روزنامه جوان
1401/11/04
فرار مالیاتی بر همبستگی اجتماعی تأثیر منفی میگذارد
دلیل جامعهشناختی اینکه برخی از پزشکان، وکلا و افراد شاخص جامعه که از نظر اجتماعی و مالی جایگاه بالاتری نسبت به بقیه مردم دارند، به دنبال فرار از مالیات و دیگر وظایف اجتماعی خود هستند، چیست؟ اصل قضیه این است که این فرصت برای این افراد وجود دارد که بتوانند از مالیات دادن فرار کنند و قوانین ما به شکلی نیست که کسی نتواند فرار مالیاتی داشتهباشد. در بعضی از کشورهایی که من سراغ دارم، فرار مالیاتی در حد یک رسوایی خیلی مهم برای افراد محسوب میشود و حتی موردی را سراغ دارم که نخستوزیر یک کشور را هم وادار کردند برود رفتگری خانههای سالمندان را کند، یعنی هیچ چیزی از طرف نمیگذارند. در جوامعی که ضوابط لازم تحت عنوان حقوق شهروندی وجود دارد، در رابطه با جامعه این مسئله را پیش میکشند که تویی که از دادن مالیات فرار میکنی داری حق من را ضایع میکنی؛ یعنی عامه مردم این قضیه را اینگونه میبینند که تویی که مالیات نمیدهی در واقع حقوق من را ضایع میکنی و این موضوعی است که در کشور ما جا نیفتادهاست. مردم ما تصور خاصی ندارند که همین مالیاتی که از مردم به تناسب درآمد آنها گرفته میشود، یکی از بخشهای مهم اعتبارات بودجهای هر دولتی است، البته مشروط به اینکه صرف رفاه مردم شود. منظور از مردم هم کسانی هستند که برخوردار نیستند. مالیات از کسانی که خیلی برخوردار هستند و ثروت زیادی دارند گرفته میشود و برای آنهایی که برخوردار نیستند هزینه میشود تا فرصتهایی مساوی برای آنها بهوجود بیاید و بتوانند زندگی خود را تأمین کنند، ولی این مسئله در فرهنگ ما جا نیفتاده و همیشه تصور ما این بودهاست که نفت داریم، میفروشیم و هزینه میکنیم، در حالی که اینگونه نیست. همیشه تأکید شده که نفت درآمد نیست، نفت سرمایه است و باید جهت توسعه اقتصادی باشد. بنابراین بخشی از مشکل این است که خود مردم تصوری نسبت به مالیات ندارند، دلیل آن هم، این است که نمیدانند حقوقشان باید از چه طریقی تأمین شود. مسئله دوم هم عدم احساس مسئولیت بخشهای برخوردار است که طمع پیدا میکنند، فرصتهایی را هم دارند پس جدا از مالیات خیلی از رانتخواریهای دیگر را نیز انجام میدهند. پس باید دید چطور به این افراد چنین فرصتی دادهمیشود تا بتوانند از اینکه تحتنظر قانون باشند، فرار کنند. الان تنها گروهی که از آنها مالیات گرفته میشود کارمندان یا افرادی هستند که تحت شمول قانون تأمین اجتماعی یا قانون استخدام کشوری هستند، چون حقوق و درآمد آنها مشخص است و مالیات آنها برداشته میشود، ولی مثلاً در بیشتر مطبها برای دور زدن مالیات گفته میشود که حق ویزیت را نقد بیاورید ما کارتخوان نداریم یا کارتخوان ما کار نمیکند، بعد هم آدرس جای دیگری را میدهند میگویند برو فلان چیز را از فلان جا بگیر. متأسفانه زیرمیزی هم وجود دارد و در برخی از جامعه پزشکی ما طمع این مقدار بالاست. به عنوان کسی که در حوزه بهداشت و درمان یک عمر کار کردهام وقتی به این افراد میگوییم که این کار اشتباه است، میگویند تعرفهها غیرعادلانه است. اگر تعرفهها غیرعادلانه است، شما الان دارید سرچه کسی را کلاه میگذارید. بعد هم میگویند فکر میکنید مالیاتی را که از ما میگیرند، خرج مردم میکنند. ما میگوییم شما وظیفه خودت را انجام بده بعد در مورد مسائل دیگر مطالبهگر باش که چرا با وجود اینکه ما داریم مالیاتمان را درست پرداخت میکنیم، مردم ما باید فقیر باشند. نکته مهم این است که اساساً چطور نظارتی نیست که بتوانند فرار مالیاتی کنند و چرا مجازات اصلاً تناسبی با اینگونه مسائل ندارد. در مورد این مسائل کلمه مجازات را به کار میبریم، چون از حقوق مردم سوءاستفاده میکنند. کسی که از مالیات فرار میکند، دارد حقوق مردم را میبرد. در شرایطی که اگر این مالیات به درستی پرداخت شود، خرج مردم میشود ولی این افراد به خودشان اجازه میدهند این گونه مالیات را دور بزنند، چون میدانند کسی سراغ آنها نمیآید و به دلیل اینکه کسی سراغ آنها نمیآید، بلدند چطور از قضیه فرار کنند. در کشورهای دیگر چگونه فرهنگسازی شده که فرار مالیاتی یک رسوایی است و مردم نسبت به آن حساسیت دارند، فقط اجبار قانونی بودهاست؟ در کشورهایی که من بودهام و به واسطه تحصیل، زندگی کردم، مسئله این است که درکنار حقوق شهروندی تکلیف هم دارد و برای افراد مسئولیت ایجاد میشود، حقوق و تکالیف شهروندی با هم است وقتی حقوق شهروندی باشد در ازای آن تکلیف هم ایجاد میشود. اگر من بخواهم از این تکلیف فرار کنم، ضوابط و نظارتهایی که وجود دارد، موجب میشود نتوانم از قانون فرار کنم و برای من رسوایی به پا میکنند. حتی خود مردم این کار را انجام میدهند، چون مردم حقوق خود را میشناسند و میگویند این بخشی از حقوق معیشتی افراد تنگدست است که به این وسیله به عنوان حقی که دارند به آنها کمک میشود تا زمانی که دوباره بتوانند به سرکار بازگردند. فاصله حداقل معیشت با درآمدی که افراد دارند محاسبه میشود و برآن اساس مابه التفاوت را به افرادی که نیاز دارند کمک میکنند تا زیر خط فقر نیفتند و حداقل به معاش آنها کمک شود. این کمکها را به آنها میکنند تا دوباره سرکار بازگردند، چون میدانند فقر امالفساد است. من به عنوان یک شهروند هم حقوق خود را میشناسم و میدانم نسبت به جامعه خود تکلیفی دارم که باید این تکلیف را انجام دهم و همینطور خود مردم فرار مالیاتی را یک پدیده نامناسب و حتی ضدشهروندی میدانند و میگویند تویی که این همه درآمد داری، چرا از مالیات فرار کردی. ولی الان در جامعه ما به هم پز میدهند که ما راهش را پیدا کردیم که چه کار کنیم قوانین را دور بزنیم. مسئله این است که مردم کشور ما واقعاً حقوق خود را نمیشناسند. در مورد کسانی که میخواهند از پرداخت مالیات فرار کنند، فقط واژه مجازات به کار برده میشود تا بدانند چنین فرصتی برای آنها فراهم نمیشود و نمیتوانند چنین فراری داشته باشند. در کشورهای دیگر که مالیاتها هم پرداخت میشود نیز افراد زندگی لاکچری دارند، در این کشورها به چنین افرادی چگونه نگاه میشود؟ فرق نگاه به آنها با بچه پولدارهای بالای شهری ما در چیست؟ چنین جاهایی، چون حقوق شهروندی رعایت میشود تحقیر ندارند. فقیر دارند ولی تحقیر ندارند، تحقیر را افرادی که اشرافیگری دارند، ایجاد میکنند و این در کشور ما خیلی رایج است و همین موجب شده به جایی برسیم که میخواهیم خودمان و داشتههایمان را مطرح کنیم و پز داشتههایمان را بدهیم، در حالی اخلاق و رفتار ماست که میتواند معیار باشد. شما حتی سیاستمداران آنها را میبینید که در نهایت سادگی زندگی میکنند، رفت وآمدهای آن را دیدهایم که مثلاً با دوچرخه به پارلمان میآیند. به همین دلیل شما نمیتوانید پز بدهید، چون اگر بخواهید پز بدهید نشریات این افراد را هو میکنند و میگویند چه خبرت هست که اینقدر دیگران را تحقیر میکنی، اما در کشور ما خیلی راحت فقرا را به شکلهای مختلف تحقیر میکنند. به شکلی که حتی طبقه متوسط هم احساس میکند دارد به سمت پایین افت میکند و حسرت این را دارد که هر طورشده خودش را به سمت زندگی لاکچری که آن بالایی دارد بکشد و در نتیجه میافتد در مسیرهایی که متأسفانه مسیرهای خیلی ناخوشایندی است و همبستگی اجتماعی را از بین میبرد، ولی در آن کشورها این فرصتها داده نمیشود. خیلی از جاها سادهزیستی انتخابی دارند و یاد گرفتند که سعی کنند ساده زندگی کنند، چون اینگونه است که به ویژه افراد ثروتمند و حتی صاحبان کارخانهها بین مردم محبوبیت دیگری پیدا میکنند و مردم احترام دیگری برای آنها قائل هستند. کارهای لاکچری آنجاها نیز برای عموم مردم نفرتانگیز است. میگویند حالا داری ولی چرا اینگونه زندگی میکنی و ثروتت را به رخ میکشی. به همین دلیل است خیلی از افرادی که دارا هم هستند، تلاش میکنند به شکل مؤثر در خدمت مردم باشند و در کنار حقوقی که دولت به طبقات پایین جامعه میدهد، پول خود را در این راهها خرج میکنند و به همین دلیل است که خیلی خیریه میبینید البته نه خیریهای که به افراد وام و امثال آنها بدهد، بلکه سعی میکنند واقعاً اثرگذار باشند و میبینید جوانان آنها چقدر وقت میگذارند تا بروند در کنار آنهایی باشند که نیازمند هستند تا به آنها یاری کنند و این همان تکلیفی است که گفتم ولی اگر الان این را به کسی در کشور ما بگویید، میگوید به ما چه ربطی دارد دولت مسئول است. در کشور ما طرف با اموال بسیاری هم که دارد، حاضر نیست این کارها را انجام دهد تازه اینکه از کجا آورده هم خودش مسئله جدی است که این مسئله با اهمیت در کشور ما فراموش شدهاست. حالا از راه درست هم بهدست آورده باشید باید این مقدار نسبت به بقیه جامعه و دیگر هموطنان بیتفاوت باشید؟ در تعریف انسان سالم میگوییم فردی است که به لحاظ فرهنگی مسئول باشد. ابعاد سلامتی جسمی، روانی و اجتماعی فقط نیست، بلکه ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هم دارد از نظر سیاسی میگوییم آگاه باشد، از نظر فرهنگی فردی باشد که احساس مسئولیت میکند و به همین دلیل به فردی که احساس مسئولیت ندارد، نمیتوانیم بگوییم انسان سالمی است. البته تعارف هم نداریم شیوه زندگی دولتیها نیز در این موضوع خیلی مهم است، اگر قرار باشد زندگی آنها اشرافی باشد و از رانت و مانند آن استفاده کنند و بالاتر از میدان ونک زندگی کنند. این سؤال از طرف مردم مطرح میشود که از کجا اینها را آوردید و تو مگر چه چیزی داشتی که یک دفعه این مقدار بالا رفتی. من، چون در انقلاب بودم، این را میگویم، ما در آن زمان دنبال عدالت بودیم و با چه افتخاری از حضرت علی (ع) میگفتیم و شیوه زندگی ایشان را مثال میزدیم، (این بخش از گفتگو با بغض دکتر حریرچی همراه بود) ما در این کشور ۳۰۰ هزار شهید دادهایم، حال چه کسی باید پاسدار خون اینها باشد؟ عزیزانی که بهترینها بودند، رفتند از مملکت خود دفاع کردند. بزرگان بسیاری را فدای این انقلاب کردیم که نهایت آنها شهید قاسم سلیمانی عزیز بود. ببخشید شما را متأثر کردیم. اینکه مردم میبینند کسانی مثل وزیر، وکیل یا پزشک که یک شأنیت اجتماعی دارند و از آنها یکسری توقعات دیگر است، حتی از دادن مالیات هم فراری هستند، چه تأثیری بر آنها دارد؟ بازخوردی که در جامعه به وجود میآید، این است که فاصله ایجاد میکند و متأسفانه روی همبستگی اجتماعی ما تأثیر منفی میگذارد. طبقات نابرخوردار جامعه احساس میکنند چطور ممکن است این فرارها را داشته باشند. چطور ممکن است جامعهای داشته باشیم که یک گسل در آن وجود داشتهباشد. در پرانتز باید این را بگویم (این بخش از گفتگو با بغض دکتر حریرچی همراه بود) چرا در رابطه با شهید بزرگوار قاسم سلیمانی مردم آنطور به خیابانها آمدند؟ طبیعتاً بخشی از آن به دلیل مردمیبودن و سادهزیستبودن حاج قاسم بود. تمام شد. چرا این الگو قرار نمیگیرد؟ اکثر کسانی هم که برای او آمدند افرادی بودند که از طبقه فقیر جامعه بودند. حالا اینکه عدهای تلاش دارند اسم او را بدزدند، داستان دیگری است، ولی عموماً آن کسانی که آمدند و تمام مسیر آن بزرگوار را تشییع کردند، همان مردم نابرخوردار بودند، چون میدانستند این آدم کیست، چطور زندگی میکند و چگونه از جان خود مایه میگذارد. ما یک چنین الگوهایی را لازم داریم و باید این الگو در میان کسانی که در منصب و جایگاهی هستند، ساخته و نشان دادهشود. این افراد چگونه هستند ولی این افراد نمیخواهند خودشان را مطرح کنند. اینجور آدمها با وجود این دارایی سلامتی که دارند و اگر تجارت و کسب و کاری هم انجام میدهند به درستی کار میکنند، اما اهل نمایش نیستند که بخواهند خود را به رخ بکشند، ولی عدهای دیگر به رخ میکشند و این به رخ کشیدنهاست که همبستگی و امید را از بین میبرد و از همه بدتر که من خیلی نسبت به آن ناراحت هستم، تحقیر است. با فقر میشود به شکلی تلاش کرد به امید اینکه شرایط بهتری پیش بیاید، ولی وقتی فردی تحقیر میشود، به اشکال مختلف نابود میشود و این میشود که جامعه ما بسیار جامعه خشنی است. خشونت در جامعه از اینجا شروع میشود که افرادی که تحقیر شدهاند، احساس میکنند حقشان از بین رفته و یک عده هم میخواهند با خشونت برای خود حق درست کنند و وضعیتی ایجاد میشود که متأسفانه انسجام لازم را در جامعه شاهد نیستیم. زیاد در کلاسها دیدهام وقتی میخواهیم به دانشجویان امید بدهیم، فوری کسانی را به رخ شما میکشند که آقازادهها یا خانمزادهها هستند. وقتی به او میگویم با آنها چکار دارید و شما تلاش خودت را انجام بده میگوید من رفتهام فلان جا وقتی به من این مقدار حقوق میدهند، چطور میخواهم زندگی خود را بگذرانم. این ناامیدی موجب میشود آن تلاش و قوت لازم و مهمتر از آن توکل لازم را نداشتهباشد و احساس یأس کند.
سایر اخبار این روزنامه
تبادل روبل و ریال در رأس قرارداد ۲۵ ساله
حقوق زن در غرب از ادعا تا واقعیت
دستور اژهای برای آزادی فریبخوردگان آشوب در جشن دهه فجر
چهکسی میخواهد «خاله نیکا» را بخرد
سال نو تئاتر ایران تحویل شد
هدف از طرح هیئت امنایی شدن مدارس پولیشدن آموزش نیست
فرار مالیاتی بر همبستگی اجتماعی تأثیر منفی میگذارد
سرمتراپی پزشکان خربزهکار!
عقبنشینی اروپا با اخطار ایران
اهدای اعضای دخترم به من آرامش داد
«اوکراین» با آلمان یا بدون آلمان
کارد از استخوان رد شده!