوغی جمعیت بچهها، شوکهام میکند؛ در جاده خاکی که هیچ خانهای در مسیر وجود نداشت، این همه بچه از کجا به اینجا آمدهاند؟! گوشهای از محوطه، خانم دانهکار روی صندلی نشستهاست و بچهها دورش حلقه زدهاند. کودکان زیادی با دمپایی و کفشهای پاره در حال رفت و آمد هستند و چند نفرشان دارند فوتبال بازی میکنند. چند نفری هم روی صندلی نشستهاند. بعد از ورود من به خانه حنیفا، دو سه کودک دیگر هم وارد میشوند که یکی از آنها صورتش تاول زدهاست؛ حدس میزنم به خاطر کار در کورهها باشد.
خانم دانهکار اسم بچهها را در دفتر رنگی که روی پایش گذاشته مینویسد و از یکی از خانمهای مربی که همراهش است، برای اسم باقی بچهها سؤال میپرسد تا مبادا کسی جا بماند. در همین حین او چشمش به من میافتد؛ پس از سلام و احوالپرسی، طبق قرار قبلی، برای صحبت با ساکنان کورههای آجرپزی حرکت میکنیم. اتاقهای رایگان، اما پرغصه!
مسئول گروه جهادی حنیفا، من را به سمت حفرهای که روی یکی از دیوارها وجود دارد، میبرد؛ سرش را خم میکند و از آن رد میشود. این مسیر رفت و آمد برایم عجیب است، اما با او همراه میشوم. از پلهها که پایین میرویم، وارد اتاق مخروبهای میشویم که پشت دیوار قرار گرفتهاست! از اتاق مخروبه بیرون میرویم، به محوطهای میرسیم که دور تا دور آن، درهای کوچکی است که جلوی هر کدام از آنها پردههای نازک و کهنه کشیدهاند. چند دمپایی و کفشکهنه پشت درها به چشم میخورد، به نظر میآید هر اتاق، قصهای تلخ برای گفتن دارد.
به سمت یکی از درها میرویم. خانمی خوشبرخورد به استقبالمان میآید. او که خودش را مریم معرفی میکند، درباره وضعیت کورههای آجرپزی میگوید: «من و سایر ساکنان کورههای آجرپزی، جایی را برای ماندن نداریم، برای همین به این اتاقها آمدیم. در ازای اجاره اتاق و پول آب، برق و گاز برای کارفرمای کورهها کار میکنیم.» از او درباره درآمدشان سؤال میپرسم که میگوید: «درآمد ساکنان اینجا خیلی ناچیز است. تصور کنید خانوادهای که زن و شوهر و دو بچه بزرگ کار کنند. در مجموع ۵ میلیون تومان حقوق میگیرند، اما خانوادهای که زن یا مرد یا هر دو کار کنند، ۵/۱ تا ۲ میلیون تومان در ماه حقوق دارند.» از او میپرسم چند سال است که به اینجا آمدید، پاسخ میدهد: «دو سالی میشود. پیش از این شوهرم در یک دامداری در حاشیه خراسان جنوبی کار میکرد و بعد از اینکه بیکار شد به این کورهها آمدیم.» او در پاسخ به این سؤال که چند خانواده در اینجا زندگی میکنند، میگوید: «تعداد ساکنان این کوره آجرپزی کم نیست. ۲۱۰ خانواده اینجا زندگی میکنند که ۸۰ خانواده ایرانی و مابقی آنها افغانستانی هستند.» خلأ امکانات بهداشتی و امنیت حداقلی
در چند قدمی ما خانمی ایستاده که دختر کوچکی همراهش است. به او سلام میکنم و درباره وضعیت زندگیاش سؤال میپرسم. او که خودش را نرگس معرفی میکند، میگوید: «شوهرم معتاد به شیشهاست و جایی را ندارم که بروم. من و دختر کوچکم در کورهها کار میکنیم و شوهرم هر چقدر درآمد داشته باشیم از ما میگیرد و خرج مواد میکند.» او ادامه میدهد: «زندگی در کورهها خیلی سخت است. ما از سر ناچاری به اینجا آمدیم. اگر میتوانستم جایی را برای زندگی پیدا کنم، قطعاً با دخترم از اینجا میرفتم. اینجا حداقل امکانات را برای زندگی دارد. به تازگی یک خیر به اینجا آمده و حمام عمومی برایمان ساختهاست؛ حمامی که گاهی آبگرمکنش خراب میشود و نمیتوانیم از آن استفاده کنیم، اما مگر چاره دیگری هم هست؟»
خانم حدوداً ۵۰ سالهای که ما را از دور میبیند که با هم صحبت میکنیم، توجهش جلب میشود و نزدیکمان میآید. از او درباره شرایط زندگیاش میپرسم که میگوید: «من ۴۰ سال است که در این اتاقها زندگی میکنم. همین جا عروسی کردم، همینجا بچهدار شدم و هنوز نتوانستم از اینجا بیرون بروم.» او درباره مشکلاتش برای زندگی در این اتاقها میگوید: «درد ما فقط زندگی در این اتاقها و نبود امکانات نیست. اینجا امنیت هم ندارد. ما خانمها جرئت نداریم بدون همسرمان پایمان را بیرون بگذاریم. همین چند وقت پیش موتور قسطی یکی از اهالی اینجا را با زورگیری در جاده دزدیدند. اینجا معتاد زیاد است، توهم میزنند و بچهها در خطرند. خدا فقط باید به ما و کودکانمان رحم کند که در امان بمانیم.» او ادامه میدهد: «مدرسه دخترانم ۲۰ دقیقه دورتر از اینجاست. هر روز که بخواهند به مدرسه بروند و بیایند دلهره دارم که مبادا کسی اذیتشان کند یا جانشان در خطر باشد.» اگر میلیونر شوند هم همینجا میمانند!
بعد از صحبت با ساکنان اتاقهای کوره، به سمت همان اتاق مخروبه و حفره دیوار که آمدهبودم، حرکت کردم تا به خانه حنیفا برگردم. در این مدت زمان که به سمت اتاقها رفته بودم، زیراندازهایی را در محوطه خانه حنیفا پهن کرده و بچهها روی آن نشستهاند. خانم دانهکار سرگرم آماده کردن شربت برای بچهها شدهاست و دو مربی دیگر نیز به او کمک میکنند. نزدیکش میروم و با او درباره حرفهایی که از ساکنان کوره شنیدهام، صحبت میکنم. از مسئول گروه جهادی حنیفا میپرسم چرا ساکنان کوره دیگر از اینجا نمیروند، میگوید: «کورههای آجرپزی معروف است از تربت حیدریه، جام و برخی نقاط دیگر برای کار به اینجا میآیند. البته قدیمترها پدران خانواده برای کار در کورههای آجرپزی به اینجا میآمدند و برای اینکه از همسر و فرزندانشان دور نباشند، اتاقی را برای اسکان خانواده به او میدادند. به مرور زمان، چون این کارگران جایی را برای ماندن نداشتند، همین جا ماندند و اتاقها تبدیل به خانهای برای زندگیشان شد.» از او میپرسم چه کاری میتوان انجام داد تا این خانوادهها از کوره خارج شوند و فرزندانشان از آسیبهایی که تهدیدشان میکند، نجات پیدا کنند که پاسخ عجیبی میدهد و میگوید: «سالهاست که کنار ساکنان کوره فعالیت میکنم و به قطعیت میگویم اکثر این خانوادهها حتی اگر میلیونر هم شوند، از اینجا نمیروند. آنها به این نوع زندگی عادت کردهاند و تا فرهنگی که دارند تغییر نکند از اینجا نخواهند رفت.»
کورههای غیرفعال، اما پردرآمد
حسابی گیج شدهام؛ میپرسم چطور میشود به ساکنان کورههای آجرپزی کمک کرد، میگوید: «جز رسیدگی به کودکان و نوجوانان این مناطق و نجات آنها از این فقر مالی و فرهنگی کاری نمیشود کرد. تلاش گروه حنیفا هم همین است. ما اکثراً به بچهها رسیدگی میکنیم و سعی در آموزش و توانمند کردن آنها برای ساختن آینده بهتری برایشان داریم. دلم برای کودکان این منطقه خیلی میسوزد. یکبار میخواستم آنها را به اردو ببرم، خیلیهایشان نمیدانستند بیرون از کوره چه شکلی است! حتی دو سه نفرشان نمیدانستند برای بیرون رفتن از این منطقه باید «کفش» بپوشند!» او به لزوم حمایتهای دولتی نیز اشاره میکند و میگوید: «سازمانها و نهادهای دولتی به راحتی میتوانند به این کورهها سروسامان دهند. آن کورههایی را که دیگر فعالیت ندارند، جمع کنند و کورههایی را هم که فعال هستند، از لحاظ فرهنگی، بهداشتی و امنیتی مجهز کنند.» میگویم مگر کوره آجرپزی غیرفعال هم داریم؟ با لحنی جدی و اعتراضگونه میگوید: «مدتی بود که در کورههای آجرپزی شمسآباد فعالیت میکردم، اما دیگر حاضر نیستم به آنجا بروم. صاحبان کوره آجرپزی از هر اتاق ۱۲ متری ماهانه ۶ میلیون تومان اجاره میگیرند، در حالی که کورههایش غیرفعال هستند و کسی در آنجا کار نمیکند.» میپرسم ساکنان اتاقهای این کوره توان پرداخت ماهانه ۶ میلیون تومان اجاره را دارند؟ با ناراحتی میگوید: «متأسفانه این کوره معروف شده و خیرین بدون هیچ تحقیقی به ساکنان کوره شمسآباد کمک میکنند. همین باعثشده آنها نه دنبال کار باشند و نه فکر نجات فرزندانشان از شرایط بد زندگی! فقط دستشان را جلوی مردم دراز میکنند و ماهی ۶ میلیون تومان به صاحب کوره میدهند و مابقی را هم خرج خورد و خوراکشان میکنند.»
او به مشکلات کوره آجرپزی «دولتخواه» نیز اشاره میکند و میگوید: «در دولتخواه که اصلاً صاحب کورهای وجود نداشت و خارج از کشور بود. چند سال پیش میخواستیم اتاق در آنجا اجاره کنیم و به کودکان آموزش دهیم که شهرداری هم کمکمان کرد. آن موقع بود که فهمیدیم صاحب کوره در ایران نیست. وضعیت کورههای «خاورشهر» و «محمودآباد» نیز ترکیبی از شمسآباد و دولتخواه است که دولت باید به همه آنها رسیدگی کند.» او ادامه میدهد: «آنطور که من طی فعالیتم در کورههای آجرپزی فهمیدم، تنها کورهای که فعال است کوره آجرپزی پاکدشت است. به عقیده من دولت باید کورههایی را که خاموش است، جمع کند و کاربری آنها را تغییر دهد، چراکه بهجای اشتغالزایی و کمک به اقتصاد کشور، آسیب اجتماعی ایجاد کرده است و با آینده کودکانی که در کورههای خاموش هستند، بازی میکند.» کودکان کورهها را نجات دهید
از خانم دانهکار درباره کمکهایی که دولت یا خیرین میتوانند به کوره آجرپزی پاکدشت کنند، میپرسم. او میگوید: «کورههای آجرپزی پاکدشت باید از لحاظ بهداشتی و درمانی رسیدگی شود و سطح امنیت آن بالا برود. خیرین هم نباید بدون هیچ تحقیقی و آزادانه به ساکنان این کورهها کمک کنند، زیرا در این صورت شاهد پدید آمدن کوره شمسآباد دیگری خواهیم بود که مردمش بدون تلاش برای تأمین زندگیشان دستشان را جلوی مردم دراز میکنند و سبک زندگیشان به سمت گدایی میرود.»
مسئول گروه جهادی حنیفا با تأکید بر توجه به کودکان ساکن کورهها میگوید: «دولت و خیرین اگر دغدغهای برای حل مشکل ساکنان کورههای آجرپزی دارند، اولویتشان نجات بچهها از کورهها باشد. توانمند کردن این بچهها از لحاظ آموزشی و فرهنگی یعنی توانمند کردن یک نسل در آینده و نجاتشان از زندگی در شرایط بد. نباید این بچهها به حال خودشان رها شوند و باید فکری برای آینده آنها کرد.»
او در پایان میگوید: «اگر همه کمکهای مردمی و نذوراتشان برای محرومان و حاشیهنشینان شهر با انجام تحقیق و سازماندهی شدهباشد، به طور حتم اتفاقات خوبی میتوان در این زمینه رقم زد و نتیجه این کمکها را به خوبی میتوان دید. در غیر این صورت جز تقلا کردن و هدر دادن کمکهای خیریه کار بیشتری انجام نمیشود.»
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
آیا حماس پشت جهاد را خالی کرده است؟!
موسوی و نقابهای برداشته
تجمع عاشورایی در حمایت از غزه بیدفاع
هیئت سکولار حلقه وصل شیعه انگلیسی و اسلام امریکایی
رؤیافروشیهای مافیای مشاوره انتخاب رشته
توهم در کورههای آجرپزی!
جهانبینی با «خیام»
ایران: متن وین هنوز نهایی نیست
انتخابی برای تباهی فوتبال!
سراب مدارس فوتبال در تعطیلات تابستان