جنگ شناختی دشمن در یک رخداد

درجنگ شناختی اصل مطالبه در محاق قرار می‌گیرد، مطالبه جدید جایگزین آن می‌شود و افکار عمومی بدون تفکر به دنبال مطالبه‌ای حرکت می‌کند که با مطالبه اصلی کاملاً متمایز است و هیچ رابطه موضوعی و مفهومی با آن ندارد.
در این حالت است که مطالبه حداقلی معین، جای خود را به مطالبه حداکثری می‌دهد. در آشوب‌های اخیر که به بهانه درگذشت مهسا امینی رخ داد، به شکل آشکاری شاهد این مسئله بودیم. در این یادداشت تلاش دارم با طرح چند پرسش کلیدی درباره وضعیت جنگ شناختی در خصوص ناآرامی‌های چند روز گذشته و اتفاقات پیرامونی آن توجه اتاق‌های اندیشه ورز و مغز‌های متفکر رسانه‌ای را به یک مسئله ملی به عنوان غفلت از جنگ شناختی در این نبرد ترکیبی جلب کنم.
چرا و چگونه درکشور ما دشمن همواره در جنگ شناختی موفق به مدیریت صحنه و شکل دادن به آرایش رسانه‌ای می‌شود؟ چگونه دشمن در فضای پروپاگاندا می‌تواند با دستکاری در عقل و فکر معترضان، به راحتی هوش سیاسی آن‌ها را منکوب کند و به شکل ماهرانه به تغییر، فکر، نگرش و محاسبات او بپردازد، به طوری که تا زمانی که میانداری آشوب‌ها را می‌کند، متوجه تغییر مسیر و تغییر مطالبه نخستین خود نشود؟ دشمن چگونه با بهره‌گیری از تکنیک‌های جنگ شناختی به راحتی به مهندسی خشم معترضان می‌پردازد و با ارتقای مطالبات درسطح کلیت نظام و حاکمیت، موفق می‌شود جمعیت معترض را به خشونت ارگانیک و رفتار‌های جمعی غیر منطقی سوق دهد؟
درمورد مرگ مهسا امینی، دشمن چگونه توانست با بهره‌گیری از زبان جنگ شناختی یک اعتراض محدود بر سر مطالبه معین را به یک خشم ارگانیک علیه کلیت نظام هدایت کند؟ دشمن چگونه موفق شد، از روز سوم دو ضلع مردم و حکومت را به سه ضلع مردم، حکومت و اپوزیسیون تبدیل کند؟ آیا این همه آمادگی دشمن در یک رخداد قابل تأمل نیست؟ دشمن چگونه توانست یک اتفاق را چنان بپروراند که در یک بازه زمانی محدود، در فضای مجازی بیش از ۵۰ میلیون نفر را حول اسم مهسا امینی به سوی خود جلب کند؟ چه می‌شود کشور در جنگ شناختی همواره باید بازنده میدان باشد؟


دشمن چگونه به تکرار می‌تواند از طریق جنگ سیستماتیک رسانه‌ای و جنگ شناختی شبکه‌ای سوژه‌های کوچک را صید کند یا با سوژه‌سازی افکارعمومی را به اشتباه محاسباتی وادار و حتی برخی از انقلابیون را به انجام رفتار‌های دلخواه وادار کند؟ دشمن چگونه می‌تواند با صورت بندی رخداد‌ها و ارائه راهکار علیه کلیت نظام در افکارعمومی مسئله‌سازی کند و ابتکار عمل در میدان را به دست بگیرد؟
اگرچه در دنیای مجازی شکاف جنسیتی و نسلی پرفایده‌ترین گسل اجتماعی و سیاسی محسوب می‌شود، اما دشمن چگونه موفق می‌شود با تکیه به مرگ یک خانم آن را درسطح یک مسئله ملی و جهانی ارتقا دهد و رسانه‌های واقعی مدافع حقوق زنان و مطالبه‌گر موضوع را در کنج رینگ گرفتار و امکان تحرک را از آن‌ها سلب کند؟ همچنان‌که اشاره شد، در این یادداشت به دنبال پاسخ دادن به سؤالات مطرح شده نیستم، بلکه تلاش دارم نظر اتاق‌های اندیشه‌ورز و مغز‌های متفکر رسانه‌های داخلی را به تأمل حول موضوع جنگ شناختی و بازخوانی رویکرد‌ها و عملکرد‌ها دراین حوزه وادار کنم. اما در عین حال چند نکته را درباره موضوع جنگ شناختی و واکاوی شکست‌های زنجیره‌ای رسانه‌های جبهه خودی در مقابل آن یادآور شوم:
* نکته نخست اینکه همه باید باور کنیم که ما دشمن دائمی داریم و درگیر یک جنگ ترکیبی پایدار هستیم و خواهیم بود.
* نکته دوم اینکه دشمن بعد از تجربه شکست‌های زنجیره‌ای در میدان نبرد سخت، کل ظرفیت رسانه‌ای و نرم خود و متحدان داخلی و منطقه‌ای‌اش را روی جنگ نرم و جنگ شناختی متمرکز کرده است.
* نکته سوم اینکه مشکل دشمن با نظام اسلامی محدود به یک موضوع مشخص مانند حجاب نیست بلکه دشمن با کلیت هویت ملی و دینی و اسلامی ما مشکل دارد. دشمنی او با ایران و اسلام، دشمنی برسر هویت است.
* نکته چهارم اینکه باید به دور از هرگونه تعصبی بپذیریم که متأسفانه درنبرد شناختی همواره بازنده
بوده‌ایم! باید تدبیری راهبردی برای این معضل ملی اندیشیده شود.
* نکته پنجم اینکه تجربه حوادث ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ به ما آموخت که در شرایط بحران هیجانی شدن بد‌ترین رفتار است و بازی در زمین جنگ شناختی دشمن است. مسئولان و رسانه‌ها باید منطقی و معقول حرف بزنند، بدون استناد حرف نزنند و اعتماد عمومی را مخدوش نکنند و با سخنان و رفتار‌های نسنجیده پازل دشمن را نباید تکمیل کرد.
* نکته ششم اینکه باید در اتاق اندیشه ورزی رسانه‌ها تجدید نظرکرد و نقشه راه جدید متناسب با راهبرد دشمن درحوزه جنگ شناختی طراحی کرد؛ و بالاخره اینکه اپوزیسیون خارج نشین، خصلت گروه کفتاران را دارند، منتظر رخداد هستند و مثل کفتار به دنبال رد خون می‌گردند، بنابراین نباید برای آن‌ها فرصت‌سازی کرد.