روزنامه جوان
1401/07/07
اینجا عطر امام و شهدا تازه میشود
آفتاب را به مهربانی میشناسند، نسیم را به لطافت و زمین را به سخاوت. بعضی روزها در زندگی هستند که سرشارند از مهربانی، لطافت و سخاوت. زیبایی بعضی روزها که همراه میشود با عطر عاشقی را باید جایی در سینه برای همیشه نگه داشت تا به وقت دلتنگی آن را استشمام کرد و تازه شد.تازه شدن و تازه ماندن رمز عاشقان است. گاهی برای عاشقی کردن تنها یک بهانه کافی است و گاهی همه چیز دست به دست هم میدهند تا تو راه و رسم عاشقی کردن را یاد بگیری. گاهی عشقی روحافزا میتواند تو را از زمین بلند کند و به بلندای آسمان برساند و در یکی از بهترین نقاط دنیا، کنار بهترین مردان خدا قرار دهد. عاشقی کردن، کنار مردان خدا رنگ و طعمی دگر دارد. آنها که سرگذشت عاشقان را خواندهاند به درستی میدانند که مردان خدا را راهی جز عشقبازی با معبودشان نیست.... و حالا من دعوت شدهام به مجلسِ عاشقان تا یک روز عادی زندگیام به روزی خاص تبدیل شود؛ مجلسی که پیشکسوتان دفاع مقدس در یک سنگر گردهم آمدهاند تا دیداری با فرمانده داشته باشند؛ دیداری از جنس عشق با یاد و خاطره شهدا. قرار است حضرت آقا در این سنگر رزمندگان که آدم را یاد صبحگاههای باصفای دوکوهه میاندازد، حاضر شوند، هم خاطرهها را زنده کنند، هم از خطرها بگویند و هم مسیر را نشان دهند. جای خالی حاج قاسم
در «حسینیه امام خمینی (ره)» همه چیز برای برگزاری دیدار آماده است. همه چیز منظم سر جای خودش قرار دارد و اسامی میهمانان روی صندلیها نوشته شده و روی هر صندلی یک چفیه برای میهمانان گذاشته شده است.
اسامی برایم آشنا هستند. بیشتر میهمانان را فرماندهان بلندپایه سپاه و ارتش تشکیل میدهند و در کنارشان مداحان، هنرمندان، شاعران و زنان نیز جزو مدعوین هستند. در بخشی از سالن چندین نفر را با لباسهای محلی میبینم؛ مردانی با لباسهای بختیاری، عرب و عشایر. ایرانی کوچک اینجا جمع شده است.
نگاهی به چهرهها و نامها میکنم و ناگهان دلم میگیرد. جای خالی یک نفر عجیب احساس میشود. دوست داشتم او امروز اینجا بود و صورت مهربانش را زیارت میکردم. مگر میشود صحبت از جهاد و شهادت و مقاومت باشد، ولی حاج قاسم سلیمانی را آنجا نبینی. رزمنده خستگیناپذیر جبههها باید اینجا میبود و از سالها مجاهدتش صحبت میکرد. افسوس که حالا باید به نبودنهای حاج قاسم در چنین مجالسی عادت کنیم، اما مگر به این سادگی میشود؟
با خودم میگویم چه میشد اگر حاج حسین خرازی را هم در میانههای مجلس میدیدم یا حاج ابراهیم همت و مهدی باکری را.ای کاش حاج احمد متوسلیان در صف اول با مو و محاسنی سفید نشسته بود و با همان نگاهِ نافذِ پرجاذبه چشم به اطراف میدوخت و با تبسمی دلنشین رهبر و مقتدایش را نگاه میکرد.
این بزرگان نیستند ولی دوستان و همرزمانشان آمدهاند تا جای خالیشان را پر کنند. همه به عشق دیدار با رهبرشان آمدهاند و برای دیدن فرمانده لحظهشماری میکنند. پای رکاب فرمانده
محفل با یاد و خاطره شهدا گره خورده، با تماشای چهره میهمانان، آن صفای باطن و سادگی ظاهر رزمندگان پیش چشمانت تداعی میشود. رزمندهای را میبینم که به تازگی از پیادهروی اربعین آمده است، میگوید: «خوشحالم پاداش این ایام و پیادهروی اربعین را امروز در دیدار با آقا میگیرم.» به رغم مویی که سفید کرده است همچنان خودش را سرباز رهبرش میداند و میگوید پای رکاب فرمانده میماند: «امروز خوشحالم این زیارت نصیب ما شده. در پیادهروی اربعین امام زمانمان را زیارت نکردیم و اینجا خدا قسمتمان کرده تا نایب ایشان را زیارت کنیم.»
حاج حسین سازور زودتر از سایر میهمانان رسیده و روی صندلیاش مینشیند. از او درباره حال و هوای دیدار با رهبری میپرسم که چنین پاسخ میدهد: «پاسداری هرگز بازنشستگی ندارد و لفظ پیشکسوت بهترین تعبیر برای بچههای جبهه و جنگ است. خدا را شاکرم که به ما توفیق حرکت در مسیر انقلاب را داده است. زمانی که ما وارد جبهه شدیم، آنقدر سنمان کم بود که ریش نداشتیم و الان که سنمان بالا رفته ریش داریم و مو نداریم. (میخندد) از آن روزها، سالهای زیادی گذشته و ما دیگر مثل گذشته جوان نیستیم.»
سازور حرکت در مسیر انقلاب را برکت امام خمینی و شهدا و امام حسین (ع) میداند و میگوید هر دفعه که به دیدار آقا میآید یک نیروی تازه میگیرد و ۴۰ سال جوانتر میشود. این مداح اهل بیت (ع) جای حاج قاسم و شهید ابومهدی را در این دیدار خالی میداند: «شهید سلیمانی خیلی نسبت به ملت ما حق دارد. اگر مردم ادبیات ایشان را باور کنند، خیلی چیزها عوض میشود.»
فرماندهان عالیرتبه دفاع مقدس ردیف اول نشستهاند، خط مقدم هنوز هم تحویل آنهاست. سپاهی و ارتشی در کنار هم نشانی از اتحاد و قدرت نیروهای نظامی را نشان میدهند. جای شهید صیادشیرازی را در ردیف اول تصور میکنم و با خود میگویم اگر او امروز در این جمع بود، چه تصویر زیبایی از این اتحاد ثبت میشد.
سردار جعفر اسدی، فرمانده لشکر ۳۳ المهدی در دوران دفاع مقدس با وجود اینکه سن و سالی از او گذشته همچنان باصلابت و استوار است؛ یکی دیگر از همان مجاهدان خستگیناپذیر که مثل دفاع مقدس عشق به خدمت و جهاد دارد. درباره دیدار امروز توضیح میدهد: «بعضی از موضوعات قابل وصف نیست، چون هر کدام از این چهرهها را ما فقط در خاکریزها، رودخانهها و میادین مین میدیدیم و دیدن دوبارهشان پس از سالها حال و هوای خاصی دارد.»
سردار اسدی دیدار با ولیامر مسلمین را عنایت ویژه خدا به او و دیگر همرزمانش میداند و میگوید، امروز جای همه شهدا خالی است.
چشم که میچرخانم چهرههای آشنای دفاع مقدس را میبینم. همه خاکی و افتاده سر جایشان هستند. مثل زمان جنگ همه در یک سنگر هستند، انگار سالهاست این افراد را میشناسم. بیهیچ تکلفی، بدون اینکه تو را بشناسند، گرم پذیرایت میشوند.
اینجا فقط مردانگی و غیرت موج میزند. در جمع مردان بیغرور، احساس غرور میکنم. آنها تعریف دوبارهای بر بهترین واژههای ادبیات کردهاند: «شجاعت»، «رشادت» و «مقاومت». حالا نسل من با وجود این فرماندهان، تصویر بهتر و کاملتری از این واژهها دارد. قطعهای از بهشت
حاج صادق آهنگران با آن سوزِ صدا و با آن نواهای عارفانه یکی از نمادهای دفاع مقدس به شمار میرود. دیدن جمال و شنیدن صدایش ناخودآگاه آدم را به سالهای جنگ میبرد، به سادگی همان روزها و به خاکی بودن آدمهایش. حاج صادق آهنگران یادآور خاطرات خوبی برای همه ماست.
با ورودش به حسینیه، ناخودآگاه نگاهها به سویش جلب میشود. از همان جلوی در سلام و علیکها با او شروع میشود و هر چه جلوتر میرود تعداد بیشتری از دوستان قدیم دورش حلقه میزنند. حاج صادق هنوز بین رزمندگان محبوب است. خودش هم با روی باز با همه برخورد میکند. گذر زمان اگر چه ظاهر این رزمندگان را تغییر داده ولی باطنشان همچنان مثل دهه ۶۰ صاف و ساده است.
قرار است پیش از شروع سخنرانی، حاج صادق آهنگران چند دقیقهای مداحی کند. شنیدن صدا و هر کلمهاش، صدها خاطره را در ذهن زنده میکند. به قدری دورش شلوغ است که به راحتی فرصت همصحبتی با او پیدا نمیشود. پس از اینکه تنها میشود، جلو میروم و میگویم چند دقیقهای با همدیگر صحبت کنیم. خیلی گرم میپذیرد و چند کلمهای از دیدار امروز میگوید: «هر ساله در هفته دفاع مقدس یک گردهمایی صمیمانه و معنوی در محضر فرمانده و رهبر عزیزمان داریم و مثل همیشه از ایشان انرژی میگیریم. آقا همیشه به مسائل اشراف کامل دارند و وقتی ما در زندگی با فراز و نشیبهایی مواجه میشویم، با کلام ایشان قوت و قدرت تازه میگیریم و به آینده امیدوار میشویم. همچنین دوستان دوران دفاع مقدس را زیارت میکنم و خاطرات تلخ و شیرین زیادی برایمان زنده میشود.»
مسئول بخشی از هماهنگیها با حاج صادق آهنگران است و آدمها مرتب به کنارش میآیند تا موضوعی را با او هماهنگ کنند. دیگر سخت میشود او را تنها پیدا کرد.
سردار غلامرضا سلیمانی، فرمانده سازمان بسیج مستضعفین را میبینم که روی صندلیاش نشسته است و برای ورود آقا انتظار میکشد. نزدیکش میشوم تا از دیدار امروز بگوید. توصیفاتش زیبا و دلنشین است: «هر زمان برای دیدار با آقا به حسینیه حضرت امام میآیم، انگار وارد قطعهای از بهشت میشوم. فرماندهان هشت سال دفاع مقدس نیز حس و حالی کاملاً بهشتی پیدا میکنند. این احساس مشترک همه ما در اینجاست. یکی از روزهای بسیار خوب و به یاد ماندنی ما دیدارهای هفته بسیج و هفته دفاع مقدس با رهبری است.» همدلی ارتش و سپاه
در وسط سالن نیروهای ارتشی و سپاهی و انتظامی کنار هم نشستهاند. دقیق که نگاه میکنم چند جانباز را با ویلچر میبینم. صندلیها را برمیدارند تا جا برای ویلچرشان باز شود. سردار بلالی یکی از جانبازانی است که با ویلچر آمده و بیشتر دوستانش با دیدن او، نزدیکش میشوند و رویش را میبوسند. لبخند مهربانی بر لب دارد و دنبال بهترین جایی است که بتواند آقا را از زاویه بهتری ببیند. وقتی میگوید سالی یک بار در چنین جمعهایی دوستان را میبینیم و خاطراتمان زنده میشود، چشمانش برق میزند. هنگامی که توضیح میدهد این دیدارها الفت و محبت بین رزمندگان را افزایش میدهد، میتوان به خوبی متوجه این الفت و محبت شد، به ویژه وقتی یاد دوستان شهدایش زنده میشود، برایش ارزش زیادی دارد: «شهید علی هاشمی، حاج قاسم سلیمانی، شهید همدانی، شهید حجازی رفقایم هستند که جایشان در این جمع خالی است.»
نزدیک یکی از رزمندگان نیروی دریایی ارتش میروم و سر صحبت را باز میکنم تا او هم از دیدار امروز و احساسش بگوید: «برای یک سرباز بسیار ارزشمند است مورد توجه و لطف فرماندهاش قرار بگیرد. این بزرگترین هدیه یک فرمانده به سربازش است. ما دریاییها به فرمانده با عنوان ناخدا هم نگاه میکنیم؛ کسی که مسیرش، مسیر آرامی نیست و باید مسیر متلاطمی را به درستی طی کند.»
یکی دیگر از میهمانان در زمان جنگ جزو فرماندهان لشکر ۲۵ کربلا بوده. سراپا شوق و شور است و برای دیدار رهبر معظم انقلاب لحظه شماری میکند: «نیمی از آرزوهای همه شیعیان زیارت امام زمان (عج) است، اما چون توفیق زیارت امام زمان (عج) را نداریم، تمام امیدمان زیارت نایب ایشان است.»
سر صحبت که باز میشود، خاطرات زیبای گذشته در ذهنش پررنگتر میشود: «زمان جنگ در لشکر ۲۵ کربلا حضرت آقا را زیارت کردیم. روزهای پایانی جنگ بود و آن زمان آقا رئیسجمهور بودند. پس از آن دیدار هر چه گذشت، عطش ما برای دیدنشان بیشتر شد. آرزویم این است آن روزی که آقا پرچم را به صاحبالزمان (عج) میسپارد، همچنان در رکاب ایشان باشم.»
یکی از رزمندگان نیروی هوایی ارتش با لباس فرم زیبا، آرام و متین روی صندلیاش نشسته و منتظر ورود آقاست. برایم تعریف میکند که زمان جنگ در تبریز بوده و با شروع دفاع مقدس همراه دیگر خلبانان مشغول دفاع از کشور میشود: «نیروی هوایی ارتش در دفاع مقدس شهدای زیادی داد و نقش زیادی در دفاع از کشور داشت.»
کمی که از جنگ صحبت میکند، یاد رفقای شهیدش میافتد: «ای کاش شهید اردستانی هم امروز اینجا بود. او همگردانی و از نزدیکترین رفقایم بود. شهید علی اقبالی و شهید بربری هم بودند. آن روزها همه باهم از کشور دفاع میکردیم.»
در کنار رزمندگان دفاع مقدس، چهرههای هنری هم به حسینیه آمدهاند و به دنبال جایشان میگردند. محمد خزائی به عنوان رئیس سازمان سینمایی یکی از میهمانان امروز است. خزائی هم همچون دیگر میهمانان برای دیدار امروز شوق و هیجان دارد: «طبیعتاً چنین دیدارهایی چه مدت زیادی از آن گذشته باشد یا زمانش تازه باشد، باز آدم برای حضور در آن عطش دارد. معتقدم در کنار استفاده از صحبتها و گفتگوهای ایشان، انرژی خوب و مثبتی در زندگیمان جاری میشود.» دغدغههای فرهنگی آقا
خزائی به خوبی با علائق و دغدغههای فرهنگی رهبری آشنایی دارد: «حضرت آقا دیدارهای زیادی با هنرمندان دارند و اینجا هم هنرمندان زیادی از حوزههای مختلفی هستند. حضرت آقا بیشترین دغدغهشان، دغدغههای فرهنگی است و خودشان میگفتند شبها همیشه ذهنشان درگیر مسائل فرهنگی است. در دنیا کمتر رهبری را با چنین نگاه فرهنگی دیدهایم. اگر در مسائل فرهنگی کوتاهی دیده میشود، از مدیران و مسئولان این حوزه است.»
ابوالقاسم طالبی از کارگردانان سینمای کشور نیز در این جمع حضور دارد. نزدیکش میشوم و پس از سلام و احوالپرسی مختصر، باب صحبت را باز میکنم. روزهای سختی را پشت سر گذاشته و حالا با حضور در این جمع آمده تا از بارِ غصههایش کم کند: «از زمان کرونا اتفاقات تلخی برایم افتاد که یکی از آنها شهادت برادرم از کادر درمان بود. همچنین ندیدن حضرت آقا از نزدیک نیز برایمان سخت بود. الان به این دیدار هم راضی نیستم و دوست دارم از نزدیکتر با ایشان صحبت کنم. امیدوارم خدا تدبیری بفرماید تا ما از نزدیک آقا را ببینیم و برای کارهایمان انرژی داشته باشیم.»
نیم ساعت مانده به آمدن آقا، جمعیت نظم خودش را پیدا میکند. احوالپرسی و خوش و بشها تمام میشود و همه روی صندلیهایشان مینشینند. حاج صادق آهنگران شعاری را که زمان تشریففرمایی آقا باید گفته شود، مرور میکند. رأس ساعت ۱۱ انتظار حاضران به پایان میرسد و رهبری وارد میشوند.
لحظه خاص و هیجانانگیزی است. همه بلند میشوند و شعار میدهند. تجربه چنین لحظهای، یکی از خاصترین لحظات زندگی هر شخصی است. آدم سبک میشود و چیزی میان سینهاش میخواهد پرواز کند! پرواز در جمع عاشقان تجربه زیبایی است. شاید حالا کمی بهتر حال رزمندگان جبههها را در کنار فرماندهشان درک کنم. دیدن فرمانده و مقتدایمان روحم را تازه میکند. سوز نوای حاج صادق آهنگران
آقا در جایگاه مخصوص به ابراز محبت میهمانان پاسخ میدهد و بعد همه سراپا گوش میشوند، پس از قرائت قرآن، حاج صادق آهنگران پشت تریبون میرود تا مثل سالهای جنگ چند دقیقهای مجلس را عطرآگین کند.
لحظه زیبایی است، به ویژه آنکه حاج صادق یکی از شعرهای زمان جنگ را بهروز کرده و میخواهد با همان لحنِ آشنای همیشگیاش بخواند. صدای حاج صادق تمام سالن را پر میکند و میهمانان را به خاطرات ماندگار گذشته میبرد. شاید یاد دوستان شهید در ذهنشان زنده میشود و یک بار دیگر خودشان را در شلمچه، فکه، دوکوهه و خرمشهر میبینند.
نوای حاج صادق آدمی را از زمین جدا میکند: «باز هم آمدهایم از شهدا یاد کنیم/ دو سه خط مرثیه را از جگر آغاز کنیم» حاج صادق آهنگران میخواند و دلها را با خودش همراه میکند. سوز صدایش حس عجیبی به آدم میدهد. برای من که زمان جنگ را تجربه نکردهام، این صدا و این نوا، مثل یک فیلم، تمام دیده و شنیدههایم را از جبههها جلوی چشمانم میآورد.
اوج مداحی حاج صادق آهنگران به بیتی در رثای حاج قاسم برمیگردد: «دشمنان گر چه سلیمانی ما را کشتند/ آن عزیز گل کرمانی ما را کشتند» شعر که به اینجا میرسد، دلها را بدجوری میسوزاند. همان حس فراق و دلتنگی دوباره زنده میشود. صدای گریه جمعیت تمام فضای حسینیه را پر میکند و با خودش سوز عجیبی میآورد.
چشمها اشکباران میشود و میبارد. حاج قاسم کجایی که دوستانت دلتنگت هستند، حاج قاسم سلیمانی چقدر جایت امروز خالی است. اگر امروز در این جمع بودی، همچو ماهِ مجلس میدرخشیدی و دوستانت به استقبالت میآمدند و گرد تو جمع میشدند. حاج قاسم نبودنت چه درد و داغ بزرگی است که هنوز بر دلهایمان تازگی میکند. کاش امروز بودی و تو را از نزدیک میدیدیم. کاش بودی و همان تبسم همیشگیات را نثارمان میکردی و برای ما همان یک لبخند پدرانه و مهربانانه کافی بود تا وجودمان را لبریز از مهر کند.
کمی بعد سینهزنی شروع میشود و حاج صادق با خواندن شعرهای زمان جنگ، زیباترین خاطرات را زنده میکند: «سوی دیار عاشقان رو به خدا میرویم/ بهر ولای عشق به کربلا میرویم»، جمعیت با نوای حاج صادق همراهی میکند. فضای حسینیه امام خمینی شور و حال خاصی پیدا کرده است. همه بر سینه میزنند و شعر را زمزمه میکنند. چشمانت را که ببندی یک لحظه خودت را در جبهه و در میان رزمندگان تصور میکنی.
یاد شب عملیات، یاد شور رزمندگان هنگام عملیات، یاد مناجاتهایشان و خلوص و پاکی نابشان میافتی. کجا دیگر میتوان چنین آدمها و چنین جمع باصفایی را پیدا کرد. دل آدمی با شنیدن زمزمه جمعیت تازه میشود: «ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش/ بهر نبردی بیامان آماده باش، آماده باش» و در پایان مداحی جمعیت یک صدا «هیئت منا الذله» سرمیدهند. تأکید بر اهمیت درست روایتگری
پس از گزارش سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، حضرت آقا سخنرانیاش را شروع میکنند. ایشان موشکافانه تحلیلهایشان در رابطه با دفاع مقدس و وضعیت کشور در آن سالها را ارائه میدهند. چند نکته در صحبتهای رهبری بسیار مهم و حائز اهمیت است. وقتی که ایشان از اهمیت درست روایتگری و آگاهی نسل جوان نسبت به هشت سال دفاع مقدس صحبت میکنند، به خوبی میتوان به عمق توجه رهبری نسبت به این مسئله پی برد: «باید به گونهای عمل کرد که معرفت و آگاهی به حقایق دفاع مقدس به عنوان برههای درخشان و تأثیرگذار، به طور مستمر افزایش یابد و نسل کنونی از واقعیات و حقایق آن دوران آگاه شود که تلاش در این زمینه توقعی جدی از پیشکسوتان دفاع مقدس و متولیان اینگونه مسائل است.»
تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر روایتگری و آشنایی نسل جوان با مفاهیم عمیق دفاع مقدس، نشانی از دغدغههای ایشان در این زمینه دارد: «هنگامی میتوانید از نتیجه کار خود در روایتگری دفاع مقدس احساس رضایت کنید که نوجوان دبیرستانی و جوان دانشگاهی با همان چشمی که شما به دفاع مقدس نگاه میکنید، به مسائل آن بنگرد و همان برداشت را داشته باشد.»
صحبتهای پایانی رهبری در مورد تلاش دشمنان برای انکار فرازها و اوجهای دفاع مقدس و بزرگنمایی برخی نقاط ضعف احتمالی و توجه به روایتهای دروغ دشمنان در مورد دفاع مقدس و انقلاب اختصاص دارد. با پایان یافتن صحبتهای ایشان، جمعیت همچون اول جلسه به پا میخیزد و با شعارهایش ارادت و وفاداری را به فرمانده اش نشان میدهد.
به میهمانان که به سمت در خروجی حسینیه حرکت میکنند، نگاه میکنم. آن انرژی و حالِ خوبی را که در ابتدای جلسه از آن سخن گفته بودند، حالا در چهرهشان میبینم. همه با چهرههایی باز و گشاده از همدیگر خداحافظی میکنند. دیدار آقا روحی تازه در وجودشان دمیده است.
مراسم تمام میشود، اما رسم مریدی و مرادی، عشق رزمنده به فرماندهاش و سربازی تحت امر ولی امر مسلمین برای عزت و سربلندی ایران و جهان اسلام تمامی ندارد.
سایر اخبار این روزنامه
سپاه: در تنبیه متجاوز مرز نمیشناسیم
جنگ شناختی دشمن در یک رخداد
پیدا و پنهان فتنه لمپنهای خارج نشین
اولويت قانون مجازات «سلبريتي اغتشاشگر» است
اولويت قانون مجازات «سلبريتي اغتشاشگر» است
«گردشگری» بهانهای برای گرانفروشی!
کودتا در چین از شایعه تا واقعیت
امیرعبداللهیان: امریکاییها گامهایی درباره تضمین برداشتهاند
این تیم ملی را هیچ چیز از هم نمیپاشد
سایه سنگین فوتبال بر سر سایر رشتهها
اینجا عطر امام و شهدا تازه میشود
رسوایی سلبریتیها در حد ملی!
رسوایی سلبریتیها در حد ملی!